به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آینهٔ جمال او نیست به جز جلال او

نیست به جز جلال او آینهٔ جمال او

مست می زلال او جان منست روز و شب

جان منست روز و شب مست می زلال او

صورت بی مثال او داده مثال خود مرا

داده مثال خود مرا صورت بی مثال او

دیده ام آن جمال او در همه حسن دلبران

در همه حسن دلبران دیده ام آن جمال او

نقش خیال خال او نور سواد چشم ما

نور سواد چشم ما نقش خیال خال او

عاشق ذوق حال او طالب ذوق حال ما

طالب ذوق و حال ما عاشق ذوق حال او

نقش خوش خیال او بسته خیال در نظر

بسته خیال در نظر نقش خوش خیال او

در حرم وصال او محرم نعمت اللهم

محرم نعمت اللهم در حرم وصال او

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

عالم منور است به نور جمال او

داریم ما کمال ولی از کمال او

نقش خیال اوست که بر دیده رو نمود

در خواب دیده ایم از آن رو خیال او

آب حیات ماست که نوشند تشنگان

سرچشمهٔ خوشی بود آب زلال او

رندیم و لاابالی و نوشیم می مدام

نه بادهٔ حرام شراب حلال او

هر زنده ای که جان عزیزش ازو بود

جاوید باشد او و نباشد زوال او

مستی که اصل او بُود از کوی می فروش

جاوید باشد او و نباشد زوال او

سید یکیست در دو جهان مثل او کجاست

هرگز ندیده دیدهٔ مردم مثال او

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

نقشی نبسته ایم به غیر از خیال او

حسنی نیافتم جدا از جمال او

از لوح کائنات نخواندیم هیچ حرف

کان حرف را نبود خطی از مثال او

ما را هوای چشمهٔ آب زلال نیست

تا نوش کرده ایم شراب زلال او

هر کس که نیست عاشق او ، نیست هیچکس

انسان نخوانمش که نخواهد وصال او

ماعاشقان بی سر و بی پای حالتیم

از حال ما مپرس که یابی تو حال او

ساقی سؤال کرد که می نوش می کنی

جانم فدای باده و حسن سؤال او

مستست نعمت الله و بر دست جام می

بستان و نوش کن که بیابی کمال او

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

آه دلسوز عاشقان بشنو

نالهٔ جان بیدلان بشنو

سخنی خوش به ذوق می گویم

از سر ذوق یک زمان بشنو

سرّ ساقی و حال میخانه

با تو گویم یکان یکان بشنو

ذوق آب حیات اگر داری

نوش کن جام می روان بشنو

باز گلبانگ بلبل سرمست

از گلستان برآمد آن بشنو

مکن از عاشقان کنار ای دل

هست رازی درین میان بشنو

نعمت الله را غنیمت دان

با تو گفتم ز جان به جان بشنو

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

قول ما حق است از حق می شنو

نه مقید بلکه مطلق می شنو

از زبان هر چه آن دارد وجود

گوش کن سرّ انا الحق می شنو

عاشق و معشوق مشتق شد ز عشق

راز این مصدر ز مشتق می شنو

یک زمان با ما درین دریا درآ

حال بحر ما ز زورق می شنو

مجلس رندان ما با رونق است

قصهٔ مستان به رونق می شنو

ما و حق گر عقل گوید گو بگو

من نگویم قول احمق می شنو

گفتهٔ مستانهٔ سید بخوان

از همه اشیا تو صدّق می شنو

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

گفتهٔ عاشقان به جان بشنو

این چنین گفته ای آنچنان بشنو

با تو گویم حکایت مستان

بشنو از قول عاشقان بشنو

نوش کن جام می که نوشت باد

با تو گفتم ز جان به جان بشنو

از سر ذوق گفته ام سخنی

آن معانی ازین بیان بشنو

می و جام و حریف و ساقی اوست

دو مگو کان یکیست آن بشنو

از کنار نگار اگر پرسی

در میان آ و از میان بشنو

سخن سیدم روان می خوان

آه جانسوز عاشقان بشنو

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

چون مردمک دیدهٔ ما گوشه نشین شو

در زاویهٔ چشم در آ و همه بین شو

گوئی که منم عاشق و معشوق من آنست

عشقی به حقیقت تو همانی و همین شو

در کوی خرابات گرفتیم مقامی

رندانه بیا ساکن این خلد برین شو

سریست امانت بر ما جان گرامی

گر زانکه امانت طلبی روح امین شو

عاشق شو و این عقل رها کن که چنان نیست

بشنو سخن عاشق سرمست و چنین شو

گر آتش عشقش به تو نوری بنماید

اندیشه مکن نور خدایست قرین شو

با سید سرمست قدم نه به خرابات

می نوش و چو چشم خوش او عین یقین شو

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

تا به کی در خواب باشی یک زمان بیدار شو

کار بیکاران مکن رندانه خوش در کارشو

عشق او داری چو مردان از سر جان درگذر

وصل او از او بجو و ز غیر او بیزار شو

همچو منصور فنا گر بایدت دار بقا

بر سر دار فنا پائی بنه سردار شو

گر همی خواهی محیطی بر تو گردد آشکار

گرد نقطه دائما سرگشته چون پرگار شو

ما درین دریای بی پایان خوشی افتاده ایم

ذوق ما داری در آ در بحر و با ما یار شو

گر نظر از چشم او داری چو او عیار باش

کار عیاری خوش است ای یار ما عیار شو

نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف

خوش بیا در بزم او از عمر برخوردار شو

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

درین دریا درآ با ما و عین ما به ما میجو

چه می خواهی ازین و آن خدا را از خدا می جو

عجب حالیست حال ما که گه موجیم وگه دریا

به هرصورت که بنماید از آن معنی ما می جو

خراباتست و رندان مست و ساقی جام می بر دست

حریفی گر همی جوئی بیا آنجا مرا می جو

به عشقش گر شوی کشته حیات جاودان یابی

چو جانت زنده دل گردد ز جانت خونبها می جو

در آ در بزم سرمستان می جام فنا بستان

بنوش آب حیاتی و بقائی ز آن فنا می جو

حضور بینوایان است و ما سردار ایشانیم

بیا بنواز ساز ما نوای بینوا می جو

به گرد دو سرا گردی که می جویم نوای خود

بگیر آن دامن خود را مراد دو سرا می جو

اگر درد دلی داری بیا همدرد سید شو

حریف دردمندی شو ز درد او دوا می جو

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

 

مستانه ز خویشتن فنا شو

رندانه بیا حریف ما شو

چون هستی اوست هستی ما

بگذر ز خود آ و با خدا شو

بر دار فنا بر آ چو منصور

سردار سراچهٔ بقا شو

مائیم نوای بینوایان

دریاب نوا و بانوا شو

تا چند به گرد بحر گردی

در بحر درآ و آشنا شو

میخانهٔ عاشقانه دریاب

فارغ ز وجود دو سرا شو

سید شاه است و بنده بنده

شاهی طلبی برو گدا شو

ادامه مطلب
دوشنبه 9 مرداد 1396  - 1:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4563176
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث