به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

قدمی نه به خلوت یاران

یار اگر بایدت بیا یاران

هر که ما چون فتاد در دریا

کی خورد غم ز قطرهٔ باران

کار ما عاشقی بود دائم

بود این کار کار بیکاران

ما و رندی و خدمت ساقی

زاهد و بندگی هشیاران

هر عزیزی که می خورد با ما

نبود خار پیش میخواران

وه که زلف بتم چه طرار است

می برد دل ز دست عیاران

بندهٔ سید خراباتم

لاجرم سرورم به سرداران

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:42 PM

 

جام گیتی نمای ما انسان

حافظ جامع خدا انسان

صورت اسم اعظمش دانم

محرم راز کبریا انسان

گنج و گنجینه و طلسم به هم

می نماید عیان تو را انسان

هر چه در کاینات می خوانند

بندگانند و پادشاه انسان

خانقاهیست شش جهت به مثل

صوفی صفهٔ صفا انسان

موج و بحر و حباب قطره و جو

همه باشند نزد ما انسان

این سرا خانهٔ خراب بود

گر نباشد در این سرا انسان

دُردی درد دل که درمانست

می کند نوش دایما انسان

نعمت الله را اگر یابی

خوش ندا کن بگو که یا انسان

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:42 PM

 

چه خوش ذوقیست ذوق باده نوشان

چه خوش کوئیست کوی می فروشان

چه خوش آهی است آه دردمندی

چه خوشوقتی است وقت کهنه پوشان

چه خوشحالی است حال بینوایان

چه خوش دردی است درد دُرد نوشان

شراب وحدت از جام محبت

به روی یار کردم دوش نوشان

حریف مجلس رندان عشقم

که باشد آب حیوان در سبوشان

چه خوش ساقی و خوش میخانه دارم

ز سر مستی همه خمهاش جوشان

چه خوش شعری است شعر نعمت الله

چه خوش قولی است گفتار خموشان

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:42 PM

 

حمد تو بینهایت و لطف تو بیکران

با جمله در حدیث و جمال تو بس عیان

فی الجمله چون منم تو همه کیستی بگو

ور خود توئی بگو که من اکنون شدم نهان

در کعبه و کنشت و خرابات وصل تست

در زهد و در صلاح و در انکار و امتحان

فی الجمله عارفیم به هر صورتی که هست

در دیدن صفات و کمال تو هر زمان

با ما توئی و از تو جدا نیست هیچ چیز

پیوند ما و تو به کرم هست جاودان

نور تو آسمان و زمین را ظهور داد

روشن شد از جمال و کمال تو این جهان

سید به بنده داد و جودی ز جود خود

بنمود آنچه بود به ارباب این و آن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:42 PM

 

اگر ذوق صفا داری طلب کن خدمت رندان

و گر خواهی حضوری خوش در آ در خلوت رندان

تو را از خدمت زاهد به عمری کار نگشاید

هزاران کار بگشاید دمی از خدمت رندان

طلب کن رند سرمستی که تا ذوق خوشی یابی

دمی با جام همدم شو که یابی لذت رندان

خراباتست و مارمست و ساقی جام می بر دست

چه خوشحالی که من دارم مدام از صحبت رندان

مگو در بزم سرمستان حدیث دنیی وعقبی

به آنها کی فرود آید زمام همت رندان

نعیم نعمت رندی مجو از جنت رندان

بیا از نعمت الله جو نعیم نعمت رندان

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:42 PM

 

مست بودی مست رفتی از جهان

مست باشی مست خیزی جاودان

مست خیزد هر که او سرمست رفت

ور رود مخمور باشد همچنان

هر چه ورزی دان که می ارزی همان

قیمتت باشد به قدر این و آن

من نشان از بی نشانی یافتم

بی نشان شو تا بیابی این نشان

تا میان او گرفتم در کنار

نیست غیری در کنار و در میان

خیز دستی برفشان پائی بکوب

سر فدا کن در سماع عارفان

نعمت الله گر همی خواهی بجو

همچو گنجی در دل صاحبدلان

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:38 PM

 

من به او زنده توئی زنده به جان

این چنین زنده نباشد آن چنان

نوش کن آب حیات معرفت

تا چو خضر زنده مانی جاودان

صورت و نقشی که آید در نظر

چو خیال اوست بر چشمش نشان

ساقیم مست است و جام می به دست

در سرابستان جان عاشقان

موج و دریا نزد ما هر دو یکیست

یک حقیقت در ظهور این و آن

جملهٔ اشیاء نشان نام اوست

گرچه او را نیست خود نام و نشان

گفتهٔ سید حیات جان ماست

لاجرم در جان ما باشد روان

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:38 PM

 

سین انسان گر برافتد از میان

اول و آخر نماند غیر آن

چوی نمانی تو نماند غیر تو

بس بدیع است این معانی را بیان

نوش کن می جام راهم لعل ساز

تا بیابی لذتی از جسم و جان

بگذر از نام و نشان خویشتن

بی نشان شو تا از او یابی نشان

چیست عالم پردهٔ نقش خیال

پرده را بردار می بینش عیان

یار سرمست است ما را در کنار

دست با او در کمر او در میان

نعمت الله عاشق و معشوق ماست

بلکه خود عشق است پیش عاشقان

این چنین پیدا و پنهان آن چنان

بر کنار از ما و با ما در میان

مانشان از بی نشانی یافتیم

بی نشان شو تا بیابی آن نشان

در خرابات مغان مست و خراب

همدم جامیم و فارغ ازجهان

دردمندیم و دوا درد دل است

کشتهٔ عشقیم وحی جاودان

مرغ جان از برج دل پرواز کرد

ساخت بر زلف پریشان آشیان

سر به پای او فکن دستش بگیر

آستینی بر همه عالم فشان

ذوق سرمستی ز سر مستان طلب

نعمت الله را ز خوان عارفان

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:38 PM

 

گر گدائی کنی تو از سلطان

پادشاهی کنی چو شاه جهان

گنج عشقش بجو که در دل توست

آن چنان گنج در چنین ویران

نور رویش به چشم ما پیداست

گرچه باشد ز چشم تو پنهان

جان عارف به گرد نقطهٔ دل

همچو پرگار گشته سرگردان

تا گرفتم میان او به کنار

خوش کناری گرفته ام بمیان

جام گیتی نما به دست آور

تا ببینی جمال خویش در آن

فیض از نور نعمت الله جو

گفتهٔ سیدم روان می خوان

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:38 PM

 

دیگران جانند و جانان شمس دین

این و آن چون بنده ، سلطان شمس دین

هفت هیکل آیتی در شأن اوست

خوش بخوان قرآن و می دان شمس دین

دل بود گنجینهٔ گنج اله

نقد گنج کنج ویران شمس دین

بدر دین از شمس دین روشن شده

نور بخش ماه تابان شمس دین

خوش خراباتی و مستان در حضور

ساقی سرمست رندان شمس دین

چار یارانند امام انس و جان

رهنمای چار یاران شمس دین

علم ما علم بدیعی دیگر است

از معانی و بیان شمس دین

چشم عالم روشن است از نور او

دیده ام روشن به نور شمس دین

شمس دین از نعمت الله می طلب

زان که او دارد نشان شمس دین

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:38 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4562966
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث