به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

نور او در دیدهٔ بینا ببین

آن یکی در هر یکی پیدا ببین

آبی از جام حبابی نوش کن

عین ما را هم به عین ما ببین

ای که می گوئی که آنجا بینمش

دیده را بگشا بیا اینجا ببین

بر لب دریاچه می گردی مدام

غرقهٔ دریا شو و دریا ببین

آینه گر صد ببینی ور هزار

در همه یکتای بی همتا ببین

در سرم سودای زلف او فتاد

حال این سودائی شیدا ببین

نعمت الله را اگر خواهی بیا

در خرابات مغان ما را ببین

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

هرچه بینی در میان انجمن

عاشق و معشوق را بین همچو من

گر خیال نقش بندی در ضمیر

یوسفی را می نگر در پیرهن

در دل ما آتش جانسوز عشق

روشنش می بین چو شمعی در لکن

کفر زلف اوست عالم سر به سر

کفر زلف از روی ایمان بر فکن

عاشق و معشوق عشقی ای عزیز

یادگار ما نگه دار این سخن

نور او در دیدهٔ عالم نگر

زان که او جانست عالم چون بدن

نور چشم نعمت الله را ببین

حق و خلق با همدگر می بین چو من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

ایها الطالب چو جای ما و من

عین مطلوبم که می گویم سخن

تا که من با من بود من ، من نیم

چون نباشم من نباشد غیر من

عشق گه در جسم و گه در جان بود

گاه باشد یوسف و گه پیرهن

روحه روحی و روحی روحه

من رآی روحان حلافی البدن

من چو بی من در درون خلوتم

خواه پرده پوش خواهی برفکن

خواه می می نوش و خواهی توبه کن

خواه بت می ساز و خواهی می شکن

من چو از آل حسینم لاجرم

کل شیئی منکم عندی حسن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

چشم من شد به نور او روشن

نظری کن به نور او در من

هر خیالی که نقش می بندم

بود آن یوسفی و پیراهن

جام گیتی نما به دست آور

تا نماید تو را به تو روشن

کنج میخانه جنت الماویست

خوش بهشتیست گر کنی مسکن

دست ساقی ما بگیر و ببوس

سرخود را به پای او افکن

عاشق مست چون سخن گوید

عقل مخمور می شود الکن

گر تو هستی محب سید ما

دل رند شکسته را مشکن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

ای نور چشم عاشقان بنشین به چشم خویشتن

یعقوب را دلشاد کن ای یوسف گل پیرهن

ای صورت لطف خدا وی پادشاه دو سرا

لطفی کن از روی کرم پرده ز رویت برفکن

آئینهٔ گیتی نما ، تمثال از تو یافته

تو جان جمله عالمی مجموع عالم چون بدن

بر پردهٔ دیده از آن نقش خیالت می کشم

تا غیر نور روی تو چیزی نبیند چشم من

خوش آتشی افروختی عود دل ما سوختی

از بوی دود عود ما گشته معطر انجمن

با نعمت الله همدمم در هر نفس جان پرورم

تا چشم مستش دیده ام مستانه می گویم سخن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

جان عالم آدم است و دیگران همچون بدن

جان عالم خاتمت گر نیک دریابی سخن

هرچه باشد آدمی را بنده اند از جان و دل

خواه جسم و خواه جان خواهی ملک ، خواه اهرمن

نور چشم عالمی از دیدهٔ مردم نهان

یوسف مصری ولی پیدا شده در پیرهن

روح اعظم گفتمش می گفت مستانه مرا

جان من بادت فدا ای جان و ای جانان من

دائما جام بقا خواهی که نوشی همچو ما

در خرابات غنا مستانه خود را در فکن

عاشق و مست و خرابم ساقیا جامی بده

مطربا قولی بگو با آشنا جامی بزن

بت پرستی می کند با بت پرست اندر جهان

من خلیل اللهم و باشم همیشه بت شکن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

در چشم من آن نور است ای نور دو چشم من

او ناظر و منظور است ای نور دو چشم من

در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه

هم جنت و هم حور است ای نور دو چشم من

بر دار فنا رفتن سردار بقا بودن

آن منصب منصور است ای نور دو چشم من

آن دلبر هر جائی از غایت پیدائی

گویند که مستور است ای نور دو چشم من

شخصی که خیال غیر در خاطر او گنجد

از مذهب ما دور است ای نور دو چشم من

گر منکر میخواران انکار کند ما را

بگذار که معذور است ای نور دو چشم من

رندی که به سرمستی سر حلقهٔ مستان است

آن سید مشهور است ای نور دو چشم من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

اگر نه نور او بودی نبودی چشم ما روشن

و گر نه او نمودی رو که بنمودی خدا روشن

به ما آئینه ای بخشید و روی او در آن پیدا

به ما نوری عطا فرمود از آن شد چشم ما روشن

سخن از دی و از فردا مگو امروز خود فردا

خوشی بر چشم ما بنشین ببینش حالیا روشن

شب تاریک هجرانش به روز آور که وصل او

شب ، روشن کند چون روز سازد چشم ما روشن

چراغ خلوت دیده ز شمع شکر برافروزی

ببینی نور چشم ما درین خلوتسرا روشن

صفای جام می ما را نماید ساقی باقی

بگیر این جام می از ما که تا گردد تو را روشن

دو چشم روشن سید نماید نعمت الله را

به نور او توان دیدن جمال کبریا روشن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

عشق در آن و این توان دیدن

بر یسار و یمین توان دیدن

آن چنان آفتاب روشن رای

در رخ شمس دین توان دیدن

ماه اگر چه بر آسمان باشد

نور او در زمین توان دیدن

عاشقانه اگر طلبکاری

آن چنان این چنین توان دیدن

گر امین خدا چو من باشی

جبرئیل امین توان دیدن

با سلیمان اگر حریف شوی

خاتمش با نگین توان دیدن

نعمت الله را اگر یابی

دلبر نازنین توان دیدن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

صدهزار آئینه دارد یار من

می نماید در همه دلدار من

دیدهٔ من روشن است از دیدنش

باد دایم روشن این دیدار من

جز خیالش نیست همخوابی مرا

غیر عشقش نیست یار غار من

بلبل سرمستم و نالان به ذوق

روضهٔ رضوان بود گلزار من

من خراباتی و رند و عاشقم

خدمت معشوق من خمار من

او و من با همدگر باشیم خوش

لاجرم من یار او ، او یار من

نعمت الله گر نگشتی آشکار

کی شدی پیدا به تو اسرار من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4564572
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث