به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

صدهزار آئینه دارد یار من

می نماید در همه دلدار من

دیدهٔ من روشن است از دیدنش

باد دایم روشن این دیدار من

جز خیالش نیست همخوابی مرا

غیر عشقش نیست یار غار من

بلبل سرمستم و نالان به ذوق

روضهٔ رضوان بود گلزار من

من خراباتی و رند و عاشقم

خدمت معشوق من خمار من

او و من با همدگر باشیم خوش

لاجرم من یار او ، او یار من

نعمت الله گر نگشتی آشکار

کی شدی پیدا به تو اسرار من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

زاهدان را نرسد غیبت رندان کردن

عیب باشد بر ما غیبت ایشان کردن

بزم ما مجلس عشق است حریفان سرمست

نتوان مجمع این قوم پریشان کردن

خود گرفتم توانی که دلم آزاری

این چنین کار خطرناک نَبتوان کردن

دل ما کعبهٔ عشق است و مقام محمود

باد ویران که دلش داده به ویران کردن

برو ای عقل و مکن سرزنش عاشق مست

بد بود سرزنش سید نیکان کردن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

ساقی سرمست رندان می دهد جامی به من

وز لب او می رسد هر لحظه پیغامی به من

گاه زلفش می فشاند گاه بر رو می نهد

می نماید روز و شب صبحی و خوش شامی به من

منشی دیوان اعلی از قضا و از قدر

می نویسد خوش نشانی می نهد نامی به من

من دعا گویم دعای دولتش گویم مدام

در عوض او می دهد هر لحظه دشنامی به من

در خرابات مغان مست و خراب افتاده ایم

هرچه خواهد گو بگو علم کالانعامی به من

دام و دانه می نهد صیاد حسن از زلف و خال

تا بگیرد مرغ روحی می کشد دامی به من

در رسالت هرچه می بینم رسول خضر شد

هر نفس می آورند از غیب پیغامی به من

نعمت الله مجلس رندانه آراسته

چشم مستش می دهد در هر نظر جامی به من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

به نور طلعت او گشته چشم ما روشن

نموده در نظر نور کبریا روشن

نگاه کردم و دیدم به نور او او را

به نور او بنگر تا شود تو را روشن

فروغ نور جمالش که شمع انجمن است

چراغ مجلس ما کرده حالیا روشن

اگر نه نور جمالش به ما نماید رو

جمال شه که نماید به هر گدا روشن

ندیده دیدهٔ بیگانه زان که تاریک است

ولی ببین که شده چشم آشنا روشن

گرفته جام می و مست آمده در بزم

به ما نموده در آن جام می لقا روشن

همیشه در نظرم نور نعمت الله است

نگر به دیدهٔ ما نور چشم ما روشن

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

رحمتی کن بر دل و بر جان من

بوسه ای ده بر لب جانان من

مو به مو زلفت پریشان کرده ای

کفر زلفت می برد ایمان من

عشق تو گنج است و دل ویرانه ای

جای آن کنج دل ویرانه من

صاف درمان گر نباشد فارغیم

دُرد درد دل بود درمان من

پیش تو جان را مجال هست نیست

جان چه باشد تا بگویم جان من

در خرابات مغان رندان تمام

می خورند و می برند فرمان من

مجلس عشق است و ساقی در نظر

نعمت الله میر سرمستان من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

جانم فدای جان تو ای جان و ای جانان من

کفر منست آن زلف تو هم روی تو ایمان من

آمد هوای زلف تو ایمان من خندان شده

هر بلبلی برده گلی از گلشن و بستان من

من در میان با تو خوشم تو در کنار من خوشی

موئی نگنجد در میان ، من آن تو تو آن من

رندان بزم خاص من هستند با ساقی حریف

خمخانه در جوش آمده از مستی مستان من

صاحبنظر دانی که کیست یاری که باشد اهل دل

گنج محبت یافته کنج دل ویران من

از دولت سلطان خود من در ولایت حاکمم

هر کس کجا دستان کند با رستم دستان من

تو سیدی من بنده ام تو خواجه ای و من غلام

دعوی عشقت گر کنم سید بود برهان من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من

بی وصالت راحتی چندان ندارد جان من

رونق ایمان من قدرش نبودی این قدر

گر نبودی کفر زلفت رونق ایمان من

نقد گنج تو بود کنج دل ویرانه ام

گنج اگر خواهی بجو کنج دل ویران من

باده می نوشی در آ در گوشهٔ میخانه ای

ذوق ما داری طلب کن مجلس مستان من

مبتلایم از بلایت کار من بالا گرفت

دردمندم دُرد دردت می کند درمان من

ساقی سرمستم و میخانه را کردم سبیل

زاهد مخمور کی ماند درین دوران من

میر رندان جهان امروز نزد عارفان

نعمت الله منست و سید و سلطان من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

دل که باشد گر نباشد بندهٔ فرمان من

جان چه ارزد گر نورزد عشق با جانان من

من که باشم گر نباشم بندهٔ فرمان او

می برم فرمان او زان شد روان فرمان من

در دل من عشق او گنجی است در ویرانه ای

گنج اگر خواهی بجو کنج دل ویران من

مجلس عشقست و من سرمست و با رندان حریف

ساقیا جامی که نوشم شادی یاران من

دردمندانه بیا دُردی دردم نوش کن

تا بدانی ذوق داروی من و درمان من

نالهٔ دلسوز من از حال جان دارد خبر

ناله ام بشنو که گوید با تو حال جان من

من ایاز حضرت محمود خویشم ای عزیز

بندگی سید محمود من سلطان من

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

اسم او گنج است و عالم چون طلسم

در طلسمش یافتم این گنج اسم

این طلسم و گنج باشد در ظهور

در حقیقت عین گنج آمد طلسم

ساغر و می نزد سرمستان یکی است

نام راحش روح و نام جام جسم

این معانی دارد و آن یک بیان

نعمت‌اللّه جمع کرده هر دو قسم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

هر کجا صورتی است در نظرم

شاهد معنثی در او نگرم

گوهر حقه‌های جوهریی

بر سر چارسو همی نگرم

نقد گنجینهٔ جهان دارم

لاجرم پادشاه بحر و برم

نعمت‌اللهم وز آل حسین

به امینی امانتی سپرم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 6:08 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4563744
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث