به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

چنانکه عشق بگوید به ما چنان گوئیم

از آنکه در خم چوگان عشق چون گوئیم

چو آب جوی به هر سو اگرچه می گردیم

از آب جو به جز از آب جو نمی جوئیم

به خواب دیدهٔ ما گر خیال غیری دید

به آب چشم خیالش ز دیده می شوئیم

به هر طرف که رود می رویم در قدمش

به هر طریق که باشیم همره اوئیم

ز بوی سنبل و زلفش چو مشک بوئی یافت

به عشق بوی خوشش بوی مشک می بوئیم

چو آفتاب جمالش به ما تجلی کرد

به نور طلعت او روشنیم و مه روئیم

بیا که گفتهٔ سید به ذوق می خوانند

شنو به ذوق که ما هم به ذوق می گوئیم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

از ازل تا به ابد آینه دار اوئیم

با همه آینه داران جهان یک روئیم

موج دریای محیطیم و عجایب این است

عین آبیم ولی آب ز جو می جوئیم

گاه در میکده باشیم و گهی درمسجد

در همه حال که هستیم خوشی با اوئیم

روز و شب دیدهٔ ما گرد جهان می گردد

روشنائی نظر از نظرش می جوئیم

گوش کن گفتهٔ مستانهٔ ما را بشنو

که چنین گفتهٔ مستانهٔ از او می گوئیم

چشم ما نقش خیال دگری گر دیده

عاشقانه ز نظر پاک فرو می شوئیم

در خرابات مغان سید سرمستانیم

گرچه رندیم ولی رند خوش نیکوئیم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

زنده به حیات عشق اوئیم

پیوسته به عشق او نکوئیم

ما ساده دلیم و آینه هم

با او یک رو و رو بروئیم

گوئیم هر آنچه او بگوید

بی گفتهٔ او سخن نگوئیم

بحریم و حباب و موج و جوئیم

در آب نشسته آب جوئیم

ای عشق بیا که جان مائی

وی عقل برو که ما ولوئیم

نقشی که خیال غیر بندد

از چشمهٔ چشم خود بشوئیم

با سید خویشتن حریفیم

در خدمت بندگی اوئیم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

عشق است که مبتلای اوئیم

در هر حالی برای اوئیم

مستیم و حریف می فروشیم

خاک در آن سرای اوئیم

دل داده به باد در خرابات

سرگشته و در هوای اوئیم

در بحر محیط غرق گشتیم

مائیم که آشنای اوئیم

درد آمد و دردمند میجست

می گفت که ما دوای اوئیم

چون اوست دوای بینوایان

ما بندهٔ بینوای اوئیم

از دولت بندگی سید

شاهیم ولی گدای اوئیم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

مائیم کز جهان همه دل برگرفته ایم

جان داده ایم و دامن دلبر گرفته ایم

مست و خراب و عاشق و رندیم و باده نوش

آب حیات از لب ساغر گرفته ایم

چون مذهب قلندر رندی و عاشقی است

رندانه ما طریق قلندر گرفته ایم

صدبار خوانده ایم کلام خدا تمام

امروز فاتحه دگر از سر گرفته ایم

عشق آتشی گرفته و در جان ما زده

ما شمع وار از آتش او در گرفته ایم

بر لب گرفته ایم لب جام می مدام

دامان ساقی و لب کوثر گرفته ایم

یاران ندیم مجلس ما نعمت الله است

بنگر که ما حریف چه درخور گرفته ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

همه جا طالب وصال توایم

در همه حال در خیال تو ایم

از ازل عاشقیم تا به ابد

همچنان عاشق جمال تو ایم

تو امامی و ما همه ماموم

تابع قول و فعل و حال تو ایم

ما و گل هر دو خوش بهم باشیم

زان که ما هر دو یک کمال تو ایم

ساغر می بیار و ما را ده

که به جان تشنهٔ زلال تو ایم

خوش مثالی نوشته ام به مثل

حرفی از خط بی مثال تو ایم

حکم ما را نشان کن ای سید

به نشانی که ما زآل تو ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

مدتی شد که به جان باتو در آمیخته ایم

در سر زلف دلاویز تو آویخته ایم

جوی آبی که روان در نظرت می گذرد

آب چشمیست که ما بر گذرت ریخته ایم

پردهٔ دیدهٔ ما در نظر ما به مثل

شعر بیزیست که زان خاک درت ریخته ایم

به خیالی که خیال تو نگاریم بچشم

هر زمان نقش خیالی ز نو انگیخته ایم

تاکه در بند سر زلف تو دل دربند است

با تو پیوسته و از غیر تو بگسیخته ایم

گوشهٔ خلوت میخانه مقامی امن است

ما از این خانه از آن واسطه بگریخته ایم

نعمت الله می صافی است در این جام لطیف

ما به جان با می و جامش به هم آمیخته ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

باز ساز عشق را بنواختیم

کشتی دل در محیط انداختیم

عاشقانه خلوت خالی دل

با خدای خویشتن پرداختیم

ما چو دریائیم و خلق امواج ما

لاجرم ما با همه در ساختیم

تیغ مستی بر سر هستی زدیم

ذوالفقار نیستی تا آختیم

اسب همت را از این میدان خاک

بر فراز هفت گردون تاختیم

عارف هر دو جهان گشتیم لیک

جز خدا و الله دگر نشناختیم

نعمت الله را نمودیم آشکار

عالمی را از کرم بنواختیم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

منم مجنون منم لیلی نمی گوئی چه می گویم

مگر گم کرده ام خود را که خود را باز می جویم

اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم

وگر نه ذوق می دارم چرا میخانه می پویم

اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم

چنان مستم که ازمستی نمی دانم چه می گویم

خیال غیر گر بینم که نقشی درنظر دارد

به آب دیدهٔ ساغر خیالش را فرو شویم

خراباتست وماسرمست وساقی جام می بر دست

بده ما را مگو زاهد که من ساقی نیکویم

امیر می فروشانم که رندانم غلامانند

مگر سلطان نشانم من که شاهانند انجویم

می و جامی اگر جوئی که باشی همدمش یکدم

بیا و نعمت الله جو در این دوران که من اویم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

تا خیال روی او بر دیده نقشی بسته ایم

با خیالش روز و شب در گوشه ای بنشسته ایم

نور چشمست او از آن در دیده اش بنشانده ایم

تا نبینندش در خلوتسرا بربسته ایم

همدم جامیم و با ساقی نشسته روبرو

عهد با او بسته ایم و عهد او نشکسته ایم

در خرابات مغان با عاشقان همصحبتیم

رند سرمستیم از دنیی و عقبی رسته ایم

عشق ما و نعمت الله جاودان باهم بود

از ازل پیوسته ایم و تا ابد بگسسته ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4563726
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث