به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دردمندیم و به امید دوا آمده ایم

مستمندیم و طلبکار شفا آمده ایم

از در لطف تو نومید نگردیم که ما

بینوایان به تمنای نوا آمده ایم

ما گدائیم و تو سلطان جهان کرمی

نظری کن که به امید شما آمده ایم

دل فدا کرده و جان داده و سر بر کف دست

تا نگوئی که به تزویر و ریا آمده ایم

این چنین عاشق و سرمست که بینی ما را

نیست حاجت که بگوئی ز کجا آمده ایم

ما اگر زاهد سجاده نشینیم نه رند

بر سر کوی خرابات چرا آمده ایم

سید بزم خرابات جهان جانیم

بندگانیم به درگاه خدا آمده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم

خواندیم این کتاب و دگر هم نوشته ایم

با ما مگو سخن ز وجود و عدم که ما

عمریست کز وجود و عدم درگذشته ایم

ما رهروان کوی خرابات وحدتیم

رندانه گرد هر در میخانه گشته ایم

آدم بهشت هشت بهشت از برای دوست

ما از برای دوست دو عالم بهشته ایم

این حرف خوب صورت و آن نقش پرنگار

بر لوح کاینات به ذوقش نوشته ایم

تخم محبتی که بود میوه اش لقا

در جویبار دیدهٔ ما جو که کشته ایم

ما بنده ایم سید خود را به جان و دل

سلطان انس و جن و امیر و فرشته ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

ما دم از عشق در قدم زده ایم

پیش از این دم ز عشق دم زده ایم

کاف کن در کتاب کون نبود

که خیالش به جان رقم زده ایم

غم نداریم از همه عالم

شادی عشق جام جم زده ایم

مطرب بزم باده نوشانیم

ساز عشاق زیر و بم زده ایم

حرف عشقش نوشته ایم به جان

دفتر عقل را قدم زده ایم

در طریقی که نیست پایانش

عاشقانه بسی قدم زده ایم

از وجود و عدم مگو سید

که وجود و عدم به هم زده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

مست و رند و لاابالی در جهان افتاده ایم

بر در میخانهٔ خمار سر بنهاده ایم

جامهای خسروانی خورده ایم اندر الست

تا نپنداری که ما امروز مست باده ایم

بر در سلطان عشقش چون گدایان سالها

بر امید وعدهٔ دیدار او استاده ایم

ما به بدنامی اگر چه ننگ خلق عالمیم

جز به نام صانع بی چون زبان نگشاده ایم

ساکن میخانه ایم و عشق می ورزیم فاش

فارغ از پیر و مرید وخرقه و سجاده ایم

نعمت اللهیم و در اقلیم عالم مُهروار

بر در و دیوار و بام خاص و عام افتاده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

در خرابات مغان مست وخراب افتاده ایم

توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتاده ایم

عاشقان را همدم جامیم و با ساقی حریف

فارغیم و در دهان شیخ و شاب افتاده ایم

دیدهٔ ما تا خیال روی او درخواب دید

گوشه ای بگزیده ایم و خوش به خواب افتاده ایم

گر نه فصل هجر می خوانیم این گفتار چیست

ور نه بحث وصل داریم از چه باب افتاده ایم

ما ز پا افتاده ایم افتادگان را دست گیر

کز هوای جام می در اضطراب افتاده ایم

تا ز سودای سر زکفش پریشان گشته ایم

مو به مو چون زلف او در پیچ و تاب افتاده ایم

نعمت الله در کنار و ساغر می در میان

بر در میخانه مست و بی حجاب افتاده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:49 PM

 

تا بیانش در کنار آورده ایم

عاشقانه جان نثار آورده ایم

حسن او بر دیده نقشی بسته ایم

عالمی نقش و نگار آورده ایم

کار جان بازیست کار عاشقان

جان درین بازی به کار آورده ایم

جان ما حلقه به گوش عشق اوست

گوش پیش گوشوار آورده ایم

بر سر دار فنا دار بقاست

ما از آن سر پای دار آورده ایم

بر در میخانهٔ معشوق خود

عاشقان را صدهزار آورده ایم

گر رسول الله از دنیا برفت

نعمت الله یادگار آورده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:44 PM

درس عشق از دفتر جان خوانده ایم

نقش عقل از پیش دیده رانده ایم

از سر هر دو جهان برخواستیم

آن یگانه در نظر بنشانده ایم

صدهزاران گوهر از دریای عشق

بر سر عشاق خود افتاده ایم

تا همه رندان ما مستان شوند

در خرابات فنا وا مانده ایم

گفتهٔ سید خوش بخوان و خوش بگو

ما کلام حق تعالی خوانده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:44 PM

 

یک نظر از اهل دل تا دیده ایم

نزد مردم همچو نور دیده ایم

در خیال دیدن او روز و شب

همچو دیده سو به سو گردیده ایم

عاشق مستیم و با ساقی حریف

می ز جام عشق او نوشیده ایم

از دم ما مرده ، دل زنده شود

تا لب عیسی جان بوسیده ایم

ذوق بلبل از نوای ما بُود

زانکه ما گل از وصالش چیده ایم

تا ابد سلطان اقلیم دلیم

خلعت از روز ازل پوشیده ایم

سید ما در نظر چون آینه است

ما در این آئینه خود را دیده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:44 PM

 

تا خیال روی او در آب دیده دیده ایم

در هوایش همچو دیده سو به سو گردیده ایم

نقشبندی می کند هر دم خیالش درنظر

این چنین نقشی ندیدستیم و هم نشنیده ایم

شاه ما گوشه نشینان دوست می دارد از آن

با خیالش خلوتی در گوشه ای بگزیده ایم

بلبل مستیم و در گلشن نوائی می زنیم

تا گلی از گلستان وصل جانان دیده ایم

زاهد بیچارهٔ مسکین به عمر خود ندید

آنچه ما از جرعه ای جام شرابی دیده ایم

ما لب خود را به آب زندگانی شسته ایم

تا لب جامی به کام جان خود بوسیده ایم

نعمت الله ساقی و ما عاشقان باده نوش

عاشقانه جام می شادی او نوشیده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:44 PM

تا به نور روی خوب او جمالش دیده ایم

همچو دیده گرد عالم سر به سر گردیده ایم

در بهشت جاودان گشتیم با یاران بسی

عارفانه میوه ها از هر درختی چیده ایم

هرچه آمد در نظر آورد از آن حضرت خبر

لاجرم از یک به یک نیکو خبر پرسیده ایم

در خرابات مغان مستیم و با رندان حریف

جام می شادی روی عاشقان نوشیده ایم

ما به تخت نیستی خوش در عدم بنشسته ایم

فرش هستی سر به سر بر همدگر پیچیده ایم

دیگران از خود سخن گفتند ما گوئیم از او

این چنین قول خوشی از دیگران نشنیده ایم

نعمت الله در همه آئینهٔ روشن نمود

آن چنان نور خوشی روشن به نورش دیده ایم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:44 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4564557
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث