به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

آفتابست و سایه بان عالم

به مثل او چنین چنان عالم

جام گیتی نماست می بینش

که نماید همین همان عالم

غیر او دیگری نخواهد دید

هر که بینا شود در آن عالم

این میان و کنار کی بودی

گر نبودی درین میان عالم

صورت اوست نور دیدهٔ ما

این معانی کند بیان عالم

همه عالم نشان او دارد

بی نشان او بود نشان عالم

هر زمان عالمی کند پیدا

می برد آورد روان عالم

عالم عشق را نهایت نیست

هست این بحر بیکران عالم

نعمت الله چون می و جام است

جام و می را بدان بدان عالم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:06 PM

 

گدای عشقم و سلطان عالم

غلام خاتم و خاقان عالم

مرید یارم و پیر خرابات

ندیم دردم و درمان عالم

جهان جسم است و من جان جهانم

چه جای جان ، منم جانان عالم

خراباتست و من مست خرابم

حریف ساقی رندان عالم

ندارم با سوی الله هیچ میلی

به جان جملهٔ مردان عالم

جمال بی مثال او عیان است

نظر فرما تو در اعیان عالم

بیا از نعمت الله جو نوائی

چو می جوئی نوا از خان عالم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:06 PM

 

غیر او با او نگنجد در دلم

مشکل این حل و حل مشکلم

از جمال اوست هر حسنی که هست

لاجرم بر حسن خوبان مایلم

غیر او در هر دو عالم هست نیست

من نگویم فاصلم یا واصلم

عالمی خواهند از من عالمی

من به ایشان همچو ایشان مایلم

جام می بر دست می نوشم مدام

بر در میخانه باشد منزلم

عمر من نگذشت بی حاصل دمی

حاصلم عشق است و نیکو حاصلم

سر خوشم مستانه می گویم سخن

از زبان نعمت الله قائلم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:06 PM

 

من به خدا که از خدا غیر خدا نمی خوهم

درد دلم دوا بود از تو دوا نمی خوهم

ساکن خلوت دلم بر در گل چرا روم

شاه جهان جان منم نان چو گدا نمی خوهم

بر سر دار عشق او تا که قدم نهاده ام

دیر فنا گذاشتم دار بقا نمی خوهم

روضه تو را و حور هم ، نار تو را و نور هم

من به خدا که راضیم جز که رضا نمی خوهم

آل عبایم و یقین اهل غنا فقیر من

ظن غلط مبر که من چون تو غنا نمی خوهم

سفره صفت برای نان حلقه به گوش کی شوم

از طبق زرینهٔ خوان ابا نمی خوهم

از خط و از خطای تو خطهٔ ما مقدس است

راه صواب می روم ملک ختا نمی خوهم

مال وبال خواجه است گشته به مال مبتلا

گر تو بلا همی خوهی بنده بلا نمی خوهم

نکتهٔ عشق خوانده ام از ورق کتاب حق

معنی سر این سخن از فقها نمی خوهم

رحمت او برای من نعمت او فدای من

در بر اوست جای من جاه شما نمی خوهم

مست شراب وحدتم نیست خمار کثرتم

سید ملک عزتم غیر خدا نمی خوهم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:06 PM

 

بگذر ز وجود و ز عدم هم

بگذر ز حدوث وز قدم هم

در آب بشو کتاب معقول

بشکن تو دوات را قلم هم

رو دنیی و آخرت رها کن

تا نور نماند و ظلم هم

می نوش ز خم خسروانی

آخر چه کنی تو جام جم هم

آنجا که منم نه صبح و نه شام

نه روز و نه شب نه بیش و کم هم

میخانه اگر چه بیکران است

می نوش به قدر خویش هم هم

نعمت بگذار نعمت الله

از لا چه گشاید و نعم هم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:06 PM

 

من رند خراباتم ایمن ز کراماتم

در گوشهٔ میخانه دائم به مناجاتم

سر حلقهٔ رندانم ساقی حریفانم

نه زاهد و درویشم ، سلطان خراباتم

من آینهٔ اویم ، در آینه او جویم

از ذوق سخن گویم آسوده ز طاماتم

خواهی که صفات او در ذات یکی بینی

مجموع صفاتش بین در آینهٔ ذاتم

من سید عشاقم بگزیدهٔ آفاقم

در هر دو جهان طاقم اینست کراماتم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:06 PM

 

مست می ملامتم نیست سر سلامتم

نیست سر سلامتم مست می ملامتم

عقل نصیحتم دهد عشق غرامتم کند

فارغ از آن نصیحتم ، بندهٔ این غرامتم

هست ندیم بزم من ساقی مست عشق او

باده خورم به شادیش نیست غم ندامتم

بادهٔ صاف عاشقان دُردی درد او بود

هست دوای من همین تا که شود قیامتم

چهرهٔ زرد و اشک من هست گواه حال من

گر تو ندانی حال من نیک ببین علامتم

خرقهٔ زهد بر تنم خوش ننماید ای فقیه

جامهٔ عاشقی بود راست به قد و قامتم

بندهٔ حضرت شهم همدم نعمت اللهم

در دو جهان کجا بود خوشتر از این کرامتم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

آتش عشقش خوشی افروختم

نام و ننگ و نیک و بد را سوختم

سوختم پروانهٔ جان و دلم

شمع جمع عاشقان افروختم

خرقهٔ ناموس بدریدم دگر

جامهٔ رندانه ای بردوختم

گوهری بخریدم از صراف عشق

نقد و نسیه در بها بفروختم

عالم عشقم چو من عالم کجاست

عالمی را علم عشق آموختم

نعمت الله حاصل عمر من است

حاصل عمر خوشی اندوختم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

ز نور روی او تابنده گشتم

امیر و سیدم تابنده گشتم

به جانان جان خود تسلیم کردم

به عمر جاودان پاینده گشتم

اگر چه غم بسی خوردم ز هجرش

به یُمن وصل او فرخنده گشتم

شدم کشته به تیغ عشق لیکن

شهادت یافتم دل زنده گشتم

ز نور آفتاب سید خود

چو ماه چارده تابنده گشتم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

مدتی در به در به جان گشتم

گرد میخانهٔ جهان گشتم

میر میخانه خدمتش کردم

هم به فرمان او روان گشتم

در خرابات عشق رندانه

ساقی بزم عاشقان گشتم

نام من شد نشانهٔ عالم

گرچه بی نام و بی نشان گشتم

چون محب حباب او بودم

نیک محبوب این و آن گشتم

جان به جانان خویش بسپردم

زندهٔ ملک جاودان گشتم

موج بودم ولی شدم دریا

این چنین بودم آن چنان گشتم

عقل سرمایه بود شد بر باد

فارغ از سود و از زیان گشتم

گنج در کنج دل طلب کردم

واقف از گنج بیکران گشتم

پادشه خوش مرا کنار گرفت

چون کمر گرد آن میان گشتم

بنده ام بندگی او کردم

سید جمله سیدان گشتم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4564064
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث