به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

شکر گویم که توبه بشکستم

وز غم ننگ و نام وارستم

در خرابات عشق مست خراب

با حریفان به ذوق بنشستم

هستی او کجا و من ز کجا

من به خود نیستم به او هستم

بگسستم ز خویش و بیگانه

باز با اصل خویش پیوستم

نور چشم است و در نظر دارم

نظری کن به چشم سرمستم

دست با دوست در کمر کردم

آفرین باد بر چنین دستم

بندهٔ سید خراباتم

کمر خدمتش به جان بستم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

رفتم به در خانه میخانه نشستم

آن توبهٔ سنگین به یکی جرعه شکستم

گر عاقل مخمور مرا خواند به مجنون

منعش مکن ای عاشق سرمست که هستم

در هر دو جهان غیر یکی را چو ندیدم

شک نیست که هم غیر یکی را نپرستم

سرمست شرابم نه که امروز چنینم

از روز ازل تا به ابد عاشق و مستم

در خواب گرفتم سر دستی که چه گویم

خوش نقش خیالیست که افتاد به دستم

گفتند که در کوی خرابات حضوریست

برخاستم و رفتم و آنجا بنشستم

سید کرمی کرد و مرا خواند به بنده

من هم کمر خدمت او چست ببستم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم

به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم

چنان حیران ساقیم که جام از می نمیدانم

چنان مستم که از مستی نمی دانم که من مستم

چو گشتم از فنا فانی چه می جوئی بقای من

چو من مستغرق اویم چه دانم نیست از هستم

اگر چه ذره ای بودم رسیدم تا به خورشیدی

اگرچه قطره ای بودم ولی با بحر پیوستم

مگر من شیشهٔ تقوی زدم بر سنگ قلاشی

که شد مشهور در عالم که توبه باز بشکستم

خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست

به جز ساقی سرمستان که می گیرد دگر دستم

ندیم بزم آن شاهم حریف نعمت اللهم

کناری کردم از عالم میان در خدمتش بستم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

می خوردم و از خمار رستم

مخمور نیم که مست مستم

در کوی فنا فتاده بودم

ساقی باقی گرفت دستم

رندانه حریف می فروشم

می خوردم و توبه را شکستم

در دیر مغان ندیم عشقم

زُنار ز زلف یار بستم

خورشیدم و سایه می نمایم

این خرقه نگر که نیست هستم

شادی روان نعمت الله

می خوردم و از خمار رستم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم

چنان مستم که از مستی نمی دانم چه می گویم

منم مطلوب و هم طالب که خود از خود طلبکارم

مکرم کرده ام خود را که خود را با تو می جویم

اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم

و گر نه ذوق می دارم چرا میخانه می پویم

اسیر میفروشانم که رندانند غلامانم

امیر حضرت جانم که شاهانند آنجویم

نکو آئینه ای دارم که حسن او در آن پیداست

بدی من مگو عاقل اگر گویم که نیکویم

خیال غیر اگر بینم که نقشی می زند بر آب

به آب دیدهٔ ساغر خیالش را فرو شویم

اگر یار خوشی جوئی که با وی صحبتی داری

به یاد نعمت الله جو در این دوران که من اویم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

سخنی خوش به ذوق می گویم

یاری از اهل ذوق می جویم

بزم عشق است و خرقهٔ سالوس

عاشقانه مدام می شویم

عشق و معشوق و عاشق خویشم

لاجرم غیر خود نمی پویم

من و او و تو چون یگانه شدیم

تو منی ای عزیز من اویم

آفتابی در آینه بنمود

روشن از نور روی مه رویم

روح قدسی خموش خواهد بود

در مقامی که من سخن گویم

یک زمان سیدم دمی بنده

گاه سلطان و گاه انجویم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

غرقهٔ آب و آب می جویم

در تحیر که بحر یا جویم

این عجب بین که عاشق خویشم

عین مطلوب و طالب اویم

پیر خمارم و به جرعهٔ می

خرقهٔ خود مدام می شویم

در خرابات عشق مست و خراب

سخن عاشقانه می گویم

آمدم مست بر سر میدان

عشق چوگان و عالمی گویم

بلبل گلستان معشوقم

گل گلزار عشق می بویم

نعمت الله حق است از آن شب و روز

من حق خویشتن از او جویم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

داریم حضوری و سرابی که چه گویم

جامی که چه پرسی و شرابی که چه گویم

در کوی خرابات مغان همدم جامیم

مستیم و خرابیم و خرابی که چه گویم

مستانه بتم از در میخانه درآمد

بر بسته نقابی و نقابی که چه گویم

خوش نقش خیالی است که بستیم به دیده

بینیم به خوابی و به خوابی که چه گویم

از آتش عشقش دل بیچاره کبابست

سوزی و چه سوزی و کبابی که چه گویم

در مجلس ما مطرب عشاق درآمد

بنواخت ربابی و ربابی که چه گویم

با عشق به سر می بر و با عقل میامیز

کاین عقل حجابست و حجابی که چه گویم

مائیم و می و خلوت میخانه و ساقی

داریم هوای خوش و آبی که چه گویم

گر کام دلم دلبر عیار برآرد

والله که صوابست و صوابی که چه گویم

گر یک نفسی بی می و معشوق برآری

پرسند حسابی و حسابی که چه گویم

از گفتهٔ سید دو سه بیتی بنوشتم

خوش شعر لطیفی و کتابی که چه گویم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

نازی است از آن جانب و نازی که چه گویم

مائیم و نیازی و نیازی که چه گویم

تا طاق دو ابروش مرا قبله نما شد

کردیم نمازی و نمازی که چه گویم

دل سوختهٔ آتش عشقیم که چون موم

دیدم گدازی و گدازی که چه گویم

این سینهٔ ما مخزن اسرار الهی است

رازیست در این سینه و رازی که چه گویم

خوش سلطنتی یافتم از دولت محمود

مائیم و ایازی و ایازی که چه گویم

ساز دل ما مطرب عشاق چه بنواخت

آواز به ساز آمد و سازی که چه گویم

سید به سوی کعبهٔ مقصود روان شد

اکبر بُود این حج و حجازی که چه گویم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

 

بنمود جمالی به کمالی که چه گویم

حسنی و چه حسنی و جمالی که چه گویم

بنوشته خطی بر ورق روی چو ماهش

هر حرفی از آن خط به مثالی که چه گویم

بر دیدهٔ ما نقش خیالش گذری کرد

نقشی که چه پرسی و خیالی که چه گویم

ما ساقی سرمست خرابات جهانیم

در ساغر ما آب زلالی که چه گویم

بزمیست ملوکانه که شرحش نتوان کرد

ذوقیست در این مجلس و حالی که چه گویم

مائیم و خلیل الله ، کنجی و حضوری

خوش عمر عزیزی و وصالی که چه گویم

در بندگی سید و در صحبت ایشان

داریم جمالی و جلالی که چه گویم

ادامه مطلب
یک شنبه 8 مرداد 1396  - 5:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4564066
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث