به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آتش عشق تو جان می سوزدم

هر نفس کون و مکان می سوزدم

عود دل در مجمر سینه به عشق

خوش همی سوزم چو آن می سوزدم

مهر تو شمعی و دل پروانه ای

بی محابا خوش روان می سوزدم

معنی عشق تو بر زد آتشی

صورت پیر و جوان می سوزدم

پختگان دانند حال سوز من

کآتش عشقت چه سان می سوزدم

در میان آبم و آتش چو شمع

آشکارم او نهان می سوزدم

ساز سید سوز دل باشد از آن

آتش عشق فلان می سوزدم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:51 PM

 

شمع جان هر نفسی ز آتش دل برگیرم

همچو پروانه به عشق آیم و در برگیرم

تا کنم مجلس عشاق منور چون شمع

از سرم تا به قدم سوزد و خوشتر گیرم

من که بیمار تو ام گر قدمی رنجه کنی

باز خوشدل شوم و زندگی از سرگیرم

دامن دولت وصل تو اگر دست دهد

دل فدا کرده و جان داده به بر درگیرم

گر حجابی است میان من و تو جان عزیز

حکم فرما که روانش ز میان برگیرم

مدتی شد که ره عقل همی پیمایم

وقت آمد که ز عشقت ره دیگر گیرم

همچو سید به سراپردهٔ میخانه روم

ترک این زهد ریائی مکدر گیرم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:51 PM

 

دل دارم و جان بدو سپردم

نیکی کردم نکو سپردم

با زلف نگار عهد بستم

بشکستم و مو به مو سپردم

هر نقش که در خیال آمد

او دیدم و او به او سپردم

با آینه روبرو نشستم

تمثال خوشی به او سپردم

رفتم به طریق جانسپاری

این راه نگر که چون سپردم

دل رفت و ندانمش کجا رفت

ره بستم و سو به سو سپردم

گوئی که سبوکش است سید

خم یافتم و سبو سپردم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:51 PM

 

عشق او هر ساعتی بنوازدم

هر نفس سازی دگر می سازدم

گوئیا من چنگم اندر چنگ او

گه زند گاهی خوشی بنوازدم

تا ز ما شوری در اندازد به ما

چون نمک در آب خوش بگذاردم

چون جمال حسن عشق آمد پدید

صورت و معنی به هم بطرازدم

روز و شب در عرصهٔ میدان دل

توسن عشقش روان می تازدم

کار دل بالاتر از بالا شود

گرد می با کار دل پردازدم

جان سید شد قبول عشق او

مقبلانه جان از آن میبازدم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:51 PM

 

عشق آمد که بلا آوردم

این بلا بهر شما آوردم

دردمندی گه دوا می جوید

دُرد درد است دوا آوردم

عشق گوید که منم محرم راز

خبر سر خدا آوردم

عشق شاهست و منم بندهٔ او

خدمتش نیک به جا آوردم

عمر جاوید به من او بخشید

ورنه من خود ز کجا آوردم

سر خود در هوس دار بقا

بر سر دار فنا آوردم

نعمت الله به همه بخشیدم

بینوا را به نوا آوردم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:51 PM

 

گر بر افروزد آتش در دم

عالمی سوخته شود در دم

مرد گردن به بند در دینم

کشتهٔ عشق و مردهٔ دردم

داده ام دل بدست باد صبا

به هوائی که خاک او گردم

فاش کردند راز پنهانم

اشک گلگون و چهرهٔ زردم

ساقیا جام می به سید ده

که من از توبه توبه ای کردم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:50 PM

 

توبه از زهد و زاهدی کردم

در خرابات مست می گردم

می خمخانهٔ حدوث و قدم

شادی روی عاشقان گردم

خاطر کس ز من ملول نشد

ننشسته به دامنی گردم

دُردی درد دل همی نوشم

دردمندانه همدم دردم

زن دنیا و آخرت چه کنم

رند و مست و مجرد و فردم

عاشق و صادقم گواهانم

اشک سرخست و چهرهٔ زردم

بندهٔ سید خراباتم

هر چه فرمود بنده آن کردم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:50 PM

 

عاشق و مستم و در کوی مغان می گردم

جام می دارم و در دور روان می گردم

درد دل دارم و درمان خوشی می جویم

درد می نوشم و رندانه به جان می گردم

در خرابات چو کام دل خود می یابم

روز و شب گرد خرابات از آن می گردم

ساقیم هر نفسی جام دگر می بخشد

من سرمست از این است چنان می گردم

هر کجا آینه ای در نظرم می آید

روی او می نگرم زان نگران می گردم

آفتاب رخ او ملک جهان را بگرفت

من چو سایه ز پیش گرد جهان می گردم

نعمت الله در میکده بگشاد دگر

زین گشاد است که من بسته میان می گردم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:50 PM

 

به هرحالی که پیش آید خیالی نقش می بندم

از آن رو چون گل خندان به رویش باز می خندم

چو سرمستان به میخانه دگرباره درافتادم

حجاب رند رندانه ز پیش خود بر افکندم

گسستم از همه عالم به اصل خویش پیوستم

به اصل خود چو پیوندی بدانی اصل پیوندم

مکن دعوت مرا شاها به شیراز و به اصفاهان

که دارم با هری میلی و جویای سمرقندم

نه انسیم نه جنیم نه عرشیم نه فرشیم

نه از بلغار و نه از چین مگر از شهر ارکندم

چو غیر او نمی یابم به غیری دل کجا بندم

گهی بر تخت مالگدار و گه در کوه الوندم

خراباتست و رندان مست و سید ساقی مجلس

حریف نعمت اللهم نه من در بند دربندم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:49 PM

 

روشن است از نور رویش چشم مست سیدم

می زنم دستی در این دستان به دست سیدم

سیدم ساقی رندان است و من مست خراب

در میان باده نوشان می پرست سیدم

چون سر زلف بتان خواهم که پشتش بشکند

هر که خواهد یک سر موئی شکست سیدم

سر سید هر که می خواهد بگو از من بپرس

زان که من واقف ز حال نیست و هست سیدم

عشق سید در دلم بنشست چون سلطان به تخت

من ز جان برخواستم پیش نشست سیدم

عاشقان مستند از جام شراب عشق او

من به جان جمله سرمستان که مست سیدم

نعمت الله در نظر نقش خیالی می کشد

با چنین نقش خیالی پای بست سیدم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:49 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4564577
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث