به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

منصب مستان ما ترک وجود و عدم

نسبت رندان ما بذل حدوث و قدم

حاصل بحر محیط جرعه ای از جام ماست

خود که برد پیش ما نام می و جام جم

پیر خرابات عشق یار عزیز من است

شیخ مبارک نفس پیر خجسته قدم

خاطر من هر نفس نقش خیالی کشد

بی مددی یا مداد یا ورقی یا قلم

سلطنت عاشقان تخت ولایت گرفت

عقل گزیده کنار عشق کشیده قلم

جام می آمیختند خون دوئی ریختند

دور خوش انگیختند هر دو یگانه به هم

ساقی کوثر اگر جام شرابت دهد

شادی سید بنوش غم مخور از هیچ غم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:47 PM

 

شیخ ما بود در حرم محرم

قطب وقت و یگانهٔ عالم

از دمش زنده می شدی مرده

نفسش همچو عیسی مریم

به صفات قدیم حق موصوف

هفت دریا به نزد او شبنم

شرح اسما به ذوق خوش خوانده

عارف اسم اعظم آن اعظم

بود سلطان اولیای زمان

بود روح القدس ورا همدم

سینه اش بود مخزن اسرار

در دلش بود گنج حق مدغم

نعمت الله مرید حضرت اوست

شیخ عبدالله است او فافهم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:46 PM

 

سه نقطه یک الف همی نگرم

الفی در حروف می شمرم

در همه حرف ها یکی بینم

نقطهٔ اول است در نظرم

هفت هیکل به ذوق می خوانم

آری میراث مانده از پدرم

این کتابخانه را بخواهم شست

وز سر کاینات در گذرم

خبر از حال خود همی دارم

تا نگوئی تو ام که بی خبرم

روز و شب با وجود در دورم

کی شود آخر این چنین سفرم

بندهٔ سیدم که عمرش باد

لاجرم پادشاه بحر و برم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:46 PM

 

در آینهٔ وجود آدم

دیدیم جمال اسم اعظم

معنی محمدی بدیدیم

در صورت نازنین آدم

دیدیم که اوست غیر او نیست

ور هست خیال اوست آن هم

آدم به وجود اوست موجود

عالم به جمال اوست خرم

ما سایهٔ آفتاب عشقیم

تن جام جم است و جان ما جم

مستیم و خراب در خرابات

با جام شراب عشق همدم

دُردی کش کوی می فروشیم

نی غصهٔ بیش و نی غم کم

ای عقل برو به خیر و خوبی

ای عشق بیا و خیر مقدم

رندیم و حریف نعمت الله

می نعمت و ساقی اوست فافهم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:46 PM

 

آفتابیست حضرت آدم

روشن از نور او بود عالم

ما منور از او و او از او

نیک دریاب این سخن فافهم

ساغر ما حباب پر آب است

خوش بود تشنه با چنین همدم

دل و دلبر رفیق هم گردید

جان و جانان روان شده باهم

جام بی جم اگر کسی دیده

ما ندیدیم جام را بی جم

دردمندیم و وصل او درمان

دل ما ریش و لطف او مرهم

در خرابات رند و سرمستیم

بندهٔ او و سید عالم

ادامه مطلب
جمعه 6 مرداد 1396  - 1:46 PM

 

فارغیم از وجود و هم ز عدم

بی خبر از حدوث و هم ز قدم

در خرابات مست می گردیم

رند و ساقی رسیده ایم به هم

ای که گوئی شراب می نوشی

خوش سؤالی جواب هست نعم

از وجود ای عزیز ما بگذر

شادمان باش در عدم به نعم

خوش بود همدمی چو جام شراب

گر چه باشد دمی چنان همدم

عشق آمد طرب به ما بخشید

خیر ما بود در چنین مقدم

در دو عالم یکی بود سید

وحده لاشریک له فافهم

ادامه مطلب
پنج شنبه 5 مرداد 1396  - 12:08 PM

 

باز رستیم از وجود و از عدم

گر نباشد این و آن ما را چه غم

جام می داریم و می نوشیم می

کی بود ما را هوای جام جم

مجلس عشقست و ما مست شراب

جان جانان شاد بنشسته به هم

همدم ما ساقی پر می مدام

خوش بود با همدم خود دم به دم

لطف او ما را نوازش می کند

باشد او در جمله عالم محتشم

هر چه موجود است در دار وجود

جمله موجودند از نور قدم

نعمت الله نقد گنج عشق اوست

هر که نقد او بود او را چه کم

ادامه مطلب
پنج شنبه 5 مرداد 1396  - 12:08 PM

 

مائیم ز نار عشق آدم

مائیم ز نور مهر خاتم

ما در دم عشق همچو نائیم

او در دم ما چو روح در دم

دردیست مرا ورای درمان

زخمی است مرا به جای مرهم

مائیم به وصل دوست دلشاد

مائیم ز هجر یار در غم

گه شبنم گلستان عشقیم

گاهی شده جمع و آمده یم

در ملک قدم قدم نه از عشق

تا گویندت که خیر مقدم

از لوح ضمیر نعمت الله

برخوان تو رموز اسم اعظم

ادامه مطلب
پنج شنبه 5 مرداد 1396  - 12:07 PM

 

چه خوش باشد گرت باشد فراغت از همه عالم

فراغت خوش بود جانا اگر چه باشد آن یک دم

اگر همدم همی خواهی چو ما با جام همدم شو

و گر محرم همی جوئی مجو جز خویش را محرم

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

بیا و نوش کن جامی که خوش وقتی شوی در دم

خیال نقش روی او و نور دیدهٔ ما بین

که سرمستانه در خلوت نشسته هر دو خوش با هم

دوای دردمندان است و درد عشق او

خبر از ما کسی دارد که نوشد می ز جام جم

شراب شوق می نوشم سخن از عشق می گویم

رایة الله فی عینی و عینی عینه فافهم

برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری

حریف نعمت اللهم فراغت دارم از عالم

ادامه مطلب
پنج شنبه 5 مرداد 1396  - 12:07 PM

 

گر عشق نبازیم در اینجا به چه کاریم

مائیم و همین کار و دگر کار نداریم

بر دیده نگاریم شب و روز خیالش

خوش نقش خیالی است که بر دیده نگاریم

در دامن او دست زدیم از سر مستی

گر سر برود دامن وصلش نگذاریم

عمری است که در کوی خرابات مقیمیم

این یک دو نفس نیز در اینجا به سر‌ آریم

روشن شده از نور خدا دیدهٔ سید

جز نور وی ای یار کجا در نظر آریم

ادامه مطلب
پنج شنبه 5 مرداد 1396  - 12:07 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4564833
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث