به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

عشق بازی از سر جان درگذر

کفر را بگذار و ایمان در گذر

دنیی و عقبی به این و آن گذار

همچو ما از این و از آن درگذر

زاهدان گر عیب رندان می کنند

درگذر از جرم ایشان درگذر

دُرد دردش نوش کن گر عاشقی

دردمندانه ز درمان درگذر

از دوئی بگذر که تا یابی یکی

بشنو و چون شیر مردان درگذر

در طریق عاشقی مردانه رو

تا بیابی ذوق مستان در گذر

بی تکلف نعمت الله را بجوی

در خیال نقش بندان در گذر

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:41 AM

 

آمد خیال غیر چو خوابیم در نظر

بنمود کاینات سرابیم در نظر

کردند جلوه صورت و معنی به یکدیگر

چون شاهدان حور نقابیم در نظر

چون رند و لاابالی و سرمست و عاشقیم

عالم نموده جام شرابیم در نظر

چشمم به نور دیدن رویش منور است

شکرت که نیست هیچ حجابیم در نظر

هرگز نخورده ایم می دوستی غیر

گرچه مدام مست و خرابیم در نظر

آن دم که تشنه بودم و آبم نبود بود

بحر محیط قطرهٔ آبیم در نظر

بر لوح دل نوشته ام اسرار سیدم

باشد مدام همچو کتابیم در نظر

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:40 AM

 

چنین دردی که من دارم همیشه بی دوا خوشتر

بلای عشق خوش باشد ولی با مبتلا خوشتر

ز آب چشم ما هر سو روان آبی است گر جوئی

خوشست این چشمهٔ روشن ببین درچشم ما خوشتر

محیط عشق موجی زد همه عالم شده سیراب

از این دریای بی پایان بود این چشمها خوشتر

حدیث جنت و حوران مگو در مجلس رندان

در آ در بزم سرمستان که اینجا حالیا خوشتر

به فرمان خدا ساقی مدامم جام می بخشد

خوشست این بخشش ، اماچون به فرمان خدا خوشتر

حجابت گر سر موئی بود چون بینوا بتراش

که پیش جمله درویشان قلندر بینوا خوشتر

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

حریف نعمت اللهیم ، صحبت بی ریا خوشتر

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:40 AM

 

دل فدا کرده ایم و جان بر سر

خانمان باخته جهان بر سر

حاجیان گر به پا به مکه روند

خوش رواننند عاشقان بر سر

دامنش را اگر به دست آریم

سر به پایش نهیم و جان بر سر

بس که سودای زلف او پختیم

دیگ سودا رود روان بر سر

خاک پایش که تاج فرق من است

می نهم همچو سروران بر سر

خم می خوش خوشی به جوش آمد

رفت مستانه این زمان بر سر

بت پرست ار ببیند این بت من

سر ببازد روان بتان بر سر

خوش میانی گرفته ام به کنار

تا چه آید از این میان بر سر

نعمت الله جان به جانان داد

دل و دین نیز این و آن بر سر

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:40 AM

 

گر تو مرد موحدی ای یار

چه کنی دوستی تو با اغیار

جام توحید نوش شادی ما

تا که گردی ز عمر برخوردار

تو به کثرت چنین گرفتاری

دم ز توحید می زنی هشدار

جام گیتی نما به دست آور

نظری کن به مجمع انواز

همه عالم خزانهٔ عشق است

خازنش بین و مخزن اسرار

دُردی درد نوش رندانه

دل بیمار می کنش تیمار

نعمت الله مدام سرمست است

درخرابات همدم خمار

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:31 AM

 

گر خدا را دوست داری مصطفی رادوست دار

ور محب مصطفائی مرتضی را دوست دار

از سر صدق و صفا گر خرقه ای پوشیده ای

نسبت خرقه بدان ، آل عبا را دوست دار

دردمندانه بیا و دُرد درش نوش کن

خوش بود دردی اگر داری دوا را دوست دار

بی فنا دار بقای دوست نتوان یافتن

گر بقای جاودان خواهی فنا را دوست دار

چون شهید کربلا در کربلا آسوده است

همچو یاران موالی کربلا را دوست دار

دوستدار یار خود یاران ما دارند دوست

ما محب دوستدارانیم و ما را دوست دار

نعمت الله رند و سرمست است و با ساقی حریف

این چنین یار خوشی بهر خدا را دوست دار

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:30 AM

 

به کام ماست می و جام و جسم و جان هر چار

چه خوش بود که بود یار آن چنان هر چار

حباب و قطره و دریا و موج را دریاب

به عین ما نظری کن یکی است آن هر چار

چهار حرف بگیر و خوشی بگو الله

یگانه باش و یکی را روان بخوان هر چار

حریف سرخوش و ساقی مست و جام شراب

امید هست که باشند جاودان هر چار

چهار طبع مخالف موافقت کردند

ببین مخالفت این مخالفان هر چار

یکی است اول و آخر چو ظاهر و باطن

چهار اسم مسمی یکی بدان هر چار

چهار یار رسولند دوستان خدا

به دوستی یکی دوست دارشان هر چار

چهار مرتبه سید تنزلی فرمود

ترقئی کن و می جو ز عاشقان هر چار

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:30 AM

 

بی رخ جانان به گلزارم چه کار

بی هوای او به بازارم چه کار

گر نه کار و بار عشق او بود

با سر و سودای هر کارم چه کار

گر نباشد عکس او در جام می

با شراب عشق خمارم چه کار

دل به یمن عشق او شد تندرست

با صدای عقل بیمارم چه کار

جان من گر نه به کام او بود

با مراد جان افکارم چه کار

من انالحق گفته ام در عشق او

ورنه چون منصور بر دارم چه کار

ورنه با گفتار بسیارم چه کار

گفته های نعمت الله قول اوست

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:30 AM

 

گرفته عشق او دستم دگر بار

ز دست عقل وارستم دگر بار

به صد دستان گرفتم دست ساقی

بزن دستی که زان رستم دگر بار

به عشق چشم مست می فروشش

به حمدلله که سرمستم دگر بار

ببستم بر میان زنار زلفش

چو زلفش توبه بشکستم دگر بار

چو دانستم که غیر او دگر نیست

ز غیرت غیر نپرستم دگر بار

مرا گر هست هستی هستی اوست

ز خود فانی به او هستم دگر بار

روان برخواستم از یار و اغیار

خوشی با یار بنشستم دگر بار

به سرمستی لبش را بوسه دادم

لب خود را از آن خستم دگر بار

به کنج صومعه در بند بودم

شکستم بند را جستم دگر بار

ز خود بگسستم و پیوست گشتم

از آن گویم که پیوستم دگر بار

حریف سید سرمست اویم

ز جام عشق او مستم دگر بار

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:30 AM

 

خوش بر در میخانه نشستیم دگر بار

خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار

ما توبه شکستیم ولی عهد درستی

با ساقی سرمست ببستیم دگر بار

با عاقل مخمور دگر کار نداریم

رستیم ز دردسر و مستیم گر بار

در خلوت زاهد بنشستیم دو روزی

المنةلله که برستیم دگر بار

ما اهل خدائیم و پرستیم خدا را

خود را به خدائی نپرستیم دگر بار

در دیدهٔ ما نقش خیالی است نظر کن

کان نقش خیالیست که بستیم دگر بار

ما را به لب جوی مجو زان که به مردی

چون سید از این جوی بجستیم دگر بار

ادامه مطلب
سه شنبه 3 مرداد 1396  - 11:30 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4564568
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث