به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

جسمی دارم که جان نماید

جانی است که آن روان نماید

عالم چو ظهور نور اسماست

هر نام از او نشان نماید

عینی است که صدهزار صورت

در دیدهٔ این و آن نماید

خوش آینه ایست جام و باده

معشوق به عاشقان نماید

ساغر متنوع است از آن می

دائم در وی چنان نماید

در آینه هر چه تو نمائی

آئینه به تو همان نماید

یک معنی و صدهزار صورت

سید به جهانیان نماید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:25 AM

 

خیال غیر خوابی می نماید

همه عالم سرابی می نماید

به چشم نقش بندان خیالش

جهان نقشی بر آبی می نماید

در این خمخانه هر رندی که یابی

به ما جام شرابی می نماید

به هر صورت که می بینی به معنی

نگاری بی حجابی می نماید

بده جامی به هر رندی که باشد

که خیر است و ثوابی می نماید

ضمیر روشن هر ذره ما را

ز نورش آفتابی می نماید

وجود نعمت الله درخرابات

چو گیتی در خرابی می نماید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:25 AM

ذاتش به صفات می نماید

یا ذات به ذات می نماید

خواهد که نمایدت و گرنه

آئینه چرات می نماید

هر بی سر و پا که پیشت آید

شاه است و گدات می نماید

نقشی که خیال او نگارد

شیرین حرکات می نماید

خوش دُردی درد عشق می نوش

کاین درد دوات می نماید

هر جام حباب بر کف ما

پر آب حیات می نماید

در دیدهٔ سیدم نظر کن

کو نور خدات می نماید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:25 AM

 

ذاتش به صفات می نماید

یک ذات ذوات می نماید

در جام جهان نمای اول

خود راز برات می نماید

عینی به ظهور در مراتب

ما را درجات می نماید

گر کشته شوی ز جان میندیش

کان موت حیات می نماید

چون کردهٔ اوست کردهٔ ما

جمله حسنات می نماید

هر لحظه به صورتی برآید

شیرین حرکات می نماید

عمری که به عشق می گذاری

در وی حرکات می نماید

خوشدل باشی به درد نوشی

کز درد دوات می نماید

در دیدهٔ سیدم نظر کن

کو نور خدات می نماید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:25 AM

 

نوش کن می که روحت افزاید

لب ساغر فتوحت افزاید

ذوق عمر عزیز اگر خواهی

باده وقت صبوحت افزاید

نوش کن جام می که نوشت باد

تا حیاتی چو نوحت افزاید

شرح علم بدیع ما دریاب

که بیان در شروحت افزاید

جرعهٔ جام نعمت الله نوش

تا از آن راح روحت افزاید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:25 AM

با رخ او قمر چه کار آید

با لب او شکر چه کار آید

آفتابی چو رو به ما بنمود

نور دور قمر چه کار آید

گنج اسما تمام یافته ایم

کیسه پر سیم و زر چه کار آید

ما چو در یتیم یافته ایم

صدف پر گهر چه کار آید

دست با عشق در کمر داریم

تاج شه با کمر چه کار آید

عقل مخمور درد سر دارد

این چنین دردسر چه کار آید

نعمت الله حریف مجلس اوست

غیر ساقی دگر چه کار آید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:24 AM

گر در طلب اوئی ناگه به برت آید

ور گرد درش گردی او در به تو بگشاید

گر آینهٔ روشن اندر نظری آری

تمثال جمال او در آینه بنماید

آن به که تو عمر خود در عشق کنی صرفش

چون عمر عزیز تو پیوسته نمی پاید

ای عقل تو مخموری ، ما عاشق سرمستیم

در مجلس سرمستان وعظ تو نمی یابد

در هر چه نظر کردم چون اوست که می بینم

اقرار به او دارم انکار نمی شاید

تا نور جمال او در دیدهٔ ما بنمود

نوری به جز آن نورش در چشم نمی آید

گفتار خوش سید هر کس که بخواند خوش

آن بزم ملوکانه مستانه بیاراید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:23 AM

 

خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید

با کفر سر زلفش ایمان به چه کار آید

دل زنده بود جانم چون کشتهٔ عشق اوست

بی خدمت آن جانان این جان به چه کار آید

عقل از سر مخموری سامان طلبد از ما

ما عاشق سرمستیم سامان به چه کار آید

عشق آمد و ملک دل بگرفت به سلطانی

جز حضرت این سلطان به چه کار آید

در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه

روضه چو بود اینجا رضوان به چه کار آید

ماهان ز خدا خواهم با صحبت مه رویان

بی صحبت مه رویان ماهان به چه کار آید

با سید سرمستان کرمان چو بهشتی بود

بی نور حضور او کرمان به چه کار آید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:15 AM

 

نقشی است خیالش که به هر دست بر آید

دستی که از آن نقش بگیرد به سر آید

نقاش به هر لحظه کشد نقش خیالی

آن نقش رود باز به نقش دگر آید

در نور رخش شاهد و معنی بنماید

هر صورت خوبی که مرا در نظر آید

پرسی خبری از دل و دل بی خبر از عشق

از بی خبر ای یار به تو کی خبر آید

ساقی در میخانه گشادست به رندان

کو عاشق مستی که ازین خانه درآید

بگذشت شب و ماه فرو رفت ولیکن

امید که صبح آید و خورشید برآید

صد نعره برآید ز دل عاشق سرمست

گر مطرب ما گفتهٔ سید بسراید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:15 AM

چشمت به تو نور خوش نماید

گوش تو در سخن گشاید

در گلشن ما زبان بلبل

هر لحظه تو را همی سراید

دست تو بیان کند یدالله

گر زانکه یدش به دستت آید

پائی که به قدرتش بپایست

بی قدرت او به پا نپاید

بی جود وجود سید ما

خود بود وجود ما نشاید

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 11:14 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4565221
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث