به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هوای درد بی درمان که دارد

سر سودای بی سامان که دارد

رفیق راه بی پایان که جوید

خیال مجلس جانان که دارد

همه کس طالب آنند و ما هم

ازین بگذر ببین تا آن که دارد

چو کفر زلف او دین و دلم برد

نظر بر خاطر ایمان که دارد

مرا مهمان جان است او شب و روز

چنین شاهی بگو مهمان که دارد

قدح گردید اکنون نوبت ماست

درین دوران چنین دوران که دارد

به عشقش چون مجال خود ندارم

بگو پروای خان و مان که دارد

چو من از جان و دل کردم تبرا

غم از دشوار و از آسان که دارد

هوس دارم که جان خود ببازم

ولی سید نظر بر بان که دارد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

می خمخانهٔ ما مستی دیگر دارد

هر که آید بر ما کام دلی بردارد

رند سرمست در این بزم ملوکانهٔ ما

از سر ذوق درآید خبری گر دارد

عشق و ساقی و حریفان همه مستند ولی

عقل مخمور ندانم که چه در سر دارد

لب بنه بر لب ما آب حیاتی می نوش

زانکه زان آب حیات این لب ما تر دارد

آفتابی است که از مشرق جان می تابد

نور او آینهٔ ماه منور دارد

قول مستانهٔ ما ملک جهان را بگرفت

این چنین گفته که در کاغذ و دفتر دارد

نعمت الله حریف من و سرمست و خراب

گر بگویم که کنم توبه که باور دارد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

چو نور دیده چشم من خیالش درنظر دارد

چنین مه رو که من دارم که در دور قمر دارد

بیا ای بلبل شیدا و این گلزار ما بنگر

به هر شاخی که بنشینی بسی گلهای تر دارد

خراباتست و ماسرمست و ساقی جام می بر دست

حریف ما بود رندی که او از ما خبر دارد

به سالوسی و زراقی بیاید عقل سر گردان

ز عشقم باز می دارد نمی دانم چه سر دارد

به نور روی او دیده منور گشت می بینم

چه خوش چشمی که نور او همیشه در نظر دارد

اگرچه ذوق هشیاری بهر حالی بود چیزی

ولیکن حال سرمستان ما ذوق دگر دارد

حضور نعمت الله را دو سه روزی غنیمت دان

که مهمان عزیز است و دگر عزم سفر دارد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

هر جا که دکانداریست او مایه ز ما دارد

خود مفلس بازاری سرمایه کجا دارد

گر درد دلی داری از خود بطلب درمان

زیرا که چنان دردی با خویش دوا دارد

دل زنده بود جاوید گر کشته شود در عشق

ایمن ز فنا باشد چون نور بقا دارد

از نور جمال او روشن شده چشم ما

تاریک کجا گردد چون نور خدا دارد

یاری که در این دریا بنشست دمی با ما

هر سو که رود آبی از بخشش ما دارد

رندی که وطن دارد در خلوت میخانه

گر هر دو سرا نبوَد اندیشه چرا دارد

خوش سلطنتی داریم از بندگی سید

این بنده چنین دولت در هر دو سرا دارد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

عاشقی کو هوای ما دارد

دیگری کی به جای ما دارد

جام دُردی درد دل نوشد

هر که میل دوای ما دارد

آن چنان لذتی که جان بخشد

مبتلای بلای ما دارد

سرخوشانیم و جام می بر دست

عقل مسکین چو پای ما دارد

هر چه در کاینات می بینیم

همه نور خدای ما دارد

پادشاهی و صورت و معنی

بی تکلف گدای ما دارد

نعمت الله که میرمستان است

هر چه دارد برای ما دارد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

ما انا الحق از فنا خواهیم زد

خیمه در دار بقا خواهیم زد

پای کوبان جان خود خواهیم باخت

دستی از صدق و صفا خواهیم زد

در خرابات مغان خواهیم رفت

عاشقان را الصلا خواهیم زد

الوداع زاهدی خواهیم کرد

جام پر می یک دوتا خواهیم زد

گر بلائی بر دل ما بگذرد

مقبلانه مرحبا خواهیم زد

خویش را بیگانه وش خواهیم ساخت

این نفس با آشنا خواهیم زد

همچو سید در جهان بی خودی

دم ز توحید خدا خواهیم زد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

آتشی در دل است و جان سوزد

دل چنین سوخت جان چه سان سوزد

عشق او آتشی است جان سوزی

رشتهٔ شمع جان از آن سوزد

گوئیا عود مجمر عشقم

که مرا خوش در این میان سوزد

آتش عشق چون بر افروزد

عالمی را به یک زمان سوزد

آه دل سوز عاشقان بشنو

تا تو را دل به عاشقان سوزد

بر جگر داغ عشق او دارم

دلم از بهر این نشان سوزد

نام غیرش چو بر زبان آرم

آتش غیرتش زبان سوزد

سخن گرم من روان می خوان

که دل سوخته را روان سوزد

نعمت الله اگر چنین نالد

نفسش جملهٔ جهان سوزد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

اگر مه روی من روزی نقاب از رخ براندازد

چو ذره آفتاب جان به پای او سراندازد

اگر شهباز عقل کل کند پرواز در کویش

ندیده همچنان جزوی که از حیرت براندازد

حجاب دیدهٔ مردم خیال پردهٔ وهم است

جمال او نماید رو حجابش گر بر اندازد

کند معدوم را موجود از الطاف وجود خود

اگر از گوشهٔ چشمی نظر بر منظر اندازد

اگر سلطان عشق او به ملک دل فرود آید

ندای غارت جانها روان در کشور اندازد

تجلی صفاتش را مظاهر در ظهور آرد

ولی چون ذات بنماید نظر بر مظهر اندازد

به چشم مردمی یاری که روی سیدم بیند

نخواهد تا نظر باری به روی دیگر اندازد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

ساز عشقش نوای دل سازد

دُرد دردش دوای دل سازد

لطف سازنده بین که بر سازش

هر چه سازد برای دل سازد

به خدا کار دل رها کردیم

کار دل هم خدای دل سازد

آتش عشق جان ما را سوخت

سوختگان را هوای دل سازد

دل مقامی خوشست از آن دلدار

جای خود در سرای دل سازد

دل صاحبدلی به دست آور

تا تو را آشنای دل سازد

نعمت الله می نوازد ساز

بشنو کز نوای دل سازد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

 

نور با نور خوش در آویزد

آب با آب خوش درآمیزد

موج با بحر چون یگانه شود

این دوئی از میانه برخیزد

چشم مستش که فتنه انگیز است

هر زمان فتنه ای برانگیزد

مژهٔ شعر تیز من شب و روز

خاک درگاه یار می بیزد

عقل با عشق گفتگو نکند

بنده با پادشاه نستیزد

ساقی مست هر نفس جامی

گیرد و بر سرم فرو ریزد

سیدم زلف را چو بگشاید

عالمی دل در او درآویزد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:45 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4565882
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث