به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هر که او را خبر از اهل دلانش باشد

یاری اهل دلان در دل و جانش باشد

دردمندی که به جان دُردی دردش نوشد

راحت جان طلبی در دو جهانش باشد

آتش عشق دلم سوخت چنان داغی را

در قیامت چو بجویند نشانش باشد

دیدهٔ اهل نظر نور از او می یابد

این چنین نور چنان عین عیانش باشد

عاقل ار عشق ندارد بر ما آنش نیست

رند مستی طلب ای دوست که آنش باشد

هر گدائی که بود بر در سلطان دائم

همچو ما بر دو جهان حکم روانش باشد

نعمت الله بسی بندگی سید کرد

لاجرم منصب عالی چنانش باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:33 AM

 

تو را اهل نظر خوانم گرت منظور او باشد

نظر باز خوشی باشی چو منظورت نکو باشد

خیالش نقش می بندم به هر صورت که پیش آید

کجا غیری توان دیدن چو هر چه هست او باشد

ز آب چشم ما دایم بود خوش روی ما تازه

چو خوشروئی که پیوسته چو ما با آبرو باشد

بیا و خرقهٔ خود را به آب می نمازی کن

چو جان ما گرت میلی به سوی شست و شو باشد

در آن حضرت که غیر او نگنجد غیر او غیری

چه جای این و آن دارد چه قدر ما و تو باشد

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

نیاید عقل اگر آید مگر خواجه ولو باشد

بیا از نعمت الله جو مرادی را که می خواهی

که کام دل از او یابی تو را گر جستجو باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:33 AM

 

همه عالم خیال او باشد

در خیال آن جمال او باشد

هر خیالی که نقش می بندم

نظرم بر کمال او باشد

در همه آینه چو می نگرم

صورت بی مثال او باشد

جنت هر کسی سزای ویست

جنت ما وصال او باشد

مالک لم یزل خداوند است

ابداً لایزال او باشد

همه را رو به اوست از همه رو

همه را خود مأل او باشد

کفر و ایمان به نزد اهل دلان

از جمال و جلال او باشد

موج و بحر و حباب ما بنگر

همه آب زلال او باشد

گفتهٔ سیدم به جان بشنو

زانکه سحر حلال او باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:32 AM

 

هر که را شیخ آن چنان باشد

شرفش بر همه جهان باشد

دایره ای کرد او بود پرگار

او چو قطب است و در میان باشد

صورتش خلق و معنیش حق است

راحت جان انس و جان باشد

هر که با او نشست سلطان شد

زانکه او پادشه نشان باشد

هرچه خواهی از او همان یابی

زان که او را هم این هم آن باشد

همه محکوم حضرتش باشند

حکم او بر همه روان باشد

نعمت الله مرید حضرت اوست

لاجرم پیر عاشقان باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:32 AM

 

به یمن دولت وصلش جهان در حکم ما باشد

چنین شاهی که ما داریم در عالم که را باشد

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

چنین بزمی ملوکانه نمی دانم کجا باشد

اگر درد دلی داری بیا و نوش کن جامی

که جام دُرد درد او به از صاف دوا باشد

چنان مستغرق عشقم که خود از وی نمی دانم

در این دریا به هر سوئی که بینم عین ما باشد

محب غیر کی باشم چو یار نعمت اللهم

کجا با خلق پردازم چو محبوبم خدا باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:32 AM

 

به کام ما بود عالم اگر او یار ما باشد

چنین دولت نمی دانم در این عالم که را باشد

در خلوتسرای او بهشت جاودان ماست

چه خوش ذوقی که رندان را در این خلوتسرا باشد

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

ز می توبه در این حالت به نزد ما خطا باشد

بیا و دُردی دردش به دست دردمندان ده

که دُرد درد او ما را به از صاف دوا باشد

به تیغ عشق اگر کشته شوی چون ما غنیمت دان

که جانت زندهٔ جاوید و جانان خونبها باشد

ز نور آفتاب او همه عالم منور شد

نمی بینیم یک ذره که بی نور خدا باشد

به جان سید عالم که بنده بندهٔ جانیست

از آن شد هرکه می بینی گدای این گدا باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:32 AM

 

وجود صورت و معنی ز جود ما باشد

وجود جود بر ما وجود ما باشد

حباب و موج که پیدا شده درین دریا

هر آنچه بود و بود عین بود ما باشد

ملک به امر خدا سر نهاده است زمین

برای رفعت خود در سجود ما باشد

حیات آب حیات از حیات ما دارد

بقای زنده دلان هم ز جود ما باشد

به سمع جان شنود عقل کل شود خاموش

در آن مقام که گفت و شنود ما باشد

بسوخت آتش ما عود مجمر افلاک

دماغ چرخ معطر ز دود ما باشد

چو نور سید ما شاهد است و مشهود است

یقین که در همه عالم شهود ما باشد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:31 AM

 

بحر عشقش را کران پیدا نشد

واصل دریای او جز ما نشد

در سرابستان مستان ره نبرد

هر که چون ما سو به سو جویا نشد

دیدهٔ ما تا نظر از وی نیافت

چشم نابینای ما بینا نشد

جان ما تا مبتلای او نگشت

کار دل در عاشقی والا نشد

سرفرازی در میان ما نیافت

هر که را سر در سر سودا نشد

در حریم عشق عاشق پی نبرد

در ره معشوق تا پویا نشد

هر پریشان کو نشد از جمع ما

دولت پنهانیش پیدا نشد

هر که آمد سوی ما سرمست رفت

هیچکس تشنه از این دریا نشد

تا حدیث عشقبازی گفته اند

همچو سید دیگری گویا نشد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:31 AM

 

عشق او با جان ما پیوسته شد

زنده آمد دل از آن پیوسته شد

آب چشم ما به گلشن رو نهاد

غنچه گشت و خوش خوشی گلدسته شد

عشق سرمست است و می گوید سرود

عقل مخمور است از آن دل خسته شد

مرغ دل در دام زلف او فتاد

سر نهاد و مو به مو پابسته شد

تا به او پیوست جان من تمام

از همه کون و مکان خوش رسته شد

در دل من غیر او را راه نیست

خانهٔ خالی ورا در بسته شد

نعمت الله عاشقانه جان بداد

رند سرمست از جهان وارسته شد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:31 AM

 

مه ز برج شرف چو طالع شد

جامع صورتین واقع شد

چون جمالش در آینه بنمود

نام آئینه کون جامع شد

این عجب بین که واضع اشیاء

هم به موضوع خویش واقع شد

هر که بی جام می دمی دم زد

حیف از آن دم زدن که ضایع شد

همت ما محیط می جوید

مکنش عیب اگرچه طالع شد

یار ما نیست آنکه چون زاهد

به خیالی ز دوست قانع شد

نعمت الله چو در سخن آمد

روح قدسی رسید و سامع شد

ادامه مطلب
دوشنبه 2 مرداد 1396  - 10:31 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4566479
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث