به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

شهرت ذوق ما جهان بگرفت

از مکان رفت و لامکان بگرفت

قول مستانه ای که ما گفتیم

دل عاشق به جان روان بگرفت

هر کجا عارفی است در عالم

این معانی از آن بیان بگرفت

مطرب ما ترنمی فرمود

خرقهٔ جمله عاشقان بگرفت

خوش نگاری گرفته ام به کنار

او مرا نیز در میان بگرفت

مدتی عقل بود همدم ما

دل ما عاقبت از آن بگرفت

عشق سید گرفت سخت وجود

پادشه ملک جاودان بگرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 4:03 PM

 

آفتاب رخش جهان بگرفت

مهر رویش جهان جان بگرفت

موج زد بحر عشق و از موجش

آب حیوان جهان روان بگرفت

صورت عشق آشکارا شد

روی معنی از آن نشان بگرفت

آینه چون خیال او بنمود

به خیالش خیال از آن بگرفت

آتش شمع عشق رخسارش

جان پروانهٔ جهان بگرفت

دل ز جان سر به پای عشق افکند

دامن شاه مهربان بگرفت

عین عشق است جان سید از آن

عین او عالم عیان بگرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 4:03 PM

 

سلطان عشق ملک جهان را روان گرفت

جانم فدای او که تمام جهان گرفت

این عشق آتشی است که جان مرا بسوخت

داغی به دل نهاد و دلم زان نشان گرفت

گفتم که دامنش به کف آرم زهی خیال

بی دست عشق ، دامن او چون توان گرفت

نقش خیال غیر اگر دیده ای به خواب

شکرانهٔ تمام دلم را به جان گرفت

پیران روزگار چو می نوش می کنند

با محتسب مگو که هوس بر جوان گرفت

مجنون اگر حکایت لیلی کند رواست

دیوانه است و نیست به دیوانگان گرفت

سید چو دید بنده که هستم غلام او

بگشود او کنار و مرا در میان گرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 4:03 PM

 

سید ما بر درش مأوا گرفت

گوشه ای در جنت المأوا گرفت

خاطر ما در خرابات مغان

خوش مقامی یافت آنجا جا گرفت

مبتلائیم از بلای عشق او

زان بلا این کار ما بالا گرفت

آب چشم ما به هر سو شد روان

سو به سوی ما همه دریا گرفت

عقل رفت و یار مخموری گزید

عشق سرمست آمد و ما را گرفت

هرچه می گوئیم می گوید بگو

دیگری را کی رسد بر ما گرفت

نعمت الله سر به پای او نهاد

دست او یکتای بی همتا گرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 4:03 PM

 

چشمم به نور و معنی دیده جمال صورت

در آینه نموده نقش خیال صورت

هر صورتی که بینی معنی در آن توان دید

معنی آن نظر کن بنگر کمال صورت

جام جهان نمائی گر رو به تو نماید

تمثال بی مثالش باشد مثال صورت

از آفتاب حسنش مه نور وام کرده

گه بَدر می نماید گاهی هلال صورت

خوش لذتی که دارند جان و دلم همیشه

جان در هوای معنی دل در وصال صورت

خوش چشمهٔ حیاتی گشته روان به هر سو

سیراب کرده ما را آب زلال صورت

معنی و صورت ما باشند نعمت الله

می بین جمال معنی بنگر به حال صورت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

گر وصال یار خواهی ترک جان باید گرفت

عشق اگر داری طریق عاشقان باید گرفت

در خرابات مغان مستیم و جام می به دست

ذوق ما می بایدت راه مغان باید گرفت

ترک سرمستست عشقش غارت جان می کند

ملک دل باید سپرد و ترک جان باید گرفت

در نظر نقش خیال روی او باید نگاشت

هرچه رو بنمایدت نقشی از آن باید گرفت

دُرد دردت گر دهد چون صاف درمان نوش کن

ور می صافی دهد دردم روان باید گرفت

ما خراباتی و رند و عاشق و میخواره ایم

ور تو مرد زاهدی از ما کران باید گرفت

گفتهٔ سید ز جان بشنو که می گوید ز جان

این چنین قول خوشی یادش به جان باید گرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

چشم مستش گوشه ای از ما گرفت

گوئیا از ما عنایت وا گرفت

عارفانه خلوتی خالی گزید

کنج خلوتخانهٔ تنها گرفت

دل ز هجرش گر بنالد گو بنال

دیگران را کی بود بر ما گرفت

بر امید وصل او جان عزیز

رفت و بر خاک درش مأوا گرفت

آب چشم ما به هر سو شد روان

سو به سوی ما همه دریا گرفت

در بلای عشق او افتاد دل

زان بلا این کار ما بالا گرفت

نعمة الله رفت از عالم ولی

درگه یکتای بی همتا گرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

آتش عشقش خوشی در ما گرفت

بعد از آن در جملهٔ اشیا گرفت

رند سرمستیم در کوی مغان

محتسب را کی بود بر ما گرفت

آن دل سرمست این دیوانگان

مو به مو از زلف او سودا گرفت

عاشق ثابت قدم می جست از آن

عشق او معشوق ما ، ما را گرفت

گفتهٔ مستانهٔ ما فاش شد

در خرابات مغان غوغا گرفت

خوش بلائی می کشیم از عشق او

کار ما از عاشقی بالا گرفت

نعمة الله از همه عالم برید

درگه یکتای بی همتا گرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

تا که سودای خیالش در سویدا جا گرفت

چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

در هوایش چون بنفشه ما ز پا افتاده ایم

نرگسش عین عنایت از سر ما وا گرفت

چشم ما بر پردهٔ دیده خیالش نقش بست

خوش نگاری لاجرم در دیدهٔ ما جا گرفت

روضهٔ رضوان نجوید میل جنت کی کند

هر که در میخانهٔ ما همچو ما مأوا گرفت

ما به جاروب مژه خاک درش را رفته ایم

گرد و خاک آن در او ، دامَن ما را گرفت

آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود

لاجرم از آب چشم ما جهان دریا گرفت

سید ما گر جفائی می کند ما بنده ایم

بندگان را کی رسد بر شاه بی همتا گرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت

چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما

مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت

موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد

اختیاری نیست ما را کی بود بر ما گرفت

عاشق مستیم اگر گفتیم اناالحق دور نیست

مرد عاقل کی گنه بر عاشق شیدا گرفت

در خرابات مغان خوش گوشه ای بگرفته ایم

گر بقا خواهی همین جا بایدت مأوا گرفت

آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود

لاجرم آب وجود ما همه دریا گرفت

هر کسی دستی زده بر دامن صاحبدلی

نعمت الله دامن یکتای بی همتا گرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4571222
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث