به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

عقل مشوش دماغ از سر ما رفت رفت

عشق درآمد ز در عقل ز جا رفت رفت

نقش خیالی نگاشت هیچ حقیقت نداشت

بود هوا در سرش هم به هوا رفت رفت

عمر به باد هوا داد در این گفتگو

میل صوابی نکرد راه خطا رفت رفت

عاشق مستی رسید عربده آغاز کرد

عاقل مخمور از آن از بر ما رفت رفت

هرکه به دریا فتاد نام و نشانش مجو

بشنو و دیگر مگو خواجه چرا رفت رفت

جام حبابی پر آب گر شکند صورتش

معنی او آب بود آب کجا رفت رفت

سید هر دو سرا آمده بود از خدا

باز به حکم خدا نزد خدا رفت رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

به خرابات مغان بی سر و پا خواهم رفت

دردمندانه به امید دوا خواهم رفت

باز زنار سر زلف بتی خواهم بست

من سودا زده در دام بلا خواهم رفت

گنج در گوشهٔ میخانهٔ سرمستان است

از چنین جای خوشی بنده کجا خواهم رفت

چون سر دار فنا دار بقا می بخشد

عاشقانه به سردار فنا خواهم رفت

می روم تا به سراپردهٔ او مست و خراب

بر در عاقل مخمور چرا خواهم رفت

به امیدی که مگر خاک در او گردم

میل دارم که چه بادی به هوا خواهم رفت

ای که گوئی به کجا می رود این سید ما

از خدا آمده بودم به خدا خواهم رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

فارغ از نام و نشان خواهیم رفت

رند سرمست از جهان خواهیم رفت

رخت خود را تا کناری می کشیم

ناگهانی از میان خواهیم رفت

تا نگوئی بنده ای از خواجه مُرد

ما بر زنده دلان خواهیم رفت

گر خطاب ارجعی آید به ما

عاشقانه خوش دوان خواهیم رفت

عارفان رفتند از این عالم بسی

ما دگر چون عارفان خواهیم رفت

جان ما دل زنده از جانان بود

زنده دل از ملک جان خواهیم رفت

از ازل رندانه سرمست آمدیم

نزد سید هم چنان خواهیم رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

در ره عشق چو ما بی سر و پا باید رفت

راه را نیست نهایت ابدا باید رفت

ما از این خلوت میخانه به جائی نرویم

که از این جنت جاوید چرا باید رفت

گر علاجی طلبد خسته به درگاه طبیب

دردمندانه به امید دوا باید رفت

هر که دارد هوس دار بقا خوش باشد

بی سر و پا به سر دار فنا باید رفت

عارف ار آنکه به میخانه رود یا مسجد

هر کجا می رود از بهر خدا باید رفت

در پی عشق روان شو که طریقت اینست

تو چه دانی که در این راه کجا باید رفت

نعمت الله سوی کعبه روانست دگر

عاشقانه چو وی از صدق و صفا باید رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

یار ما زاری ما نشنید و رفت

آمد و در حال وا گردید و رفت

زلف او در تاب رفت از دست ما

دل ربود و سر ز ما پیچید و رفت

جان ما را یک زمان دلشاد کرد

حال ما را یک زمان وا دید و رفت

عمر ما بود و روان از ما گذشت

گفتمش بنشین دمی نشنید و رفت

گر چه او با جان منش پیوندهاست

بی وفا پیوند خود ببرید و رفت

عقل آمد تا مرا راهی زند

رند مستی دید از او ترسید و رفت

نعمت الله بود یار غار ما

گوشه ای از بوستان بگزید و رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

گرد و خاک ما روان بر باد رفت

بنده زین گرد و غبار آزاد رفت

جان ما هرگز غم دنیا نخورد

لاجرم او از جهان دلشاد رفت

عاشق سرمست آمد سوی ما

عاقل مخمور بی بنیاد رفت

یوسف مصری خوشی با مصر شد

یار بغدادی سوی بغداد رفت

یاد می کردم بهشت جاودان

روی او دیدم بهشت از یاد رفت

داد بخشد هر چه او بخشد به ما

تا نپنداری به ما بیداد رفت

گر دمی بی سید خود بوده ام

حسرتی داریم کان بر باد رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

عاشقی جان را به جانان داد و رفت

رو به خاک راه او بنهاد و رفت

تن رفیقی بود با او یار و غار

عاشقانه ناگهان افتاد و رفت

بر سر کویش رسید و سر نهاد

بند را از پای خود بگشاد و رفت

هر زمان نقشی نماید لاجرم

کرد روی چون نگاری شاد و رفت

زندهٔ جاوید شد ای جان من

گرچه می گویند او جان داد و رفت

آمد اینجا و غم عالم نخورد

زان روان شد مظهر ایجاد و رفت

بنده بودی بندگی کردی مدام

سید آمد بنده شد آزاد و رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:54 PM

 

نعمت الله جان به جانان داد و رفت

بر در میخانه مست افتاد و رفت

آفتابش از قمر بسته نقاب

آن نقاب از روی خود بگشاد و رفت

بود استادی به شاگردان بسی

کرد شاگردان همه استاد و رفت

در خرابات مغان مست و خراب

سر به پای خم می بنهاد و رفت

او خلیفه بود در بغداد تن

رخت را بربست از بغداد و رفت

عارفانه در جهان صد سال بود

نی چو غافل داد جان بر باد و رفت

سید ما بود ظاهر شد نهان

بندگان را جمله کرد آزاد و رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:53 PM

 

نعمت الله جان به جانان داد و رفت

بر در میخانه مست افتاد و رفت

سید ما بندهٔ خاص خداست

گوییا شد از جهان آزاد و رفت

قرب صد سالی غم هجران کشید

عاقبت از وصل شد دلشاد و رفت

تا نپنداری که او معدوم گشت

یا بداد او عمر خود بر باد و رفت

برقعه ای از جسم و جان بربسته بود

بند برقع را ز رو بگشاد و رفت

در خرابات مغان مست و خراب

سر به پای خم می بنهاد و رفت

چون ندای ارجعی از حق شنود

زنده دل از عشق او جان داد و رفت

کل شیئی هالک الا وجهه

خواند بر دنیای بی بنیاد و رفت

نعمت الله دوستان یادش کنید

تا نگوئی رفت او از یاد و رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:42 PM

 

رند سرمستی ز پا افتاد و رفت

سر به پای خم می بنهاد و رفت

بی خیانت او امانت را سپرد

عاشقانه جان به جانان داد و رفت

گندم و جو کاشت خرمن گرد کرد

داد خرمن را همه بر باد و رفت

شد مجرد خرقه را اینجا گذاشت

ماند این دنیای بی بنیاد و رفت

هر که او با ما درین دریا نشست

در محیط بیکران افتاد و رفت

گرچه بسیاری غم هجران کشید

وصل او چون یافت شد دلشاد و رفت

لطف سید بندهٔ خود را نواخت

بنده شد از لطف او آزاد و رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:42 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4570325
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث