به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

شادمانم زانکه غمخوارم وی است

دلخوشم زیرا که دلدارم وی است

عالمی اغیار اگر باشد چه غم

دوست دارم چون وی و یارم وی است

در خرابات مغان مستم مدام

می خورم می چون که خمّارم وی است

گلشن عشقست جانم جاودان

بلبل سرمست گلزارم وی است

نقش می بیندم خیالش در نظر

نور چشم و عین دیدارم وی است

جان فروشم بر سر بازار عشق

می کنم سودا خریدارم وی است

سیدم بر سروران روزگار

نعمت الله شاه و سردارم وی است

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:41 PM

هرچه بینی جمله آیات وی است

علم او آئینهٔ ذات وی است

ساقی ما می به ما بخشد مدام

ذره و خورشید جامات وی است

نور چشم ما نماید او به او

عین او باشد که مرآت وی است

چیست عالم سایه بان پادشاه

جزو و کل مجموع رایات وی است

عشق او رخ می نهد فرزین برد

عقل شطرنج از شه مات وی است

خوش خیالی نقش می بندیم ما

در نظر ما را خیالات وی است

عقل اگر گوید خلاف عاشقان

قول او مشنو که طامات وی است

عارفی گردم ز غایت می زنم

راست می گوید که غایات وی است

نعمت الله پادشاهی می کند

در همه عالم ولایات وی است

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:41 PM

هرچه بینی جمله آیات وی است

علم او آئینهٔ ذات وی است

ساقی ما می به ما بخشد مدام

ذره و خورشید جامات وی است

نور چشم ما نماید او به او

عین او باشد که مرآت وی است

چیست عالم سایه بان پادشاه

جزو و کل مجموع رایات وی است

عشق او رخ می نهد فرزین برد

عقل شطرنج از شه مات وی است

خوش خیالی نقش می بندیم ما

در نظر ما را خیالات وی است

عقل اگر گوید خلاف عاشقان

قول او مشنو که طامات وی است

عارفی گردم ز غایت می زنم

راست می گوید که غایات وی است

نعمت الله پادشاهی می کند

در همه عالم ولایات وی است

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:41 PM

 

صحبت جانان من مجلس روحانی است

مفرش خاک درش مسند سلطانی است

لایق هر عاشقی نیست غم عشق او

شادی جان کسی کو به غم ارزانی است

مایهٔ دکان جان درد دل است ای عزیز

حاصل سودای عشق بی سر و سامانی است

شهر وجودم تمام بندهٔ فرمان اوست

جملهٔ اقلیم دل مملکت جانی است

کفر سر زلف او رونق ایمان من

رونق ایمان ز کفر این چه مسلمانی است

لیلی صاحب نظر واله و مجنون او

عاقلی و عشق او غایت نادانی است

دوش درآمد ز در دلبر سرمست و گفت

عاشق یکتای من سید بی ثانی است

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:41 PM

 

روحها در روح اعظم فانی است

در حقیقت خدمتش هم فانی است

گرچه آدم باقی است از وجه حق

هم بوجهی نیز آدم فانی است

جام جم فانی است نبود این عجب

این عجب بنگر که جم هم فانی است

ایکه گوئی فوت شد شادی ما

غم مخور زیرا که هم غم فانی است

گردمی با جام می همدم شوی

دمبدم در غیر آن دم فانی است

قطره و موج و حباب و جام می

نزد ما این جمله دریم فانی است

شبنمی بودیم ما چون آفتاب

خوش طلوعی کرد شبنم فانی است

هرچه باشد غیر او فانی بود

اوست باقی سوز و ماتم فانی است

گر بوجهی اسم اعظم اسم اوست

در مسما اسم اعظم فانی است

دیگری را کی بود خود دار و گیر

اندر آن میدان که رستم فانی است

ما همه خود فانی و او باقی است

بشنو از سید که عالم فانی است

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:18 PM

 

زاهدان را ذوق رندان هست نیست

رند را میلی بر ایشان هست نیست

در دل ما مهر دلبر هست نیست

جان ما جز عشق جانان هست نیست

یوسف گل پیرهن آمد به باغ

این چنین گل در گلستانی هست نیست

هر که دارد هرچه دارد آن اوست

هرچه هست و بود و بی آن هست نیست

گنج او در کنج ویران نیست هست

خازن آن غیر سلطان هست نیست

درد نوش دردمند عشق او

خاطرش با صاف درمان هست نیست

همچو سید رند سرمست خوشی

در میان می پرستان هست نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:18 PM

 

هیچکس بی نعمت الله هست نیست

قاتل شه خالی از شه هست نیست

بر در میخانه مست افتاده ایم

همچو ما در هیچ درگه هست نیست

ماه من روشن شده از آفتاب

بر سپهر جان چنین مه هست نیست

عاشق و مستیم و جام می به دست

عاقل مخمور آگه هست نیست

کل شیئی هالک الا وجهه

این چنین وجهی موجه هست نیست

بر در کریاس سلطان وجود

غیر سید را دگر ره هست نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:18 PM

 

هر کجا جامی است بی می هست نیست

هرچه مست آن هست بی وی هست نیست

یک جمال و صد هزاران آینه

در دو عالم غیر یک شی هست نیست

ناله نی بشنو ای جان عزیز

ناله ای چون نالهٔ نی هست نیست

کشتهٔ عشق است زنده جاودان

زنده ای مانند این حی هست نیست

رند سرمست ایمن است از هست و نیست

جام می را نوش تا کی هست نیست

این همه رفتند در راه خدا

در چنین ره نقش یک پی هست نیست

نیست همچون نعمت الله ساقئی

همدمی چون ساغر می هست نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:18 PM

 

اندر این دل غیر دلبر هست نیست

هیچ از این میخانه خوشتر هست نیست

مجلس عشقست و ما مست و خراب

جای مخمور ای برادر هست نیست

بر سر دار فنا بنشسته ایم

این چنین سردار و سرور هست نیست

عشق سلطان است و ملک دل گرفت

مثل او در بحر و در بر هست نیست

غیر آن یکتای بی همتا دگر

بر سریر هفت کشور هست نیست

این چنین قول خوش مستانه ای

بازگو در هیچ دفتر هست نیست

سید ما ساقی سرمست ماست

همچو او ساقی دیگر هست نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:18 PM

 

عشق را در مجلس عشاق ننگی هست نیست

عاشق دیوانه را از ننگ ننگی هست نیست

صبغة الله می دهد این رنگ بی رنگی بما

خوشتر از بیرنگی ما هیچ رنگی هست نیست

عاقلان با یکدیگر هر دم نزاعی می کند

عاشقان را با خود و با غیر جنگی هست نیست

زاهد مخمور مستان را ملامت می کند

بی تکلف همچو او بی عقل دنگی هست نیست

بی خیال روی او نقشی نبیند چشم ما

بی هوای عشق او در کوه سنگی هست نیست

دل به دنیا داده ایم و آبروئی یافتیم

در محیط عشق او جز ما نهنگی هست نیست

پادشاهان جهان بسیار دیدَستم ولی

همچو آن سلطان ثمر سلطان لنگی هست نیست

عاشقانه در میان ماه رویان جسته ایم

مثل این معشوق سید شوخ و شنگی هست نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 1 مرداد 1396  - 3:18 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4569429
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث