آینه روشن است این تمثال
جسم و جانند عین مثل و مثال
آینه روشن است این تمثال
جسم و جانند عین مثل و مثال
آن نور که بر هر دو جهان تابان است
در ماه شب چهارده روشن آن است
آنها که نام خویش کریمی نهادهاند
چیزی که گفتهاند همانا که دادهاند
آن کسانی که اهل عرفانند
مبتلای بلای الوانند
آفتابی ز غیب پیدا شد
نور او در همه هویدا شد
آمده بود یار بازاری
رفت از این جا سزد که باز آری
آفتاب خوشی است تابنده
نفس او مرده و دلش زنده
این خرقهٔ چار وصله بگذار
وان خلعت پادشاه بردار
آفتاب آن و ماهتاب این است
ظاهر و باطنش به آئین است
اینجا به صفت صفت به ما بنمودند
نه ذات به ذات این چنین فرمودند