هر زمان صنعی نماید در نظر
می برد خلقی و می آرد دگر
هر زمان صنعی نماید در نظر
می برد خلقی و می آرد دگر
هر کجا صورت بود معنی بود
صورتی نبود که بی معنی بود
هر دم تویی در چشم من هم خویش را هم خود ببین
غیر تو باشد دیگری از دیده ها بیرون کنم
هر چه داریم ما از او داریم
لاجرم چیزها نکو داریم
هر چه باشند ما همان باشیم
هر چه پاشند ما همان پاشیم
هر چه داری به عشق او در باز
تا کند او به روی تو در باز
هر چند رئیس ما گزیر است
اما چکنم که ناگزیر است
ویران شده از رئیس ده ده
از بس که طلب کند که ده ده
ها نظر کن که در نظر دارم
از هویت چنین خبر دارم
وقت آن آمد که پروازی کنم
وز کریمان عزم شیرازی کنم