عمل و علم هست کار خواص
خوش بود نیز در عمل اخلاص
ور نباشد چنین که ما گفتیم
نتوان یافتم به علم خلاص
عمل و علم هست کار خواص
خوش بود نیز در عمل اخلاص
ور نباشد چنین که ما گفتیم
نتوان یافتم به علم خلاص
خوش سماعی و عارفان در رقص
ذوق خواهی بیا چنین در رقص
اسم و عین است و جسم و روح چهار
همه رقصان ولی از آن در رقص
عقل را نایب خدا دانش
خاطر او ز خود مرنجانش
هر کتابی که عقل بنویسد
عاقلانه به عقل می خوانش
از جام حباب آب می نوش
می نوش چو عارفان و می نوش
گوئی چه کنم چه چاره سازم
در راه خدا به جان همی کوش
عقل کل لوح قضا می خوانمش
اول مجموع عالم دانمش
صورت او ، آدم معنی بود
خارج گنج الهی دانمش
عقل را نایب خدا دانش
خاطر او ز خود مرنجانش
هر کتابی که عقل بنویسد
عاقلانه به عقل می خوانش
از جام و حباب آب می نوش
می نوش چو عارفانه و می پوش
گویی چه کنم چه چاره سازم
در راه خدا به جان همی کوش
عقل کل لوح قضا میخوانمش
اول مجموع عالم دانمش
صورت او آدم معنی بود
خازن گنج الهی خوانمش
خوش آب حیاتی است درین چشمه بنوشش
هر زنده ازین آب سبوئی است بدوشش
هر کس که خورد آب ازین چشمه نمیرد
یک جرعه به جانی بخر اما مفروشش
در همه آئینه ای اسما نگر
بلکه با اسما مسما می نگر
خو ش بیا با ما درین دریا در آ
بحر را می بین و در دریا نگر