صبری کنیم تا ستم او چه می کند
با این دل شکسته غم او چه می کند
هر کس علاج درد دلی می کنند و ما
دم در کشیده تا ستم او چه می کند
صبری کنیم تا ستم او چه می کند
با این دل شکسته غم او چه می کند
هر کس علاج درد دلی می کنند و ما
دم در کشیده تا ستم او چه می کند
عاقلی کی به عاشقان ماند
آن سرگل کجا نهان ماند
هندوئی کی بود چو ترک خوشی
این چنین کی به آنچنان ماند
عاقلان گرچه بسی دُر سفتهاند
در همه بابی سخنها گفته اند
در سراشان همچنان خاشاک هست
تا نپنداری که خانه رفته اند
عقل نفی ما سوای الله می کند
عشق ما اثبات الله می کند
لاو الا هر دو را بر هم شکن
کاین نصیحت نعمت الله می کند
نعمت خود خدا به ما بخشید
این چنین نعمتی خدا بخشید
دنیی و آخرت به ما می داد
ترک کردیم و خود به ما بخشید
خلعتی خوش خدا به ما بخشید
خوش نوائی به بینوا بخشید
همه عالم به ما عطا فرمود
پادشاهی به این گدا بخشید
آن کریمی که از کرم هر روز
به محبان خود عطا بخشد
دارم امید آن کز الطافش
یک کمال دگر به ما بخشد
در جملهٔ مرتبه بر آید
در مرتبه ها همه نماید
وین طرفه که این همه مراتب
در وحدت او نمی فزاید
به هر صورت که ما را رو نماید
ببین تا نور چشمت را فزاید
توان دیدن اگر لطفش به رحمت
حجاب از دیدهٔ ما بر گشاید
در هزاران یکی چو بنماید
در هزاران یکی پدید آمد
در همه آینه یکی بینی
پرده از چشم تو چو بگشاید