مرغ زیرک بین که یاهو میزند
روز و شب با او و کو کو می زند
ذهن تیر انداز ما بر هر نشان
می شکافد مو و بر مو می زند
مرغ زیرک بین که یاهو میزند
روز و شب با او و کو کو می زند
ذهن تیر انداز ما بر هر نشان
می شکافد مو و بر مو می زند
عقل نفی ما سوی اللّه می کند
عشق ما اثبات اللّه می کند
لا و الا هر دو را در هم شکن
کاین نصیحت نعمت اللّه می کند
عاقلی کی به عاشقان ماند
آن سر کل کجا نهان ماند
هندویی کی بود چو ترک خوشی
این چنین کی به آن چنان ماند
عاقلان گر چه بسی در سفته اند
در همه بابی سخنها گفته اند
در سراشان همچنان خاشاک هست
تا نپنداری که خانه رفته اند
ابر خوش دامنی به ما افشاند
بر سر کوه برف را بنشاند
آفتابی بتافت و برف گداخت
آنچنان برف ژرف هیچ نماند
عقل علمش به ذات او نرسد
ور تو گویی رسد نگو نرسد
صوفی با صفا وفا دارد
حاصلش غیر گفتگو نرسد
هر که او از خدای ما ترسد
از من و تو بگو کجا ترسد
ترسم از ذات اوست تا دانی
دلم از دیگری کجا ترسد
هر که او با یزید یاری کرد
هر چه کرد او خلاف یاری کرد
هر که گوید یزید بود عزیز
شک ندارم به خویش خواری کرد
آتش غیرتش برافروزد
غیر خود را به یک نفس سوزد
لیس فی الدار غیره دیار
این سخن را به ما بیاموزد