در کتم عدم سریر شاهی داریم
وان مملکت نامتناهی داریم
عالم همه داریم ولیکن چه کنیم
چون گنج معارف الهی داریم
در کتم عدم سریر شاهی داریم
وان مملکت نامتناهی داریم
عالم همه داریم ولیکن چه کنیم
چون گنج معارف الهی داریم
او جمع همه همه تفاصیل وئیم
زان لحظه پی جمع و تفاضیل نئیم
در جام مئیم و گاه در جام شراب
اما همه جا حقیقتاً عین مئیم
جوهر آبست و گوهرش دُر یتیم
دریاب بیان ما که سریست عظیم
موج است و حباب نزد ما هر دو یکی
بگذر ز دوئی یکی مسازش به دو نیم
در کتم عدم قلندر چالاکیم
در ملک وجود مالک افلاکیم
در کوی فنا جام بقا می نوشیم
در مجلس عشق ساقی لولاکیم
ما درویشیم پادشاهی بخشیم
ملکی از ماه تا به ماهی بخشیم
عالم چه بود که در زمان بخشش
مجموع خزائن الهی بخشیم
انگشت زنان بر در جانان رفتیم
پیدا بودیم باز پنهان رفتیم
گوئی که برفت نعمت الله ز جهان
رفتیم ولی به نور ایمان رفتیم
آن صورت الطاف الهی مائیم
همجامهٔ جامه دار شاهی مائیم
ما محرم راز حضرت سلطانیم
دانندهٔ اسرار کما هی مائیم
هم جام جهان نمای عالم مائیم
هم آینهٔ روشن آدم مائیم
گر یک نفسی از دم ما مرده شوی
می دان به یقین کاین دم و آن دم مائیم
ما سوخته ایم و بارها سوخته ایم
وین خرقهٔ پاره بارها دوخته ایم
هر شعله که ز آتش ز سر شوق جهد
در ما گیرد از آنکه ما سوخته ایم
شاها نظری کن که فقیران توییم
گر نیک و بدیم هرچه هست آن توییم
فرمان تو را کمر به جان می بندیم
زیرا که همه بندهٔ فرمان توییم