به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

شخص و سایه دو نماید در نظر

بگذر از سایه یکی را می نگر

مظهر و مظهر به نزد ما یکی است

آب این امواج و این دریا یکیست

ز اعتبار ما و تو باشد دوئی

همچو ما بگذر ز خود کان یک توئی

هر که او فانی شود باقی شود

مدتی رندی کند ساقی شود

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:08 AM

 

آفتابی در قمر پیدا شده

فتنهٔ دور قمر در وا شده

چیست عالم صورت اسمای او

صورت و معنی به هم باشد نکو

اسم او ذات و صفات او بود

نام او یک نزد ما آن دو بود

معنی اسم و مسمی باز جو

عارفی را گر بیابی راز گو

آفتابی رو نموده مه لقا

بنگر این آئینهٔ گیتی نما

ذره ای بی نور او بینیم ، نی

یک نفس با غیر بنشینیم ، نی

علم ذوقست ای برادر گوش کن

جام می شادی رندان نوش کن

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

 

ابتدا کردم به نام آن یکی

در وجود آن یکی نبود شکی

یک وجود است و صفاتش بی شمار

آن یکی در هر یکی خوش می شمار

چشم احول گر دو بیند تو مبین

تو یکی می بین چو احول دو مبین

گر هزار آئینه دیدم ور یکی

آن یکی را دیده ام در هر یکی

علم او آئینهٔ ذات وی است

آئینه خود غیر ذات او کی است

او تجلی کرده خوش در آینه

می نماید آن یکی هر آینه

روی او بنگر به نور روی او

تا چو آئینه نماید روبرو

نوش کن جام حبابی پر ز آب

تا خبر یابی ز جام و از شراب

ما درین دریا به هر سو می رویم

آبرو داریم و نیکو می رویم

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

 

در خرابات مغان رندانه رو

خم می را نوش کن مستانه رو

در خرابات مغان رندی بجو

حال سرمستی ما با او بگو

دردمندی جوی و درمان را طلب

کفر را بگذار و ایمان را طلب

خوش درین دریای بی پایان در آ

تا ببینی آبروی ما به ما

با حباب و آب اگر داری نظر

یک دمی در عین این دریا نگر

این چنین دریای وحدت را بجو

گرد هستی را ز خود نیکو بشو

هرکه را خواهی به نور او نگر

بد مبین ای یار من نیکو نگر

در خرابات ار بیابی رند مست

به که با مخمور باشی همنشست

عشق او شمع است تو پروانه باش

در طریق عاشقی مردانه باش

ساقی ار بخشد تو را پیمانه ای

نوش کن می جو دگر خمخانه ای

گر تو داری همت عالی تمام

هرچه می خواهی بیابی والسلام

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

 

مجمع البحرین اگر جوئی دلست

جامع مجموع اگر گوئی دلست

دل بود خلوتسرای خاص او

هرچه می خواهی بیا از دل بجو

اوسع است از عرش اعظم عرش دل

چیست کرسی سدره ای از فرش دل

کنت کنزاً گنج اسمای وی است

کنز دل می جو که آن جای وی است

جملهٔ اسما در او گنجیده اند

اهل دل دل را بدین سان دیده اند

علم اجمالی چو دانستی به جان

علم تفصیلی ز لوح دل بخوان

از جمال و از جلال ذوالجلال

تربیت یابد دل مالایزال

نقطه ای در دایره بنهفته اند

اهل دل این نقطه را دل گفته اند

نقد دل را قلب می خواند عرب

باشد از تقلیب او را این لقب

جامع غیب و شهادت دل بود

تخت سلطان ولایت دل بود

رحمت ذاتی دهد دل را سعت

لاجرم اوسع بود دل را صفت

فی المثل گر عالم بی منتها

در دل عارف درآید بارها

دل مُحسّ آن نگردد جان من

این چنین فرمود آن جانان من

شمه ای گفتم ز دل بشنو ز جان

تا بیابی ذوق جان عارفان

یادگار نعمت الله یاد دار

یاد دار از نعمت الله یادگار

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

 

گر بیابی عارفی صاحبدلی

خدمت او کن که گردی مقبلی

خدمت صاحبدلان می کن به جان

تا بیابی منصب اهل دلان

خدمت این طایفه مردانه کن

جان فدای خدمت جانانه کن

سر بنه بر پای مردان خدا

تا چو ما سرور شوی در دو سرا

ترک این دنیی کن و عقبی بمان

تا فدای تو شود هم این و آن

غیر محبوب از دل خود دور کن

بگذر از ظلمت هوای نور کن

بعد از آن بگذر ز نور ای نور چشم

تا ببینی نور او منظور چشم

چیست عالم نزد یاران سایه اش

سایه را مان و ببین همسایه اش

در نظر آئینهٔ گیتی نما

می نماید نور چشم ما به ما

او یکی و اعتبارش صد هزار

ز اعتبارات آن یکی شد صد هزار

در صد آئینه یکی پیدا شده

آن یکی با هر یکی پیدا شده

او یکی و اعتباراتش بسی

نیک دریاب و مگو با هر کسی

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

 

بود ما از بود او پیدا شده

جمع گشته قطره و دریا شده

بر سر آبی و پنداری سراب

غرق آبی آب می جوئی ز آب

قطره و موج و حباب و بحر و جو

هر یکی را گر بیابی آب جو

در محیط دیدهٔ ما کن نظر

یکدمی بنشین و در ما می نگر

جام الوان پر کن از یک خم می

تا نماید رنگها از لطف وی

عاشقانه می بنوش از جامها

شاهدی را می نگر در جامه ها

چشم ما هر سو که جنبد در نظر

چشمهٔ آب حیاتست ای پسر

گر فسردی بر لب جو ژاله ای

ور گذاری آب روی لاله ای

هر گلی را شیشه ای دان از گلاب

هر حبابی کاسه ای می بین پر آب

کاسه و کوزه چو بشکستیم ما

در میان بحر بنشستیم ما

قطره و دریا نماید ما و او

کل شیئی هالک الا وجهه

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

 

نقطه ای در دایره بنمود میم

میم این معنی طلب فرما ز جیم

لازم جیمست میم ای یار من

کی بود بی میم جیم ای یار من

عارفان دانند راز عارفان

عارفانه گفتهٔ عارف بخوان

جنبش سایه بود از آفتاب

با تو گفتم سر عالم بی حجاب

از وجودش سایه می یابد وجود

ور نه بی او سایه را بودی نبود

وحدت از ذاتست و کثرت از صفات

وحدت و کثرت بجو از کاینات

گر دو می خوانی بخوانش صادقی

ور یکی گوئی بگو گر عاشقی

حق تعالی بر همه شیئی شهید

جان من شهد شهادت زو چشید

آیت غیب و شهادت را بخوان

وحدت و کثرت از آن هر دو بدان

غیب باطن دان شهادت ظاهرش

آن یکی اول بگیر این آخرش

حالت و ماضی و مستقبل بدان

حد فاصل حال باشد در میان

گر نبودی حال بودی بی شکی

ماضی و مستقبل ای عاقل یکی

از خط موهوم آن یک دو نمود

دو نمود اما حقیقت دو نبود

خط موهوم ار نبودی در میان

کی نمودی یک حقیقت در جهان

خوانم از لوح ابد راز ازل

می نوازم تا ابد ساز ازل

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

 

قطب عالم نقطهٔ پرگار روح

شیخ ما سرمایهٔ گنج فتوح

یک هویت دان و اسما بی شمار

یک هویت را به اسما می شمار

در هویت جمله اسماء هالکند

ما سوی الله چیست اشیا هالکند

چون هویت یک بود اسما یکیست

چون یکی باشد همه اشیا یکیست

گر یکی خوانی یکی باشد به ذات

ور دو گوئی دو نماید در صفات

در هویت هست هست و نیست نیست

نیک دریابش دمی اینجا بایست

یک هویت داده بودت کاینات

زان هویت دان وجود کاینات

بی هویت جملهٔ عالم ، عدم

بی هویت نه حدوث و نی قدم

صورت او معنی اشیا بود

معنیش سردفتر اسما بود

نسبتش با ما عدم ما را نمود

نسبتش با حق بود عین وجود

نسبت ذاتی او از حق بجو

نسبتش از عارضی با ما بگو

از هویت داده ما را حق وجود

یک هویت در دو نسبت رو نمود

خط وهمی از میان ِ های و هو

گر براندازی یکی ماند نه دو

حسن او در آینه پیدا شده

نور رویش دیده و شیدا شده

دیده ام آئینهٔ گیتی نما

گر نظر داری ببین در چشم ما

چشم ما روشن به نور او بود

این چنین چشمی خوش و نیکو بود

موج و دریا هر دو نزد ما یکی است

آن یکی در هر دو عالم بی شکی است

چیست عالم در محیط ما حباب

بر سر آب آمده جام شراب

خوش خوشی با ما دراین دریا درآ

تا بیابی ذوق حال ما به ما

ذره ذره هر چه آید در نظر

آفتابی مه نقابی می نگر

نقد گنج کنت کنزاً را طلب

جوهر دُر یتیم از ما طلب

جامی از می پر ز می بستان بنوش

شیر اگر نوشی از این پستان بنوش

بر سر دار فنا سردار شو

از بقای خویش برخوردار شو

هر که او فانی شود باقی شود

مدتی رندی کند ساقی شود

گر حریف ساقی یاران شوی

ساقی سرمست میخواران شوی

غیر او نقش خیالی گفته اند

دُر این صورت به معنی سفته اند

شخص و سایه دو نماید در نظر

گر نه ای احول یکی را می نگر

جان عالم آدمست ای آدمی

دل به من ده یک دمی گر همدمی

در خرابات فنا با ما نشین

ذوق سرمستان بزم ما ببین

آینه بردار تا بینی نکو

جان و جانان خوش نشسته روبرو

نور او داریم دایم در نظر

یک نظر در چشم مست ما نگر

یار شیرینی که او حلوا شود

مشکلاتش سر به سر حل ، وا شود

نعمت الله در همه عالم یکیست

در میان عاشقان جانم یکیست

عارفانه گر تو را باشد یقین

نزد تو حق الیقین باشد چنین

علم توحید است اگر دانی تمام

بعد از این توحید خوانی والسلام

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

 

چیست انسان دیدهٔ بینا بود

جامع مجموعهٔ اسماء بود

مجمع الطاف اسرار اله

آن ایاز بندگی پادشاه

مخزن اسرار سبحانیست او

مطلع انوار ربانیست او

روح و جسم و عین و اسم این هر چهار

می نماید او به مردم آشکار

کون جامع نزد ما انسان بود

ور نباشد این چنین حیوان بود

جامع انسان کامل را بخوان

معنی مجموع قرآن را بدان

نقش می بندد جمال ذوالجلال

در خیال و صورت او بر کمال

اسم اعظم کارساز ذات اوست

عقل کل یک نقطه از آیات اوست

هر چه باشد از حدوث و از قدم

جمع دارد در وجود و در عدم

لیس فی الامکان ابدع منهم

هکذا قلنا واسمع منهم

اسم اعظم می نماید صورتش

این معما می گشاید صورتش

صورتش آئینهٔ گیتی نماست

معنی او پرده دار کبریاست

ادامه مطلب
سه شنبه 10 مرداد 1396  - 11:07 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 268

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4559155
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث