به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن

یادل توانم یک زمان از کار او پرداختن

من کوی او را بنده‌ام کورا میسر میشود

بر خاک غلطیدن سری در پای او انداختن

چون شمع هجران دیده‌ای باید که تا او را رسد

با خنده گریان زیستن یا سوختن یا ساختن

هرگز نباید خواب خوش در چشم من تا ناگهان

خیل خیالش صف زنان نارد برویش تاختن

در حسرتم تا یکزمان باشدکه روزی گرددم

کز دور چندان بینمش کورا توان بشناختن

هر دم عبید از خوی او باید شکایت کم کنم

عادت ندارد یار ما بیچارگان بنواختن

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:28 PM

 

دلا باز آشفته کاری مکن

چو دیوانگان بیقراری مکن

گرت نیست دردی، غنیمت شمار

ورت هست فریاد و زاری مکن

چو کارت ز عشقست و بارت ز عشق

شکایت ز بی کار و باری مکن

نگارا نگارا جدائی ز ما

خدا را اگر دوست داری مکن

اگر چشم سرمست اودیده‌ای

دگر دعوی هوشیاری مکن

ز جور و جفا هرچه ممکن بود

بکن ترک پیمان و یاری مکن

عبید ار سر عشق داری بیا

در این راه جز جانسپاری مکن

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

بیش از این بد عهد و پیمانی مکن

با سبکروحان گران جانی مکن

زلف کافر کیش را برهم مزن

قصد بنیاد مسلمانی مکن

غمزه را گو خون مشتاقان مریز

ملک از آن تست ویرانی مکن

با ضعیفان هرچه در گنجد مگو

با اسیران هرچه بتوانی مکن

بیش از این جور و جفا و سرکشی

حال مسکینان چو میدانی مکن

گر کنی با دیگران جور و جفا

با عبیدالله زاکانی مکن

از وصالت چون ببوسی قانعست

بوسه پیشش آر و پیشانی مکن

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم

وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم

میروم دست زنان بر سر و پای اندر گل

زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم

گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش

گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم

من از این شهر اگر برشکنم در شکنم

من از این کوی اگر برگذرم درگذرم

بی‌خود و بی‌دل و بی‌یار برون از شیراز

«میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»

قوت دست ندارم چو عنان میگیرم

«خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم»

این چنین زار که امروز منم در غم عشق

قول ناصح نکند چاره و پند پدرم

ای عبید این سفری نیست که من میخواهم

میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

ما گدایان بعد از این از کار و بار آسوده‌ایم

چون به روزی قانعیم از روزگار آسوده‌ایم

هرکسی بر قدر همت اعتباری کرده‌اند

ما توکل کرده‌ایم از اعتبار آسوده‌ایم

دیگران در بحر حرص ار دست و پائی میزنند

ما قناعت کرده‌ایم و بر کنار آسوده‌ایم

در پی مستی خماری بود و ما را وین زمان

ترک مستی چون گرفتیم از خمار آسوده‌ایم

اهل دنیا فخر خود جویند و عار دیگران

حالیا ما چون عبید از فخر و عار آسوده‌ایم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

ما که رندان کیسه پردازیم

کشتهٔ شاهدان شیرازیم

یار دردی کشان شنگولیم

همدم جمریان طنازیم

شکر ایزد که ما نه صرافیم

منت حق که ما نه بزازیم

واله دلبر شکر دهنیم

عاشق مطرب خوش آوازیم

همه با عود و چنگ هم دهنیم

همه با جام و باده دمسازیم

از جفاهای چرخ نگریزیم

وز بلاها سپر نیندازیم

همه در دزدی و سیه کاری

روز و شب با عبید انبازیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم

بر لب رسید جان و به جانان نمیرسیم

گر رهروان به کعبهٔ مقصود میرسند

ما جز به خارهای مغیلان نمیرسیم

آنانکه راه عشق سپردند پیش از این

شبگیر کرده‌اند به ایشان نمیرسیم

ایشان مقیم در حرم وصل مانده‌اند

ما سعی میکنیم و به دربان نمیرسیم

بوئی ز عود می‌شنود جان ما ولی

در کنه کار مجمره گردان نمیرسیم

چون صبح در صفا نفس صدق میزنیم

لیکن به آفتاب درخشان نمیرسیم

در مسکنت چو پیرو سلمان نمیشویم

در سلطنت به جاه سلیمان نمیرسیم

همچون عبید واله و حیران بمانده‌ایم

در سر کارخانهٔ یزدان نمیرسیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

هرگه که شبی خود را در میکده اندازیم

صد فتنه برانگیزیم صد کیسه بپردازیم

آن سر که بود در می وان راز که گویدنی

ما مونس آن سریم ما محرم آن رازیم

هر نغمه که پیش آرند ما با همه در شوریم

هر ساز که بنوازند ما با همه در سازیم

زین پیش کسی بودیم و امروز در این کشور

ما جمری بغدادیم ما بکروی شیرازیم

گر حکم کند سلطان کین باده براندازند

او باده براندازد ما بنک براندازیم

آنروز که در محشر مردم همه گرد آیند

ما با تو در آن غوغا دزدیده نظر بازیم

بر یاد تو هر ساعت مانند عبید اکنون

بزمی دگر افروزیم عیشی دگر آغازیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

باز در میکده سر حلقهٔ رندان شده‌ام

باز در کوی مغان بی سر و سامان شده‌ام

نه به مسجد بودم راه و نه در میکده جای

من سرگشته در این واقعه حیران شده‌ام

بر من خستهٔ بیچاره ببخشید که من

مبتلای دل شوریدهٔ نالان شده‌ام

رغبتم سوی بتانست ولیکن دو سه روز

از پی مصلحتی چند مسلمان شده‌ام

بارها از سر جهلی که مرا بود به سهو

کرده‌ام توبه و در حال پشیمان شده‌ام

زاهدان از می و معشوق مرا منع کنند

بهتر آنست که من منکر ایشان شده‌ام

گفت رهبان که عبید از پی سالوس مرو

زین سخن معتقد مذهب رهبان شده‌ام

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

قصد آن زلفین سرکش کرده‌ام

خاطر از سودا مشوش کرده‌ام

در ره عشقش میان جان و دل

منزل اندر آب و آتش کرده‌ام

از وصالش تا طمع ببریده‌ام

با خیالش وقت خود خوش کرده‌ام

از نسیم گلستان تا شمه‌ای

بوی او بشنیده‌ام غش کرده‌ام

کیش او بگرفته قربان گشته‌ام

تا نپنداری که ترکش کرده‌ام

از دو لعل و از دو ابرو و دو زلف

گر امان یابم غلط شش کرده‌ام

دل طلب کردم ز زلفش بانک زد

کای عبید آنجا فروکش کرده‌ام

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 27

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4334537
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث