به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

منم اسیر و پریشان ز یار خود محروم

غریب شهر کسان و ز دیار خود محروم

به درد و رنج فرومانده و ز دوا نومید

نشسته در غم و از غمگسار خود محروم

گزیده صحبت بیگانگان و نااهلان

ز قوم و کشور و ایل و تبار خود محروم

ز روزگار مرا بهره نیست جز حرمان

مباد هیچکس از روزگار خود محروم

ز آه سینه بسوزم اگر شوم نفسی

ز سیل این مژهٔ سیل بار خود محروم

ز هر بدی که به من میرسد بتر زان نیست

که مانده‌ام ز خداوندگار خود محروم

امید هست عبید آنکه عاقبت نشوم

ز لطف و رحمت پروردگار خود محروم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

یارب از کرده به لطف تو پناه آوردیم

به امید کرمت روی به راه آوردیم

بر سر نفس بدآموز که شیطان رهست

از ندامت حشر از تو به سپاه آوردیم

بر گنه کاری خود گرچه مقریم ولی

نالهٔ زار و رخ زرد گواه آوردیم

گرچه ما نامه سیاهیم ببخشای که ما

روسیاهیم از آن نامه سیاه آوردیم

بر در عفو تو ما بی سر و پایان چو عبید

تا تهی دست نباشیم گناه آوردیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

حال خود بس تباه می‌بینم

نامهٔ دل سیاه می‌بینم

یوسف روح را ز شومی نفس

مانده در قعر چاه می‌بینم

خط طومار عمر می‌خوانم

همه واحسرتاه می‌بینم

در دل بی‌قرار می‌نگرم

ناله و سوز و آه می‌بینم

ره دراز است و دور من خود را

همه بی‌زاد راه می‌بینم

پایمردی که دست او گیرد

محض لطف اله می‌بینم

عذر خواه عبید بی‌چاره

کرم پادشاه می‌بینم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

ما سریر سلطنت در بینوائی یافتیم

لذت رندی ز ترک پارسائی یافتیم

سالها در یوزه کردیم از در صاحبدلان

مایهٔ این پادشاهی زان گدائی یافتیم

همت ما از سر صورت پرستی در گذشت

لاجرم در ملک معنی پادشائی یافتیم

پرتو شمع تجلی بر دل ما شعله زد

این همه نور و ضیا زان روشنائی یافتیم

صحبت میخوارگان از خاطر ما محو کرد

آن کدورتها که از زهد ریائی یافتیم

پیش از این در سر غرور سرفرازی داشتیم

ترک سر کردیم و زان زحمت رهائی یافتیم

گرچه آسیب فلک بشکست ما را چون عبید

از درونهای بزرگان مومیائی یافتیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

گوئی آن یار که هر دو ز غمش خسته‌تریم

با خبر نیست که مادر غم او بی‌خبریم

از خیال سر زلفش سر ما پرسود است

این خیالست که ما از سر او درگذریم

با قد و زلف درازش نظری می‌بازیم

تا نگویند که ما مردم کوته نظریم

دل فکنده است در این آتش سودا ما را

وه که از دست دل خویش چه خونین جگریم

عشق رنجیست که تدبیر نمیدانیمش

وصل گنجیست که ما ره به سرش می‌نبریم

جان ما وعدهٔ وصلست نه این روح مجاز

تو مپندار که ما زنده بدین مختصریم

آه و فریاد که از دست بشد کار عبید

یار آن نیست که گوید غم کارش بخوریم

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

نه بر هرخان و خاقان میبرم رشگ

نه بر هر میر و سلطان میبرم رشگ

نه دارم چشم بر گنجور و دستور

نه بر گنج فراوان میبرم رشگ

نه می‌اندیشم از دوزخ به یک جو

نه بر فردوس و رضوان میبرم رشگ

نه بر هر باغ و بستان می‌نهم دل

نه بر هر قصر و ایوان میبرم رشگ

ز من چرخ کهن بستد جوانی

بر آن ایام و دوران میبرم رشگ

چو رنج دیگرم بر پیری افزود

به حال هرکسی زان میبرم رشگ

چو دردم میشود افزون در آن حال

بر آن کو میدهد جان میبرم رشگ

عبید از درد می‌نالد شب و روز

بر آن کو یافت درمان میبرم رشگ

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

ای ترک چشم مستت بیمار خانهٔ دل

زلف تو دام جانها خال تو دانهٔ دل

آنجا که ترک چشمت شست جفا گشاید

تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل

خونابهٔ سرشکم ریزند مردم چشم

از آستانهٔ تو تا آسمانهٔ دل

دل اوفتاده عاجز بر آستانهٔ تو

تا عاجز اوفتادم بر آستانهٔ دل

دارد عبید مسکین دائم هوای عشقت

هم در میانهٔ جان هم در میانهٔ دل

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

وصل جانان باشدم جان گو مباش

در جهان جز فکر جانان گو مباش

ساکن خلوت سرای انس را

گلشن و بستان و ایوان گو مباش

ما کجا اسباب دنیا از کجا

مور را ملک سلیمان گو مباش

چون ز یزدان هرچه خواهی میدهد

خلعت و انعام سلطان گو مباش

ما گدایانیم ما را چون عبید

مال و جاه و حکم و فرمان گو مباش

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

در این چنین سره فصلی و نوبهاری خوش

خوشا کسیکه کند عیش با نگاری خوش

کنار جوی گزین گوش سوی بلبل دار

کنون که هست به هر گوشه‌ای کناری خوش

گرت به دست فتد دامنی که مقصود است

بگیر دامن کوهی و لاله‌زاری خوش

بیا به وصل دمی روزگار ما خوش کن

به شکر آنکه ترا هست روزگاری خوش

به رغم مدعیان در فراق او هرکس

بپرسدم که خوشی گویمش که آری خوش

مرا ز صحبت یاری گریز ممکن نیست

هزار جان عزیزم فدای یاری خوش

دل عبید نگردد شکار غم پس از این

گرش به دام افتد چنان نگاری خوش

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز

صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز

مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار

دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام

یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز

بی‌نیازی ندهد دهر خدایا تو بده

سازگاری نکند خلق خدایا تو بساز

از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید

بنواز ای کرم عام تو بیچاره نواز

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 27

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4333634
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث