به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز

صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز

مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار

دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام

یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز

بی‌نیازی ندهد دهر خدایا تو بده

سازگاری نکند خلق خدایا تو بساز

از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید

بنواز ای کرم عام تو بیچاره نواز

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

بی‌یار دل شکسته و دور از دیار خویش

درمانده‌ایم عاجز و حیران به کار خویش

از روزگار هیچ مرادی نیافتیم

آزرده‌ایم لاجرم از روزگار خویش

نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار

خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش

یکدم قرار نیست دلم را ز تاب عشق

در آتشم ز دست دل بی‌قرار خویش

از بهر آنکه میزند آبی بر آتشم

منت پذیرم از مژهٔ سیل‌بار خویش

دیوانه دل به عشق سپارد عبیدوار

عاقل به دست دل ندهد اختیار خویش

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

چمن دل بردن آیین میکند باز

جهان را لاله رنگین میکند باز

نسیم خوش نفس با غنچه هر دم

حدیث نافهٔ چین میکند باز

شکوفه هر زری کاورد بر دست

نثار پای نسرین میکند باز

گشاده چشم خواب آلود نرگس

تماشای ریاحین میکند باز

زمین از ابر احسان می‌پذیرد

هوا را سبزه تحسین میکند باز

عبید از دولت خسرو در این فصل

بنای عیش شیرین میکند باز

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

با ما نکرد آن بت سرکش وفا هنوز

آخر نشد میانهٔ ما ماجری هنوز

ما خستگان در آتش شوقش بسوختیم

وان شوخ دیده سیر نگشت از جفا هنوز

بعد از هزار درد که بر جان ما نهاد

رحمت نکرد بر دل مسکین ما هنوز

از کوی دوست بیخود و سرگشته میرویم

دل خسته بازمانده و چشم از قفا هنوز

بوسیست خونبهای من و لعل او مرا

صد بار کشت و می‌ندهد خونبها هنوز

دل در شکنج طرهٔ پر پیچ و تاب او

مانده است در کشاکش دام بلا هنوز

مسکین عبید در غم عشقش ز جان و دل

بیگانه گشت و یار نشد آشنا هنوز

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز

ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز

خوش ایستاده و با لعل دلبران در عشق

طرب گزیده و با جور نیکوان دمساز

گهی به کوی خرابات با مغان همدم

گهی معاشر و گه رند و گاه شاهدباز

همیشه بر در میخانه میکند مسکن

مدام بر سر میخانه میکند پرواز

به روی لاله رخانش گمانهای نکو

به زلف سرو قدانش امیدهای دراز

شده برابر چشمش همیشه گوشه‌نشین

مدام در خم محراب ابروئی به نماز

امیدوار چنانم که آن خجسته دیار

به فر دولت سلطان اویس بینم باز

معز دولت و دین تاجبخش ملک ستان

خدایگان جهان پادشاه بنده نواز

عبید وار هر آنکس که هست در عالم

دعای دولت او میکند به صدق و نیاز

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

جوق قلندرانیم در ما ریا نباشد

تزویر و زرق و سالوس آیین ما نباشد

در هیچ ملک با ما کس دوستی نورزد

در هیچ شهر ما را کس آشنا نباشد

گر نام ما ندانند بگذار تا ندانند

ور هیچمان نباشد بگذار تا نباشد

شوریدگان ما را در بند زر نبینی

دیوانگان ما را باغ و سرا نباشد

در لنگری که مائیم اندوه کس نبیند

در تکیه‌ای که مائیم غیر از صفا نباشد

از محتسب نترسیم وز شحنه غم نداریم

تسلیم گشتگان را بیم از بلا نباشد

با خار خوش برآئیم گر گل به دست ناید

بر خاک ره نشینیم گر بوریا نباشد

هرکس بهر گروهی دارد امید چیزی

ما را امیدگاهی، غیر از خدا نباشد

همچون عبید ما را در یوزه عار ناید

در مذهب قلندر عارف گدا نباشد

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

میپزد باز سرم بیهده سودای دگر

میکند خاطر شوریده تمنای دگر

هوس سروقدی گرد دلم میگردد

که ندارد به جهان همسر و همتای دگر

دوش در کوی خودم نعره زنان دیده ز دور

گشته رسوای جهان با دو سه شیدای دگر

گفت کاین شیفته را باز چه حال افتاد است

نیست جز مسکنت و عجز مداوای دگر

چاره صبر است ز سعدی بشنو پند عبید

«سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود

ملک جان تاراج و رخت صبر یغما کرده بود

برق شوقش از دهانم شعله میزد هر زمان

و آتش سودای او قصد سویدا کرده بود

دیده‌ام دریای خونست و من اندر حیرتم

تا خیالش چون گذر بر راه دریا کرده بود

گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل

عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود

جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسه‌ای

بی‌تکلف مختصر چیزی تمنا کرده بود

دردها چون دیر شد نومید روی از ما بتافت

هر که روزی دردمندی را مداوا کرده بود

گر عبید از عشق دم زد پیش از این معذور دار

کین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

دل همان به که گرفتار هوائی باشد

سر همان به که نثار کف پائی باشد

هجر خوش باشد اگر چشم توان داشت وصال

درد سهلست اگر امید دوائی باشد

دامن یار به دست آر و ره میکده گیر

نشناس اینکه به از میکده جائی باشد

هوس خانقهم نیست که بیزارم از آن

بوریائی که در او بوی ریائی باشد

صوفی صافی در مذهب ما دانی کیست

آن که با بادهٔ صافیش صفائی باشد

پیر میخانه از خانه برون کرد مگر

ننگ دارد که در آن کوچه گدائی باشد

چه کند گر نکشد محنت و خواری چو عبید

هر که را دل متعلق به هوائی باشد

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

 

دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد

دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد

نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت

صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد

شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت

دود سودای توام قصد سویدا میکرد

نه کسی حال من سوخته دل می‌پرسید

نه کسی درد من خسته مداوا میکرد

پیش سلطان خیال تو مرا غم میکشت

خدمتش تن زده از دور تماشا میکرد

دست برداشته تا وقت سحر خاطر من

از خدا دولت وصل تو تمنا میکرد

هردم از غصهٔ هجران تو میمرد عبید

باز امید وصال تواش احیا میکرد

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 مرداد 1396  - 4:22 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 27

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4358459
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث