به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو

بیمار گشته به نشود جز به بوی تو

باری، بپرس حال دل ناتوان من

بنگر: چگونه می‌تپد از آرزوی تو؟

از آرزوی روی تو جانم به لب رسید

بنمای رخ، که جان بدهم پیش روی تو

حال دل ضعیف چنین زار کی شدی؟

گر یافتی نسیم گلستان کوی تو

در راه جست و جوی تو هر جانبی دوید

در ره بماند و راه نیاورد سوی تو

از لطف تو سزد که کنون دست گیریش

چون بازمانده، گمشده در جست و جوی تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

ای همه میل دل من سوی تو

قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو

نرگس مستت ربوده عقل من

برده خوابم نرگس جادوی تو

بر سر میدان جانبازی دلم

در خم چوگان ز زلف و گوی تو

آمدم در کوی امید تو باز

تا مگر بینم رخ نیکوی تو

من جگر تفتیده بر خاک درت

آب حیوان رایگان در جوی تو

ای امید من، روا داری مگر؟

باز گردم ناامید از کوی تو

لطف کن، دست جفا بر من مدار

من ندارم طاقت بازوی تو

روزگاری بوده‌ام بر درگهت

چشم امیدم بمانده سوی تو

تا مگر بینم دمی رنگ رخت

تا مگر یابم زمانی بوی تو

چون ندیدم رنگ رویت، لاجرم

مانده‌ام در درد بی‌داروی تو

بر من مسکین عاجز رحم کن

چون فروماندم ز جست و جوی تو

در غم تو روزگارم شد دریغ!

ناشده یک لحظه همزانوی تو

هم مشام جانم آخر خوش شود

از نسیم جان فزای موی تو

خود عراقی جان شیرین کی دهد؟

تا به کام دل نبیند روی تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو

سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو

مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو

دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو

در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان

کیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو؟

دست تهی به درگهت آمده‌ام امیدوار

لطف کن ار چه نیستم در خور مرحبای تو

آینهٔ دل مرا روشنیی ده از نظر

بو که ببینم اندر او طلعت دلگشای تو

جام جهان نمای من روی طرب فزای توست

گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو

آرزوی من از جهان دیدن روی توست و بس

رو بنما، که سوختم از آرزوی لقای تو

کام دلم ز لب بده، وعدهٔ بیشتر مده

زان که وفا نمی‌کند عمر من و وفای تو

نیست عجب اگر شود زنده عراقی از لبت

کاب حیات می‌چکد از لب جان فزای تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ جمال تو

هوش و روان بی‌دلان سوختهٔ جلال تو

کام دل شکستگان دیدن توست هر زمان

راحت جان خستگان یافتن وصال تو

دست تهی به درگهت آمده‌ام امیدوار

روی نهاده بر درت منتظر نوال تو

خود به دو چشم من شبی خواب گذر نمی‌کند

ورنه به خواب دیدمی، بو که شبی وصال تو

من به غم تو قانعم، شاد به درد تو، از آنک

چیره بود به خون من دولت اتصال تو

تو به جمال شادمان، بی‌خبر از غمم دریغ!

من شده پایمال غم، از غم گوشمال تو

ناز ز حد بدر مبر، باز نگر که: در خور است

ناز تو را نیاز من، چشم مرا جمال تو

بسکه کشید ناز تو، مرد عراقی، ای دریغ!

چند کشد، تو خود بگو، خسته دلی دلال تو؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

ای حسن تو بی‌پایان، آخر چه جمال است این؟

در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟

رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا

ای حسن رخت زیبا، آخر چه جمال است این؟

حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد

هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟

عشقت سپه انگیزد، خون دل ما ریزد

زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟

در دل چو کنی منزل، هم جان ببری هم دل

از تو چه مرا حاصل؟ آخر چه وصال است این؟

وصلت بتر از هجران، درد تو مرا درمان

منع تو به از احسان، آخر چه نوال است این؟

میدان دل ما تنگ، قدر تو فراخ آهنگ

ای با دو جهان در جنگ، آخر چه محال است این؟

از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن

ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟

عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد،

کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟

جان ار چه بسی کوشد، وز عشق تو بخروشد

کی جام لبت نوشد؟ آخر چه محال است این؟

زلف تو کمند افکند، و افکند دلم در بند

در سلسله شد پابند، آخر چه عقال است این؟

آن دل، که به کوی تو، می‌بود به بوی تو

خون گشت ز خوی تو، آخر چه خصال است این؟

با جان من مسکین، چه ناز کنی چندین؟

حال دل من می‌بین، آخر چه دلال است این؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون

مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟

دلم، که از سر سودا به هر دری می‌شد

چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون

کسی که خاک درت دوست‌تر ز جان دارد

چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟

دلم، که حلقه به گوش در تو شد مفروش

که هیچ قدر ندارد بهای قطرهٔ خون

چو رایگان است آب حیات در جویت

چرا بود دل مسکین چو ریگ در جیحون؟

دل عراقی اگر چه هزار گونه بگشت

ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون

که بی‌تو زار چنان شد که: من نگویم چون؟

ببین که پیش تو در خاک چون همی غلتد؟

چنان که هر که ببیند برو بگرید خون

بمانده بی رخ زیبای خویش دشمن کام

فتاده خوار و خجل در کف زمانه زبون

نه پای آنکه ز پیش زمانه بگریزد

نه روی آنکه ز دست بلا شود بیرون

کنون چه چاره؟ که کار دلم ز چاره گذشت

گذشت آب چو از سر، چه سود چاره کنون؟

طبیب دست کشید از علاج درد دلم

چه سود درد دلم را علاج با معجون؟

علاج درد عراقی به جز تو کس نکند

تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟

به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟

به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟

به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ او من؟

چو خدنگ غمزهٔ او دل و جان و سینه خورده

پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟

ز غمش دو دیده خون گشت و ندید رنگ او چشم

نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من

دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم

خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من

چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد

به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟

لب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگی

بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من

به عتاب گفت: عراقی، سر صلح تو ندارم

همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من

باز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال من

ناز مکن، که می‌کند جان من آرزوی تو

عشوه مده، که می‌دهد هجر تو گوشمال من

رفت دل و نمی‌رود آرزوی تو از دلم

عمر شد و نمی‌شود نقش تو از خیال من

باز نگر که: می‌کشد بی تو مرا فراق تو

چارهٔ من بکن، مجو بی سببی زوال من

ز آرزوی جمال تو، نیست مرا ز خود خبر

طعنه مزن، که: نیستی شیفتهٔ جمال من

بر سر کوی وصل تو مرغ صفت پریدمی

آه! اگر نسوختی آتش هجر بال من

آمدمی به درگهت هر نفسی هزار بار

گر نه عراقی آمدی سد ره وصال من

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

 

ای یار، بیا و یاریی کن

رنجه شو و غم‌گساریی کن

آخر سگک در تو بودم

یادم کن و حق‌گزاریی کن

ای نیک، ز من همه بد آمد

نیکی کن و بردباریی کن

بر عاشق خود مگیر خرده

ای دوست بزرگواریی کن

ای دل، چو تو را فتاد این کار

رو بر در یار زاریی کن

ای بخت، بموی بر عراقی

وی دیده، تو نیز یاریی کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 12 مرداد 1396  - 5:54 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4356537
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث