به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

چه دور است این که نفع از گردش گردون نمی بینم

غم لیلی نمی یابم، دلی مجنون نمی بینم

رواج بی غمی ها بین که با آن مردم آزاری

چه محنت ها که می دیدم ز دهر، اکنون نمی بینم

به هر گامی شهید غمزهٔ زین پیش می دیدم

در این عهد استخوان زاغ در هامون نمی بینم

مگو درمان درد از دست دل بگذار و راحت، من

کدامین راحتی زین درد روز افزون نمی بینم

مگر راه خیال غمزه ات بر سینه ها بستی

که بر خاک شهیدان چشم های خون نمی بینم

نمی رنجم اگر حق وفای من نمی دانی

که با این حسنت از حسن آفرین ممنون نمی بینم

مکن آغاز صلح آنگیختن، عرفی، تحمل کن

که رنگ آشتی با آن رخ گلگون نمی بینم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

می فروشم راحت و عشق ستمگر می خرم

می دهم روز خوش و آسیب اختر می خرم

ای که باز افکنده ای در تیغ کاه رغبتم

گر متاع غم بود بگشا که اکثر می خرم

در سرشت من قبول شیوهٔ انکار نیست

ساده لوحم هر جه بفروشند یک سر می خرم

ترک جان تلخ کام است و شکر خواب عدم

جام زهری می فشانم، تنگ شکر می خرم

او به خونم گرم و من زین شادمان، کز شکر قتل

صد ره از وی خون خود در روز محشر می خرم

نیست غم کز درد هجران شهپرم بر خاک ریخت

اینک از جبرییل شوقت باز شهپر می خرم

هر متاعی کز نگاهش می خرم در بزم وصل

می نشینم گوشه ای در خود مکرر می خرم

عرفی آوردم متاعی، ترازو کو، غم کجاست

آن متاعی کس مخرد، با جان برابر می خرم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

شهید وصلم و سیراب تر ز یاقوتم

ز نخل توبه تراشیده اند تابوتم

مراست معجزهٔ مشکل گشای و هر ساعت

فریب می دهد امید سحر هاروتم

به دست ساده دلی ده عنان کار که من

خراب کردهٔ تدبیر عقل فرتوتم

نه یوسفم ز چه محتاج یاری دلوم

نه یونسم ز چه در قید سینهٔ حوتم

چو گریه را دل پرخون شناخت دانستم

که می شود ز گرستن حباب یاقوتم

چه احتیاج به تحصیل نعمتم عرفی

که خون دیده دهد آب و لخت دل یاقوتم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

خوش آن مستی که باشد دوست پند آموز و دشمن هم

ملامت ذره وار از در درون آید، از روزن هم

هجوم گریه لختی داد بیرون از دل گرمم

که جوی دیده آتش خیز شد، دریای دامن هم

شود گل خار ره، گر همره صدقی و گر بی او

قدم بر گل نهی، مرهم به بر همراه و سوزن هم

وفا از سنگ دل یاران نهان بایست، اما من

نپوشیدم که عیبم دوست می دانست و دشمن هم

مکن اهمال در مکتوب عرفی بردن ای قاصد

ولی بنشین که حسرت نامه ای انشا کنم من هم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

زین بزم نه این بار بر آشفتم و رفتم

کی بود که تلخی ز تو نشنفتم و رفتم

دارد اثر سودهٔ الماس به چشمم

گردی که ز مژگان ز درت رُفتم و رفتم

ای هم نفسان رفتن از این غمکده کم نیست

پژمرده مباشید که بشکفتم و رفتم

امید که در نامهٔ من ثبت نباشد

این راز که از غیر تو بنهفتم و رفتم

ناصح مفشان بر جگرم نیش و همان گیر

این هرزه به جان از تو پذیرفتم و رفتم

این تلخی جان دادن از آن غمزه ببینید

ای اهل سلامت سخنی گفتم و رفتم

عرفی در ناسفته در این بحر بسی هست

انگار که صد درج گهر سفتم و رفتم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

خانه زاد محنتیم، آسودگی کم دیده ایم

آن چه از غیز زخم بیند، باز مرهم دیده ایم

هر که از آیینه ای بیند جمال کار خویش

ما فروغ کار در پیشانی غم دیده ایم

تا رضا در دیدهٔ ما کحل همت کرده است

طیلسان بخل را بر فرق حاتم دیده ایم

طعن بی توفیقی، ای زهاد، بر رندان بس است

چرب دستی های توفیق شما هم دیده ایم

مطلب از عشق است، برهان حکیمان کوته است

ای بسا بونصر و افلاتون که ملزم دیده ایم

دیده ام از نظم عرفی فیض اعجاز مسیح

طبع معنی زاش هم بر قلب مریم دیده ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

نالنده ام ز درد مگر بلبلم

جوشنده ام به حسن مگر شبنم گلم

گر نه قیامتم ز چه لبریز فتنه ام

ور نه ندامتم ز چه عین ناملم

دل موج خیز درد و جبین صاف از گره

دریای اضطرابم و کوه تحملم

ای مدعی بمیر که از تکیهٔ رضا

منت فروش دوش و کنار توکلم

عرفی خموش یی بگزینم که در بهار

گل بیندم به باغ و نداند که بلبلم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم

نهفته در ته دامن چراغ بی نورم

مسیح تا دم آخر فسون دمید و هنوز

به صد جراحت روز نخست رنجورم

چنان به خواهش دیدار رفته ام شب وصل

که شوق هم به تقاضا ندیده در طورم

گمان مبر که دلم را توان تسلی داد

که نا رسیده تر از زخم های ناسورم

مکن به صورت دیوار نسبتم، عرفی

که من کتابهٔ محراب بیت معمورم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم

نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم

خار خار راحتم ره می زند ای ساربان

گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم

چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز

کز شهیدان تو فردا سرزنشها می کشم

عشق را در کف متاعی بود، گفتم چیست، گفت

نیل بد نامیست بر روی زلیخا می کشم

تا مرا پا هست و خواهد بود، عرفی، سایه وش

خویشتن را از پی خوبان رعنا می کشم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

تا کی به حرم تشنه لب و مضمحل افتم

کو دیر محبت که به دریای دل افتم

کو معرکهٔ عشق که از بوی شهادت

بی خود شده در لجهٔ خون به حل افتم

آخر که مرا گفت که از باغچهٔ قدس

بی فایده در دامگه آب و گل افتم

مستی ز من آموز که چون شعلهٔ مرهم

از داغ جگر خیزم و در خون دل افتم

کو انجمن قرب که تا بال گشایم

پر سوخته پیرامن شمع چگل افتم

عرفی که گمان داشت که از وادی اسلام

باز آیم و در سجدهٔ بت منفعل افتم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4314228
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث