به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

تنها نه دلق خود به می ناب شسته ایم

ناموس یک قبیله به این آب شسته ایم

قسمت بلاست ورنه می آلوده دلق خویش

صد ره ز شوق گوشهٔ محراب شسته ایم

ما توبه دشمنیم و قدح دوست، دور نیست

کز دل هوای صحبت اصحاب شسته ایم

از بس شکفته در دهن تیغ رفته ایم

ترس قیامت از دل قصاب شسته ایم

هم کفر ما به لذت و هم دین ما به ذوق

زنار و سبحه در شکر ناب شسته ایم

تاوان دل عطا بکن ای دل شکن که ما

از دفتر معامله این باب شسته ایم

عرفی ببین که گریه چه توفان نموده است

کز چشم بخت دوستی خواب شسته ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

هر چند بی غمانه به مسکن فتاده ایم

زنجیر صد کرشمه به گردن فتاده ایم

در نعمت اوفتاده و شکری نمی کنیم

بس ناشکفته گل در گلشن فتاده ایم

خوشدل به نور شمع شبستنانت از برون

شب ها به خاک دیده به روزن فتاده ایم

گرد حریم دیرم و در دیده ام کشند

تا از کدام گوشهٔ دامن فتاده ایم

از قسمت ازل نکنی شکوه، هان ، خموش

ما شاخ طوبی ایم که به گلخن فتاده ایم

مفکن به خاکم ار ثمر نارسم، به خشم

کز شاخ نخل وادی ایمن فتاده ایم

در بزم عیش عرفی اگر روز ساکنم

شب تا سحر به حلقهٔ شیون فتاده ایم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

از دل غم او دریغ داریم

این می ز سبو دریغ داریم

تا در سر کوی تو بلغزند

پای از لب جو دریغ داریم

دوزیم ز چاک سینه مرهم

زین رخنه رفو دریغ داریم

خود چیست متاع دین که آن را

از روی نکو دریغ داریم

سیراب و معززیم، شاید

آب از سگ کو دریغ داریم

عالم همه ریش و آن مه ما

یک خنده از او دریغ داریم

تو گل به جهان فشانی و ما

سنگش ز سبو دریغ داریم

عرفی بد ما مگو که اسرار

از بیهده گو دریغ داریم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

تا به کی همره اندیشهٔ باطل باشم

وز دیار طرب آواره تر از دل باشم

گر گذشتم ز در کعبه نه از بی خبریست

مصلحت نیست که با طالب منزل باشم

گر به قانون معین نزیم عیب مکن

حکم عشق است که آشفته شمایل باشم

من که دارا و سکندر علف تیغ من اند

رسد آنم که در این معرکه بسمل باشم

من که از کشته شدن هم دلم آرام نیافت

جای آن است که منت کش قاتل باشم

من که نامی نکشیدم چمن گل نشدم

گر به مسجد روم از میکده غافل باشم

عنکبوتش به زوایا همه تار زنند

خانقاهی که منش مرشد کامل باشم

دین و دل آفت آزادگی آمد، عرفی

نه از این است که بی مذهب و بیدل باشم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

تا کی دهم به دست تماشا زمام چشم

فالی زنم که گریه بر آید بنام چشم

ای گریه بی مضایقه از در درآ که من

هر دم به خون دل بنویسم سلام چشم

از بس که حیرت آمد و بیگانگی فزود

امشب خیال دوست نگردید رام چشم

صد نوحه هست بر لب و نسپرده راه گوش

صد گریه هست در دل و نشنیده نام چشم

عرفی فسرده چون نبود مجلسم که باز

خالی است شیشهٔ دل و خشک است جام چشم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

دل کز لبت چغانه به گوشش نمی زنم

مست است، این ترانه به گوشش نمی زنم

این بس جزای طعنهٔ زاهد که هیچ گاه

قول شرابخانه به گوشش نمی زنم

عهدش نماند کاین دو جهان گشت باز رمز

بی مهری زمانه به گوشش نمی زنم

گل گوش جان گشوده و با بلبلان باغ

یک بانگ بلبلانه به گوشش نمی زنم

عرفی به نغمه گوش بیالوده و ما هنوز

از ناله تازیانه به گوشش نمی زنم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

دلی از نقشبندی های عشق آزاد می خواهم

دلی چون نامهٔ مجنون مادر زاد می خواهم

به جانم زنده گردانی، شفایم داده بیماری

بخواهم پاره کردن اوراق یک یک، باد می خواهم

نمی سنجم ملال خویش و بهر خوشدلی هر دم

نوای عندلیب و سایهٔ شمشاد می خواهم

تو محتاجی و من محتاجم ای خلوت نشین، لیکن

تو استعداد می خواهی و من ارشاد می خواهم

جگر خوردن مرا از های و هو خاموش می دارد

وگر نه عندلیبم، فرصت فریاد می خواهم

ندارم دستگیر، امیدوار از بخت بنشینم

نبینم دادگر، از خاک کسری داد می خواهم

به دلق آتش زدم، زنار بستم، یا صنم گفتم

ز زاهد طعنه، از راهب مبارک باد می خواهم

ندارم حجتی بهر مکافات فلک، عرفی

به عالم بر خلاف خود کسی را شاد می خواهم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

 

منم که آب گل و رنگ لاله می طلبم

در این لباس شراب دو ساله می طلبم

شکست جام شرابم ز سنگ توبه، ولی

در این خزان دیت خون لاله می طلبم

ز باده توبه حرام است در شریعت عشق

اگر قبول نداری، رساله می طلبم

متاع ملک شهادت که کیمیای دل است

اگر دعا نفروشد ز ناله می طلبم

تمام طالب ماه اند اهل دیده و من

که زادهٔ آدمیم، شکل هاله می طلبم

چنان به وادی مستی ز خویش گم گشتم

که لب ز باده و دست از پیاله می طلبم

علاج درد تو، عرفی، حکیم نشناسد

که من برون شفا این مقاله می طلبم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:17 PM

کو عشق که در غمزدگی نام برآرم

دستی به سزای دل خود کام برآرم

بد خوی شوم روزی و این جان غم اندیش

از غمکدهٔ سینهٔ بد نام برآرم

سررشتهٔ زنار جهانی به کف آمد

یک رشته گر از پردهٔ اسلام برآرم

گر روشنی راز برون افکنم از دل

گلبانگ ان الحق ز در و بام برآرم

معشوق وفادشمن و عیب است که در عشق

ناباخته هستی به وفا نام برآرم

از دام غم آزاد مشو کز دل عرفی

اهوی حرم نیست که از دام برآرم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:10 PM

 

عفوت آوردم، دل شرمنده را آتش زدم

خط آزادی نمودم بنده را آتش زدم

کاو کاو خانه کردم، جنس بی قیمت نبود

شگر گفتم گوهر ارزنده را آتش زدم

خنده ار با گریه دیدم بر در رد و قبول

گریه را مقبول خواندم، خننده را آتش زدم

بانگ هیهاتی ز دل بر داشتم کز گرمی اش

مرده را بیدار کردم، زنده را آتش زدم

دیده از مقصود بستم، چشمهٔ لذت گشود

خان و مان طالع فرخنده را آتش زدم

دوستان را تا شدم آیینه دار از خوب و زشت

مو به موی عرفی شرمنده را آتش زدم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:10 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4295275
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث