به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم

به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم

به دنیا نیست بازاری مرا، این سودم از وی بس

که عریان آمدم، اکنون چو رفتم بی کفن رفتم

نه کوشش های فرهادی، نه سودای زلیخایی

ازین هنگامه آخر شرمسار مرد و زن رفتم

نه یا رب را جوابی آمده نی یا صنم، عرفی

ز دیر و کعبه حیران تا در بیت الحزن رفتم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

 

به سهو ار توبه از می کردم و دیر مغان بستم

کسی کو بازم آرد بر سر خم از جهان رستم

به فتراکم ببندد عشق و گوید دست و پا کم زن

که من بسیار از این صید زبون در خاک و خون کشتم

ردای عافیت بس خام باف است، آتشی در زن

که من زین پنبه عمری رشنه و زنار می رشتم

سراسر کامم و در چشمهٔ لذت فرو رفتم

سراسر ریشم و در پنبهٔ الماس آعشتم

نه طوبی داشت سرسبزی ، نه کوثر داشت نمناکی

که من دز شعله زار سینه تخم ناله می کشتم

تماشای جمال حور و غلمانم کجا باشد

مرا آیینه ای باید که بینم تا چه حد زشتم

به گوشم کاتب اعمال گوید عرفی انصافی

که ننوشتم ثوابی، در گنه صد لوح شستم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

 

دل به دست و پای کوبان از حرم بگریختم

وین سیه قندیل را از خاک دیر آویختم

توتیای دیدهٔ توفیق، یعنی خاک دیر

بر سر دل تهنیت گویان به مژگان می بیختم

راهب دیر و صنم مست سماع ماتمند

تا به شیون نغمهٔ ناقوس را آویختم

گوهری کز وی بیابد دیدهٔ معنی صفا

در جهان پیدا نشد، هر چند خاکش بیختم

مایهٔ دیریم، عرفی، عشوه ای در کعبه هم

مدتی پارنج ها از پرده می انگیختم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

 

قدح دمید لبالب، خراب گو شده باشم

اگر هلاک شوم در شراب گو شده باشم

به بزم عیش روم، تا به کی مصیبت شیون

خراب نغمهٔ چنگ و رباب گو شده باشم

نه خنده ای و نه نگاهی، تو را ازین چه تفاوت

شکنجه خوار دو صد پیچ و تاب گو شده باشم

غبار کوچهٔ عشقم ز دامنم چه فشانی

عبیر پیراهن آفتاب گو شده باشم

چه شد که اهل ثوابم رهم دهند به دوزخ

شریک لذت اهل عذاب گو شده باشم

ز جرم عشق ار کنند سوال روز قیامت

به صد کتاب سخن جواب گو شده باشم

نظر به دزد و مکن منعم از مشاهده، عرفی

خراب گو شده باشی، کباب گو شده باشم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

 

باز آ که به ذوق الم آشنا شویم

با شیشهٔ و ز سنگ به هم آشنا شویم

صد بحث غم به یک درم داغ می خرم

زین ننگ با معامله کم آشنا شویم

راز محبتیم ز ما گوش و لب تهیست

حاشا که ما به لوح و قلم آشنا شویم

باید کشید خون شهیدان سبو سبو

تا اندکی به ذوق عدم آشنا شویم

گفتی به راه کعبه کنند آشنا قدم

اول رهی که ما به قدم آشنا شویم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

 

چند از این ششدر غم فال گشادی بزنیم

به کمان آمده عنقا که مرادی بزنیم

چند از این شیشه بگیریم و بریزیم به کام

یک دو جامی به کف خویش نژادی بزنیم

در نیارد که دمی غاشیهٔ غم نکند

سر دهیم این دل و با یک دل شادی بزنیم

بر دل صد ورق از یاس ببندیم گره

بگشاییم دل و فال مرادی بزنیم

عرفی از مردهٔ آلوده پریشان شده ایم

دست در دامن پاکیزاده نهادی بزنیم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

 

ما ره نشین مردم دیدار دوستیم

سختی کشیم، حیف که غمخوار دوستیم

هر دم خیال بازی و فکر کرشمهٔ

دشمن تراش خاطر و آزار دوستیم

ای نوحه سنج ناله بر زدی ز لب، که ما

نازک دلان گریهٔ بسیار دوستیم

ما می گزیم شهد ریا را نه زهد را

تسبیح دشمنیم نه زنار دوستیم

در عجز لذتیست، تو در کار خویش باش

ما تشنهٔ شهادت و زنهار دوستیم

ای عندلیب گلبن دستان سرا، که من

منصور نغمهٔ رسن و دار دوستیم

خلوت نشینی از من و عرفی مجو که ما

رسواییان کوچه و بازار دوستیم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

وقت آن است که افیون به شراب اندازیم

دو جهان را به یکی جرعه خراب اندازیم

دلم از صوت تذروان بهشتی نگشود

گوش بر نالهٔ مرغان کباب اندازیم

ای که بر زشتی من خنده زنی، باش که من

بخرم دستی و از چهره نقاب اندازیم

گل فشانند به بستر همه چون عرفی و من

مشت خس چینم و در جامهٔ خواب اندازیم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

 

هرگز دل کس را به گناهی نشکستیم

وز بهر جزا طرف کلاهی نشکستیم

صد نخل نشاندیم ولی گوشهٔ دستار

از طرف چمن شاخ گیاهی نشکستیم

از میکده بردیم دو صد شیشه به کعبه

یک شیشه دلی بر سر راهی نشکستیم

صد ره نشکستیم سر از سنگ جنون، لیک

یک ره به غلط طرف کلاهی نشکستیم

هرگز هوس روی تو نگذشته به خاطر

کز هّم تو در دیده نگاهی نشکستیم

یک ره به کمال تو ندیدیم که در دل

عرفی صفت از بیم تو آهی نشکستیم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

 

هر چه با او گویم، از مردم دگرگون بشنوم

باز حرفی گفته ام، امروز، تا چون بشنوم

واعظا درماندهٔ رسوای عشقم، دم مزن

گر توانم نکتهٔ زان لعل می گون بشنوم

تشنهٔ غم بودم اکنون شاد گردم هر کجا

از لب غم دیدگان دشنام پر خون بشنوم

کز شنفتن کرد گفتن گنگ، طرفه زیرکم

ور بگویم خود بر آن باشم که افزون بشنوم

غافلم دارد جنون از حال خود، بگشا نقاب

کز زبان حسن لیلی نام مجنون بشنوم

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 3:03 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4322716
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث