به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

داغ داغم کرد یأس و طالب کامم هنوز

دوزخی در هر بُن مو دارم و خامم هنوز

آبم آتش گشت و خاکم شد ز خاکستر بدل

اندرین ره کس نمی داند سرانجامم هنوز

صدهزاران شب ز آه آتشینم تیره روز

بخت بد بین در شکنج ظلمت شامم هنوز

بس که صیاد مرا هر گوشه دام و دانه ایست

دانه شد در صیدگاهم سبز و در دامم هنوز

تربتم ویران تر از کاشانه شد از بخت بد

می نشیند جغد غم بر گوشهٔ بامم هنوز

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

دیده ام پژمرده و حیران گل رویم هنوز

آب فرصت رفت و مشتاق لب جویم هنوز

شد خزان و بلبل از قول پریشان باز ماند

من همان دیوانه مرغ بی محل گویم هنوز

دوش دستم راه دل گم داشت از مستی، ولی

آشنای شیشهٔ می بود زانویم هنوز

هر قدم صد کاروان مشک در دنبال ماند

من به بوی نافه دردنبال آهویم هنوز

صد ره افکندم کمند ناله بر ایوان عرش

وز اثر دور است رنج دست و بازویم هنوز

ره شناس عالمم در غایت شوریدگی

می فزایند آشنایان عادت و خویم هنوز

عمرها شد کز جحیمم در بهشت آورده اند

وز غبار ظلمت عصیان سیه رویم هنوز

گرد دارو در جهان، عرفی، نگردیدم، ولی

پیچ و تاب درد دارد هر سر مویم هنوز

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

مده تسلی ام از صلحِ بیم دار هنوز

که می شوم به فریبت امیدوار هنوز

مباد روز قیامت، به وعده گاه بیا

که دل نشسته در آن جا به انتظار هنوز

به دست بوس تو از ذوق، جان برآمد، لیک

نبرده زخم از این لذت، شکار هنوز

فروگرفت در و بام دیده را حیرت

نگشته گرم نگاه به روی یار هنوز

شوم فدای تو ای دل، که جمله خوبی، لیک

ز یاد غمزهٔ او می شوی فگار هنوز

خزان گرفت گلستان عیش را، عرفی

ندیده خرمی فصل نو بهار هنوز

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

مُردم و دارد جمال او دلم روشن هنوز

نور می بارد ز نخل وادی ایمن هنوز

بوی پیراهن دماغ پیر کنعان می گزد

ور نه باد مصر دارد بوی پیراهن هنوز

بس که دوش از دود دل کاشانه را پر کرده ام

خاک گشت و روشنایی نیست در گلخن هنوز

بعد مردن بین که از صبح ازل معشوق و عشق

رو به هم تازند، نی دست است و نی دامن هنوز

در بهاران می وزد باد نشاط و دهر را

یک گلی زین باغ نشکفته است در گلشن هنوز

حرف مسندگاه جم، عرفی، میاور بر زبان

با چنان مستی که می داند ره گلخن هنوز

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

ای دل ز شوق آن مه نامهربان بسوز

تنها به گوشه ای رو تا می توان بسوز

کردی قبول منصب پروانگی دلا

خود را زدی به آتش او، این زمان بسوز

این شعله در جگر نتوان بیش از این نهفت

تا چند حفظ آه کنم، گو جهان بسوز

نفسم به کوی او مبر ای همنشین، بیار

این مشت استخوان و در این آستان بسوز

آسودگی مباد، که عادت کنی، دلا

رو یک نگاه درکش و در صد گمان بسوز

عرفی بسوز داغ گلی بر جگر، ولی

تا کس به مرهمت نفریبد، نهان بسوز

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

العطش ای عشق، تلخ آبی به خاک ما بریز

از شرابی جرعهٔ بر جان پاک ما بریز

باغ ناموسیم، آب میوهٔ ما زهر باد

شبنم آسودگی از برگ تاک ما بریز

از رهش ما را چه می سنجی، مروت را بسنج

آبروی دشنهٔ نازی به خاک ما بریز

ارغوان زار حیا شد پایمال زعفران

مست خونی بر دهان خنده ناک ما بریز

بر لب سیراب عرفی ریختی صد چشمه زهر

جرعه ای هم بر درون چاک چاگ ما بریز

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

جان رفت و سوزد از تو دل ناتوان هنوز

شد خاک دیدهٔ مژه ام خون فشان هنوز

ای عالم فراغ، مروت، که هست زان

جان های زخم خورده ز پی دوان هنوز

خاکم به باد رفت سراسیمه هر طرف

می جوید از دلم غم عشقت نشان هنوز

از تیرِ کاری تو به خون می تپد دلم

افکنده غمزهٔ تو به بازو کمان هنوز

تابوت من روان شد و بهر وداع او

جان گریه ناک مانده از آن آستان هنوز

عرفی اگر چه خفت به خلوت سرای خاک

بندد رهم ز خوی تو راه فغان هنوز

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

همین معامله ما را بس است با زنار

که با طبیعت ما گشته آشنا زنار

تمام عمر به تسبیح کرده ام بازی

کجا طبیعت طفلانه و کجا زنار

من و تو بیهده کوشیم خود به این قسمت

خبر دهد که که را سبحه و که را زنار

بگو به دیر مغان آ و رایگان بربند

امام ما که به جان خواهد از ریا زنار

گذشت عمر و ز مستی نیافتم عرفی

که سبحه بود مرا دام ره یا زنار

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

برو ای غم خبری از دل آواره بیار

آن چه در این سفر اندوخته یکباره بیار

من ز داروی اجل چارهٔ دل یافته ام

ای مسیح ار بودت بهتر ازین چاره، بیار

ای اجل جان ندهد اهل وفا، سعی مکن

یا برو رخصت از آن غمزهٔ خونخواره بیار

آتش طور، بهشت است، چنین نیست حلال

عشق اگر می طلبی رو دل صد پاره بیار

عرفی این گونه دل جان مفشانی هرگز

جمع کن هر چه به هیچ ارزد و یکباره بیار

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

 

باد دی گو ورق لاله و شمشاد ببر

هر چه در معرض باد آمده گو باد ببر

عدل کسری چه کند با فلک و قدرت جم

شکوهٔ کز تو کسی نشنود از یاد ببر

خسرو آوردی و بستیش در قصر بر او

باز گرد ای فلک و مژده به فرهاد ببر

ساقیا دختر رز منتظر مقدم ماست

بنشانش به سر حجله و داماد ببر

گر دلت مرده بگویم که چه کن؟ ماتم گیر!

نام دل بر اثر ناله و فریاد ببر

تا کی ای دل ز من افسانهٔ غم گوش کنی

شکوه ای پیش کسی از من ناشاد ببر

بهتر از شرم گناه است نبخشیدن جرم

تو مرا عفو مکن، جرم من از یاد ببر

عرفی اندیشه مرنچان چو تو نتوانی دید

که همان شعر تر و نام تر از یاد ببر

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:48 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4332713
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث