به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

اهل همت لب از دعا بستند

کمر خدمت رضا بستند

گرد آیینه بود جاه جلال

باز آئین غم کجا بستند

مژده ریزند بر سر و دستار

کز گل فتنه دسته ها بستند

رفت هنگام بار سوختگان

داغ ها بر لب صبا بستند

ما کلید بهشت بشکستیم

در دوزخ به روی ما بستند

به عدم کی روان شوی عرفی

رو که دروازهٔ فنا بستند

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

 

ز ننگ عافیت بازم دل شرمنده می سوزد

نه از دل گریه می جوشد، نه بر لب خنده می سوزد

چراغ روشن است ازعشق او درمجمع هستی

کز آواز فروغش می گدازد بنده، می سوزد

نه تنها عشق سوزد، ساکنان ملک هستی را

در این توفان آتش، رفته و آینده می سوزد

مکن بر عزت خود تکیه، عرفی، شرط عشق است این

که اکثر آبروی گوهر ارزنده می سوزد

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

اهل معنی دوش بر دوش عقولم دیده اند

چون دعای خویش بر عرش قبولم دیده اند

آشنایی شان به من واپستر از بیگانگیست

بس که ارباب حقیقت بوالفضولم دیده اند

غم هلاکم کرد و کس غمگین نمی داند مرا

بس که در ایام آسایش ملولم دیده اند

دشمنان، عرفی، ز بس غمگین تراند از دوستان

تا تمناهای نومید از حصولم دیده اند

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

 

جماعتی که به ناموس ونام می گفتند

به دیر درس مستی و جام می گفتند

بیا ببین که چه فتوا دهد در مستی

همان گروه که می را حرام می گفتند

فغان که جمله فتادند در شکنجهٔ دام

کسان که عیب اسیران دام می گفتند

به صحن دیر شنیدم ز خادمان حرم

که اهل دیر، مغان را سلام می گفتند

به طوف کعبه شنیدم ز زائران صنم

همان که بر در بیت الحرام می گفتند

رموز آتش مهری که برهمن نشکافت

ز اهل دل شنیدم که نام می گفتند

تمام بوده به یک حرف گرم و ما غافل

حکایتی که همه ناتمام می گفتند

به کعبه صد ره ز نزدیک و دور دیدم

بگو که صومعه داران کدام می گفتند

فغان ز طبع تو عرفی، غلط نمی رفتند

سخنوران چو تو را خوش کلام می گفتند

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

 

کسی کو در تب عشق تو نبض خویشتن گیرد

ز عیب خود پرستی ، هر زمان، بر مرد وزن گیرد

دم عیسی بخنداند گل امید صیادی

که در فصل بهاران دام او مرغ چمن گیرد

مه کنعان به خواب است ، ای صبا، بر برهمن بگذر

که گرگی ناگهان دنبال بوی پیرهن گیرد

از آن با عشق هرگز التفاتی نیست تقوا را

که عاشق نکته با زاهد به کیش برهمن گیرد

زدم در گوشه ای تنها، که ریزم خون خود عرفی

مبادا وقت مردن ناشناسی دست من گیرد

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

 

مرا ز غمکدهٔ سینه داغ می روید

ز بزمگاه محبت چراغ می روید

تو پای کعبه ای آماده کن که در هر گام

هزار خضر به راه سراغ می روید

بهشت کو که تماشا کند که حسن تو را

ز باغ لاله و از لاله باغ می روید

مسیح گو گهر آفتاب را مفروش

که از خزینهٔ ما شبچراغ می روید

هزار کعبه و هزار کشتهٔ دوست

کزآن سلامت ، ازین درد و داغ می روید

هزار حسن که شعرم ز آستین افشاند

که روضه روضه گلم از دماغ می روید

مگر ترانهٔ عرفی کسی به گلشن برد

که بانگ دزد ز دستان زاغ می روید

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

 

هر که حرصش گام زد، کامش روا هرگز نشد

هر که سلطان قناعت شد، گدا هرگز نشد

کام جانم درمیان آب و آتش حاضر است

هر که با همت برآید بینوا هرگز نشد

بندهٔ تمکین دل گردم که در راه وفا

سیل غم هر چند افزون شد، ز جا هرگز نشد

نی همین دل یافتست از کعبهٔ عشقت صفا

هر چه در این چشمه شستم بی صفا هرگز نشد

هرگزت در دل نیاید کاین پریشان روزگار

شرمسار از یک نگاه آشنا هرگز نشد

بس که این درد از من و دل دشمن آسایش است

صد مرض به گشت مجنون را ، شفا هرگز نشد

در هوای پارسایی، عرفی از هر معصیت

گشت صد ره تایب، اما پارسا هرگز نشد

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

 

ز شهر دل به گوشم هر نفس فریاد می آید

که اینک لشگر غم خوش به استعداد می آید

اگر شیرین عنان را گرم سازد، بنگرد خسرو

که گلگون جانب او ، یا بر فرهاد می آید

دلم در دام آن صیاد مستغنی است و می ترسم

که افتت رخنه ای در دام تا صیاد می آید

نصیحت می کنندم دوستان، ای غم بیا و تو

به خاشاک من آتش زن، که این جا باد می آید

نمی آید ز پرویز استماعش، ورنه شیرین را

ز سر تا پا صدای نالهٔ فرهاد می آید

همانا دیده عرفی عزتی زان دلفریب امشب

که می آید ز بزمش باز، خوش دلشاد می آید

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

 

به یادم هرگز آن نخل قد موزون نمی آید

که از هر دیده ام صد چشمه خون بیرون نمی آید

کدامین دوست می آید به نزدیک من گریان

که تا آمد برمن، صد قدم بیرون نمی آید

نمی دانم که سنگ فتنه در هنگامه می بارد

که این بی رحمی از بیداد گردون نمی آید

به داغ دل کند دست ملامت آن نمکسایی

که هنگام تبسم زان لب میگون نمی آید

ز نام ناقه گاهی دوست را از نار می گیرد

که دیگر جست و جوی لیلی از مجنون نمی آید

نزد این گریه ها بر آتشم آبی و دانستم

که صد توفان نوح از عهده اش بیرون نمی آید

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

 

کو شورشی که صحبت شادی به هم خورد

غم خون دل بریزد و دل خون غم خورد

زهر غم تو گر بچکانم به کام خضر

آب حیات ریزد و خون عدم خورد

نازم به آن کرشمه که جای کباب و می

خون فرشته و دل مرغ حرم خورد

زخم زجاج دوست ندارد تراوشی

کو شیشهٔ دلی که به دیوار غم خورد

گر شرح کاوکاو غم او رقم کنم

دود از قلم برآید و مغز قلم خورد

می جوشدم ز هر سر مو چشمه چشمه خون

هر گه که دل به ذوق شهادت قسم خورد

نامش ز لوح همت عرفی به در نویس

آن تشنه کاب خضر ز جام کرم خورد

ادامه مطلب
دوشنبه 16 مرداد 1396  - 2:18 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4332663
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث