به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

با محبت گهر عجز و نیاز افشاند

حسن مغرور برد، دامن ناز افشاند

گرد غم کور کند دیدهٔ جانم هر گاه

دامن عشوهٔ امیدگُداز افشاند

مفشانید به دامان دلم گرد مراد

که بر او طعنه زند، همت و ناز افشاند

آن چه در انجمن اهل صفا جلوه کند

دست هر ذره بر او گوهر راز افشاند

شاهد حسن از آن خون شهیدان طلبد

کان گلابیست که در دامن ناز افشاند

عشق سوزندهٔ جاه است که هرگزمحمود

نتوانست که دامان ایاز افشاند

اثر نیش دهد در دل ریشم ، عرفی

مطرب آن نغمهٔ تر کز لب ساز افشاند

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

 

برهمن کی ره اسلام از بیم و ستم گیرد

بهل تا سوی دیر آید، اجازت از صنم گیرد

طواف کعبه کردم با دل پر آتش و ترسم

که ناگه شعله در بال مرغان حرم گیرد

اگر آزاد گردد دل ز سوز آتش دوزخ

ز صد دریای آتش ، آفت یک شعله کم گیرد

ز آه سرد زاهد تیره گشت آیینهٔ ایمان

دلا عکسی بیفکن تا فروغ جام جم گیرد

خیال چشم اوچون با خود ازعالم برد عرفی

هزاران فتنه و آشوب در شهر عدم گیرد

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

 

دارم ز زخم غمزهٔ او لذتی که بود

اما نماند جان مرا طاقتی که بود

اکنون نمی توان طلب نیم عشوه کرد

دردم ببین که نیست مرا جراتی که بود

حرمان ز حد گذشت ولی چهرهٔ نیاز

دارد بر آستان حرم نیتی که بود

از دیدنت نمردم و نادیدنم بکشت

دردا که دارم از تو همان خجلتی که بود

بی بهره کشتگان تو مِن بعد ازآن که برد

کام شهید ناز تو هر لذتی که بود

عرفی به سجدهٔ صنم افزود رغبتم

یعنی زیاده گشت مرا طاعتی که بود

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

 

روی گرمی کو که داغم باز بوی خون دهد

مرهمی نگذارد و خونابه ای بیرون دهد

سودهٔ الماس غم را داده آمیزش به زهر

هست لذت بیدلی کو را ازین معجون دهد

گر زمام از پنجهٔ ناز آورد لیلی برون

ناقه را سر در حریم سینهٔ مجنون دهد

چون لب فرهاد بوسد جلوه گاه دوست را

نیم بوسی بس که بر جولانگه گلگون دهد

من نخواهم مرد و او بیهوده زحمت می کشد

لذتی کاین زخم دارد، صید او جان چون دهد

وه چه بزم دلگشایست ، آن که اهل درد را

نالهٔ ماتم نشان از نغمهٔ قانون دهد

چون کنم ترک جگر خوردن ، که عشق این لقمه را

چاشنی از زهر بخشد، پرورش در خون دهد

این تفاوت ها ز مشرب دان، نه از تاثیر عشق

ور نه یک می نشأ نتواند که دیگرگون دهد

کی شود عرفی دلم از گریه خالی، کی شود

هر مژه صد چشمه و هر چشمه صد جیحون دهد

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

 

عرض کردیم به زاهد که ریا نفروشد

کفر اندودهٔ اسلام به ما نفروشد

گو بنه بر سر دل منت و بسیار منه

آن که بیماری دل را به شفا نفروشد

عاشق آن است که گر جان بدهد بد نامی

گرمی سینه وتاثیر دعا نفروشد

گر فروشند بهای مه کنعان داند

به متاع دو جهانش ، به خدا، نفروشد

مرد سودای محبت بود آن کس عرفی

که دهد عیش ابد مفت و بلا نفروشد

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

کرشمه دست در آغوش نوشخند تو باد

غبار فتنه سراسیمهٔ سمند تو باد

دمی که آتش حسن تو شعله خیز شود

هزار مردمک دیده ام سپند توباد

سری که حلقهٔ فتراک دست می افتد

مروت است که گویند اسیر بند تو باد

به مدعی چه دعاهای بد نکردم، لیک

دلم نداد که گویند اسیر بند تو باد

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

 

دوش در دیر مغان بودیم و کس با ما نبود

گفت و گوها رفت و تشویش نفس با ما نبود

رو نکردیم از حرم یک بار در آتشکده

کز حریمش دامن خاشاک و خس با ما نبود

صد قدم رفتیم دور از کوی او در پس حجاب

اضطراب یک نگاه بازپس با ما نبود

نعمت فردوس بر ما ریختند، اما نشد

کام لذت یاب، چون ذوق مگس با ما نبود

طایر خلدیم و ننشینیم از شاخی به شاخ

کز هوای دل دو صد دام و قفس با ما نبود

عادت دل ما نمی دانیم، کاین نا آشنا

تا به ما بستند عهدش یک نفس با ما نبود

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

که دست در خُمِ مِی زد، که خون ما جوشید

که برفروخت که درچشم ما حیا جوشید

هزار آبله از هر نفس فروریزد

چنین که از ته دل تا لبم دعا جوشید

ترانهٔ که چمن را به خون گرم گرفت

که ناگذشته بر او سینهٔ صبا جوشید

کرشمهٔ که بر اصحاب درد می بارد

که خون گرم شهیدان هزار جا جوشید

چنان ملامت عرفی مرا پریشان کرد

که عذر معصیتم از لب قفا جوشید

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

 

مدعی باز ملولست و بلایی دارد

در کف آیینهٔ اندیشه نمایی دارد

پردهٔ دل بکُن آرامگه شاهد وصل

زانکه هر پرده نشین پرده گشایی دارد

شرف از کعبه گر از سجدهٔ ارباب ریاست

گوشهٔ بتکده هم ناصیه سایی دارد

رهرو عشق بیابان نبرد پی، لیکن

جوشش قافله و بانگ درایی دارد

پای بر یأس فشردم، غم امید گذشت

که گمان داشت که این درد دوایی دارد

عرفی از مهد فلک زود نکردی امید

این قیامی است که افشردن پایی دارد

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

 

در محبت لب خشک و دل تر می خندد

مست مخمور در این تنگ شکر می خندد

اهل دل خنده زنانند و نمی بیند کس

لب این جمع به آیین دگر می خندد

ای کلیم، آتش ایمن، گل مقصود تو، چیست

به تمنای محال تو شجر می خندد

دیده از شاهد امید فروبند و ببین

که لب شام به صد ذوق سحر می خندد

کم مباد آب و هوای چمن ما، که در او

گل پژمرده به از لالهٔ تر می خندد

دل عرفی بود آن مرغ خزان پرورده

که به حبس نفس و بستن پر می خندد

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:57 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4334303
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث