به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود

تا ابد کشته ی زار از پی قاتل برود

به وداعی که مرا می بری ای دل بگذار

که بمیرم من و جان از پی محمل برود

بحر عشق است و به هر گام هزاران گرداب

این نه بحریست کزو کشته به ساحل برود

گر بمیرم بنما چهره به من روز وصال

حسرت روی تو حیف است که از دل برود

چاره ی کار به تدبیر نیامد، هیهات

کو رسولی که بر جادوی بابل برود

آید انگشت گزان روز جزا در محشر

آن که ابله به جهان آید و عاقل برود

تا به زانو به گل از گریه فرو شد عرفی

ور چنین گریه کند تا مژه در گل برود

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

خوش آن محفل که از می گر سرایم رو بسوزاند

به هر جانب که غلتم داغ در پهلو بسوزاند

میا در باغ ما رضوان که نخل آرای این گلشن

به هر جانب که رو آرد، نسیمش رو بسوزاند

لبم گر با ترنم آشنا گردد در این معنی

صد آتش خانه از یک نعره ی یا هو بسوزاند

ز بهر عافیت زانو نرنجانی که از گرمی

سر شوریده ی من عشق را زانو بسوزاند

اگر یک دم نفس در دل نگهدارم، ز هر مویم

جهد برقی که چندین خانه از هر سو بسوزاند

چنان با نیک و بد عرفی، به سر بر کز پس مردن

مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

در ازل رفتم به سیر کعبه و یاری نبود

آمدم در دیر، راهب بود و بیکاری نبود

کفر و دین و کعبه و دیر از ازل بودند، لیک

صلح و جنگی بر سر تسبیح و زناری نبود

در سبک روحی مثل بودند طاعت پیشه گان

از مصلای ریا بر دوش کس باری نبود

سیر کوی زاهدان کردم، چه ها دیدم، مپرس

هیچ سر بی کوبش سنگی و دیواری نبود

باز کردم دیده را دزدیده بر باغ مجاز

مشت زاغی آشنایان بود، جز خاری نبود

در تماشاگاه حسن، اهل نظر بودند جمع

دیده ها بگشوده و محروم دیداری نبود

بر سر خم رفتم و زاهل خرابات مغان

اولین جوش خم می بود و هشیاری نبود

از لب هر ذره ام خون اناالحق می چکد

طعنه ی نامحرم و اندیشه ی داری نبود

عشق بود، اما دل خود می گزید و جان خویش

بود بیماری ولی مجنون بیماری نبود

عشق اگر غم داد، جان و دل ستد، عیبی مکن

تیغ اول بود آشوب خریداری نبود

همچو لذت در شدم در ریشه ی دل های ریش

راست گویم خون دل بودست، خونخواری نبود

داستان هستی عرفی و دعوی های او

این زمان گویا برآمد، در ازل باری نبود

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد

ورنه چون موسی بسی آورد، بسیار آورد

تا فریبد ابلهان را در متاع روی دوست

آسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورد

بس که زخم غمزه خوردم زمین مشهدم

خرمن خنجر به جای بوته ی خار آورد

کافری دان عشق را کز شغل من گر وارهد

گردن روح القدس در قید زنار آورد

بگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاج

هر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آورد

مو به مویم دوست شد، ترسم که استیلای عشق

یک انالحق گوی دیگر بر سر دار آورد

ای که عرفی را مسلمان خوانده ای، او را بکاو

تا ز کفرآباد دل، بت های پندار آورد

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ

که با رخ تو کند خوی آشنا گستاخ

قبای ناز چو پوشی بعد ازین یاد آر

که می گشاد کسی بند این قبا گستاخ

نهال قد تو را رشک شاخ گل گفتم

به شاخ گل نوزد بعد ازین صبا گستاخ

به عشق ساده رسد محرمی، نه عقل فضول

کجاست قرب ادب پیشه و کجا گستاخ

ادب ز من طلبد شوخ آشنا رویی

که از تبسم او می شود حیا گستاخ

از آن سبب در بیکانه کوفت حسن غیور

که با کرشمه ی او هست آشنا گستاخ

عطای دوست شرابی دهد که از آن آمد

گناه پیشه به هنگامه ی جزا گستاخ

در آن مقام که از ناز حسن دلگیر است

از این مترس که بیگانه ای، در آ گستاخ

نیافت ره به حریم یگانگی عرفی

که همتش به ادب بود، مدعا گستاخ

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

نزدیک لب رسانده شکستیم جام صلح

دشمن غیور بود نبردیم نام صلح

ناکرده صلح چشم نمودی و این سزاست

آن را که اعتماد کند بر دوام صلح

دیری است که از زیارت ما بهره مند نیست

بت خانه ی عداوت و بیت الحرام صلح

آنان که حسن و عشق موافق شناختند

بر جنگ لایزال نهادند نام صلح

از شوق می تپید و ز بیم تو عمرها

مرغ دل رمیده نمی گشت رام صلح

ای دور باش غمزه رهم ده که بهر شوق

گیرم ز التفات نهانش پیام صلح

عرفی تمام عمر ستم دید و صبر کرد

هرگز نیافت مرغ تلافی به دام صلح

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

منصور و ان الحق ردن و دار و دگر هیچ

ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ

گر راه به مراسم کده ی عشق بیابی

الماس بنه بر دل افگار و دگر هیچ

بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ

کای وای ز محرومی دیدار و دگر هیچ

از کعبه گر این بار برون ام بگذارند

ناقوس به دست آرم و زنار و دگر هیچ

عرفی به غلط شهره به زرق است ببینید

صد گل زده بر گوشه ی دستار و دگر هیچ

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

گلچین عشق شو به خرد واگذار بحث

تا باغ ذوق را نکند خار زار بحث

انصاف ذوق را طرف بحث خویش دار

از خلوت ضمیر به مجلس میار بحث

زان قال را ز انجمن حال رانده اند

کز روی خاموشی نشود شرمسار بحث

در بحر علم گر چه سزاوار رهبری است

کشتی شبهه را نبرد به کنار بحث

سیلاب فتنه خانه ی دین را خراب کرد

از بس که بر عقیده بود فتنه بار بحث

بیم است که از مباحث عامی شود حکیم

از بس که شبهه می نهدش در کنار بحث

سعی غرور بین که به نزد مباحثان

مطلب تمام گشت و همان برقرار بحث

بگذر ز کسب علم که آلوده کرده اند

هر مطلب تمام به چندین هزار بحث

عرفی غریب تیز زبان نیست، هان فقیه

بستان پیاله ای و مکن اندر خمار بحث

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

شبم به خفتن و روزم به ژاژ خایی رفت

غرض که مدت عمرم به بینوایی رفت

ز ناز راندی و دانم ولی نیابم باز

که این معامله با طبع روستایی رفت

هزار رخنه به دام و مرا ز ساده دلی

تمام عمر به اندیشه ی رهایی رفت

نیافت عشق درّ شب چراغ در ظلمات

اگر که چه شب به دنبال روشنایی رفت

مقربان همه بیگانه اند از در دوست

غرور بود که نامش به آشنایی رفت

ز شیخ صومعه جستم نشان عرفی، گفت

به آستان برهمن به چهره سایی رفت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

ای دل طمع مدار که بی غم گذارمت

وین هم قبول کن که به جان دوست دارمت

تاراج عافیت نبود کار دوستان

وبن هم ز دوستی است که دشمن شمارمت

صد ره شکسته ای دلم از جور، هیچ گاه

نگشوده ای نقاب که معذور دارمت

عرفی ز آه و ناله خموشی ، دگر بیا

تا زخم های سینه به ناخن به کارمت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4363346
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث