به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

نازنده جهان از تو به آلایش آفت

ای آفت آسایش و آسایش آفت

تا دیده فلک شیوه ی آفت گری تو

یک لحظه نپایید ز فرمایش آفت

باید همه آفت شد اگر امت عشقی

راضی نشود عشق یه آلایش آفت

چندان که دلم آفت عشقت طلبد، نیست

در حوصله ی عشق تو گنجایش آفت

آراسته از آفت نازت دل عرفی

ای ناز دل آرای تو آرایش آفت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

گر دل عنان فرصت از آغاز می گرفت

کام ابد ز طالع ناساز می گرفت

گر سایه ی همای سعادت نمی گذاشت

کبک دری ز چنگل شهباز می گرفت

گر در کمین وسوسه هشیاری کس است

جاسوس طبع خانه برانداز می گرفت

گر در فریب گاه سلامت نمی غنود

صد دزد خانگی به در راز می گرفت

پیمانه ی غرور لیالب نمی کشید

گر ساغری ز مردم طناز می گرفت

گر می گذاشت غمزه ی سافی به دست صبر

از دست او پیاله به عهد ناز می گرفت

یک جام بی تبسمی اکنون نمی دهد

مشتی که زهر چشم ز من باز می گرفت

عرفی ز پا فتاده همین بود در جهان

مرعی که کام خویش ز پرواز می گرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

دوش دل ناگشته سیر از وصل او بیهوش گشت

لیک شادم کز فغان در محفلش خاموش گشت

مرده ام زین غم که ناگه نیش ها در وی خلد

دوش چون دل با خیال دوست هم آغوش گشت

آن که دوش و دست او سجاده و تسبیح داشت

جام می بر کف برون آمد، سبو بر دوش گشت

جان و دل دیدند هر گه با لقایش در سخن

این تمامی چشم گردید، او سراسر گوش گشت

من خدنگ ناله شب دزدیدم از لذت به دل

غافلان گویند عرفی از فغان خاموش گشت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

گذشت و بر من عاجز ببین چه حال گذشت

که شاهباز به کبک شکسته بال گذشت

ز غمگساریم ای دوستان بیاسایید

که دردها ز فسون کارها ز حال گذشت

ملال عالمیان دم به دم دگرگون است

منم که مدت عمرم به یک ملال گذشت

همین بس است دلیل بقای عالم عشق

که یک شب غم او در هزار سال گذشت

به باغ طبع تو عرفی که صید تازگی است

هر آن نسیم که بگذشت بر نهال گذشت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت

آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت

تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم

از گرانباری چه ها بر خاطر گردون گذشت

با من گریان چه داری، رو که تا نزدیک من

هر قدم می باید از صد دجله و جیحون گذشت

در درون باغ عشرت عمر ها بگذشت، لیک

عمر دیگر در پریشانی هم از بیرون گذشت

کاروان عمرها کش نوشدارو بار بود

دایم از سیلاب زهر و جویبار خون گذشت

نقش پا بنمایدت گر زانکه پی گم می کنی

کز کدامین طرف عرفی آمد و مجنون گذشت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

کوی عشق است این که مرغ سدره، این جا، پر گذاشت

خوشدلی آمد که تاج غم ربا بر سر گذاشت

عقل دل را در ره عشق رهبر شد، ولی

تیز بینی کرد و در اول قدم رهبر گذاشت

آمد از شهر ازل با عالمی هوش و خرد

بی وفا دل در عنان برتافتن اکثر گذاشت

دل گشای خویش را سنجید با دل بستگی

زان کلید این جا شکست و قفل بر در گذاشت

راحت آمد تا گشاید قفل اندوه از دلم

از کلید و دست خود یک مشت خاکستر گذاشت

آتشین مرغ دلم را می دهد صد بال و پر

در گلستانی که جبریل امین شهپر گذاشت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:42 PM

 

دوش بختم دامنی در چنگ داشت

در گل روی نگاهم رنگ داشت

بس که می شد التماس دل قبول

از تمنای شهادت ننگ داشت

در خیالم شکر بود و شکوه بود

نغمه ام یارب کدام آهنگ داشت

عشق کی با جان من دشمن نبود

شعله با خاشاک دایم جنگ داشت

نقشبند حسن عرفی ناز بود

کز دل فرهاد نقش سنگ داشت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

گر به دیرم طلبد مغبچه ی حور سرشت

بیم دوزخ برم از یاد جو امید بهشت

نسبت سبحه و زنار دو صد رنگ آمیخت

ور نه این رشته ی پیمانست که آدم بسرشت

عشرت رفته مجو باز، که دهقان فلک

تخم هر کشته که بدرود دگر بار بکشت

ساغر می چو دهی بوسه ز پی نیز بده

به ندامت بکشم گر که کنندم به بهشت

ترک دین در ره معشوق گناه است، ولی

نه گناه است که در نامه توانند نوشت

این قدر کعبه پرستی که تو داری عرفی

از تو آید که کنی منع من از طوف کنشت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

منم که از غم محرومیم جدایی نیست

میانه ی من و امید، آشنایی نیست

من وبهشت محبت، کز آب کوثر او

به غیر خون دل و زهر بینوایی نیست

از آن به درد دگر هر زمان گرفتارم

که شیوه های تو را با هم آشنایی نیست

بیا که حسن به طور دل است شعله فروز

مرو به وادی ایمن که روشنایی نیست

غبار تنگ دلی بر جهان نشسته چنان

که هیچ گوشه ای از بهر دل گشایی نیست

سوال نیک و بد از ما نمی کنند به حشر

گناه اهل محبت به جز رهایی نیست

ز عشق و حالت عرفی سوال کردم، گفت

هنر بسی است کسی را که بی وفایی نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

به دل ز رفتن جانم چه عیش هاست، که نیست

نکرده جای غمش صد صفا هاست، که نیست

مرا ز چشم تو هر شیوه ای که باید هست

همین نهفته نگه های آشناست، که نیست

ز فتنه های جمال تو هر که بود رمید

کنون رمیده ز حسنت همین حیاست، که نیست

دلی که چشم تو بیمارش از کرشمه نکرد

به ناز بالش غم تکیه اش سزاست، که نیست

نهاد مرهم لطفی به دل که در دو جهان

به غیرت از دل چاکم همین وفاست، که نیست

پس از ملال در آمد یه سینه، یار و بگفت

که نیم جان تو عرفی کجاست، که نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4343756
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث