به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

در محبت درد اگر پیچد دوا بسیار هست

ریش اگر ناسور شد الماس در بازار هست

گر ز لطفم نا امید، امیدوارم در عتاب

گر ندارم سبحه بر کف، بر میان زنار هست

شستن لوح گنه دستور ابر رحمت است

ور نه سیل اشک عذر و آب استغفار هست

ای طبیب همت احسانی که در شهر امید

نیست درمانی و در هر گام صد بیمار هست

درس معنی را کهن اوراق کس در کار نیست

دیده بگشا کاین رقم بر هر در و یوار هست

معنی زنار بستن گر مقید بودن است

در درون خرقه ی روح الامین زنار هست

نیست غم گر یاسمن ور سنبلم در باغ نیست

تا به رقبت بشکنم، در دیده ی دل خار هست

عرض جنت کم ده ای رضوان، که در بستان عشق

میوه ی تلخ و گل پژمرده ای در کار هست

گر دلم بشکست و خونم تلخ، عرفی، باک نیست

دیده ی زهر آشنا و گریه ی بسیار هست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار

بر بام و در دوست پریشان نظری هست

منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق

این نشأ مرا گر نبود با دگری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل

در دامنش آویز که با وی خبری هست

هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست

شادیست که او را سر و برگ سفری هست

تا گفت خموشی به تو راز دل عرفی

دانست که از ناصیه غمازتری هست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

هوش اگر ناخن زند بر دل شراب ناب هست

ور سبو از می تهی گردد خمار و خواب هست

ای که گویی باعث غم خوی غمگین روی باش

غم ز بی باکی ندارم ورنه خود اسباب هست

گر نمی ارزم به وصلت ز آرزو منعم مکن

در دل عاشق هزاران مطلب نایاب هست

از خیالت هر شبم بام در دل روشن است

ماه گو طالع مشو در کوی من مهتاب هست

ابله آن بی درد کاندیشد که اهل عشق را

عافیت با مردن و کاسودگی در خواب هست

منت دو قطره آب ای دیده بر من تا به کی

در سفال هر سگی گو جرعه ای زین آب هست

دل تهی کن عرفی این غم را به دل نتوان گذاشت

دوستان را گر نباشد دشمنان را تاب هست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

رو چه می خواهی دلا، ناز استغناست، هست

بی وفا تنهاست وارد، رنجش بی جاست، هست

ای که گویی با اسیران شیوه های او چه هاست

ناز مست و عشوه مست و هر جه آزادست هست

حال ما آن نازنین گر چه بداند نیست، لیک

هر قدر گویند مستغنی و بی پرواست، هست

چو فروزی عالمی را، وه چه کم داری ز حسن

چهره ی زیباست، داری، قامت رعناست، هست

درد او در سینه می ماند، چه غم گر جان برد

آن چه ما را باعث آن آرمیدن هاست، هست

عرفی از بزمت اگر زاری کند بی وجه نیست

ناله ی بی اختیار و گریه ی بی جاست، هست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

گر شوم صد سال محروم از نگاه روی دوست

دیده نگشایم مگر وقتی که آیم سوی دوست

تا قیامت هر سر مویم جدا در خون تپد

گر به آرامم نباشد رخصت از سرکوی دوست

ای مسیحا زانو از لطفم به زیر سر منه

عهد این شوریده سر مشکن به خشت کوی دوست

از کمال خرمی عاشق نگنجد در کفن

گر نسیمی آید و گوید که دارم بوی دوست

کس نمی پیچد ز عرض مهر عرفی، منع بس

من ز دل پرسیده ام ، او می شناسد خوی دوست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

با مهر و با محبت و با آرزوی دوست

با ما کسی چه گونه توان جست و جوی دوست

بر سنگ زد پیاله ی خضر آن که نوش کرد

خونابه ی شراب و جفای سبوی دوست

ای کفر و دین حلال کنیدم که می برم

اینک ز دیر و کعبه سلامی به سوی دوست

رنج مسیح و سعی اجل سودمند نیست

ماییم و صد مشام امیدی به بوی دوست

سازد به برگ لاله بدل برگ یاسمن

تشویش این نگاه مبیناد روی دوست

عرفی شکایت از ستم بی سبب مکن

چندین خوش است ساختنی هم به خوی دوست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

جز در پناه وصل و دل استوار دوست

کس عافیت گمان نبرد در دیار دوست

قاتل چنان خوش است که بی رحم تر شود

از التماس دشمن و از اعبتار دوست

صد تن شهید شهرت و یک تن شهید عشق

آن هم به سعی غمزه ی مردم شکار دوست

هرگز بهار لطف و خزان ستم نبود

در بوستان حسن همیشه بهار دوست

بر سر کلاه عزت عشقم حرام باد

گر وقت صحبتش ننهم بر کنار دوست

عرفی به حال نزع رسیدی و به شدی

شرمت نیامد از دل امیدوار دوست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:33 PM

 

بخت جم و کاووس، عنانش به کف توست

پیش آمدن از بخت، کشکش از طرف توست

وصفی نبود کان شرف ذات تو گردد

جز بندگی شاه جهان کان شرف توست

با ساز و نوا باش و ببین تا چه سرودم

ای آن که سنان پای زن نعره دف توست

بشکسته عدو، نامه ی فتح تو نوشتم

دولت خبرم داد که فتح از طرف توست

چون بشکنی صف اعدا که به عالم

هر جا که دعا هست ماثر صدف توست

عالم چو بگیری و گرفتی وطن خویش

تو گوهر اقبال و عالم صدف توست

در خواب شب آلوده به خون دید خدنگت

تعبیر جز این نیست که عالم هدف توست

این قول نه کذب است، کجا دیده شناسد

آن بنده که پرورده ی آب و علف توست

عرفی چه همی گفت که آن مقبل ناچیز

دانسته که راهش به دل پر شعف توست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:27 PM

 

گلزار حسن تازه ز روی چو ماه اوست

گلدسته ی فریب به دست نگاه اوست

ماییم و کشت باغ محبت که سر به سر

زهر آب داده نیش ملامت گیاه اوست

مرغان قدس گرد سرش جوش می زنند

این شاخ طوبی است که طرف کلاه اوست

آن رهروی به ساده به ترک تعلق است

بت سنگ راه و بت شکنی سنگ راه اوست

یوسف که هست پیرهن عصمتش درست

آن جا که جلوه گاه زلیخاست جاه اوست

در سینه بی اجازت او بیش ازین مباش

ای جان ادب خوش است که این جلوه گاه اوست

عیشی ز باده هست ز عیش بهشت، لیک

آن عافیت نصیب شهید نگاه اوست

گفتم کرشمه ات دل عرفی به خون کشید

گفت از کرشمه پرس که گوید گناه اوست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:27 PM

 

مست و بد خوببم و هم صحبت جانانه ی مست

فتنه انگیز بود آتش و هم خانه ی مست

همه محتاج شرابیم ولی ساقی عدل

ندهد ساغر هشیار چو پیمانه ی مست

قول ارباب خرد دست کش صد غرض است

هیچ افسانه چنان نیست که افسانه ی مست

ابله مست و خرد پیشه ی هشیار یکی است

مصلحت دان طلبی رو سوی دیوانه ی مست

شور عالم همه جمع است در آن نرگس شوخ

مجمع فتنه و آشوب بود خانه ی مست

دوش با عرفی دیوانه زدم جامی چند

چه بلا فیض دهد صحبت دیوانه ی مست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:27 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4368557
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث