به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آنی که پای تا به سرت عجب طاعت است

شب زنده داریت بتر از خواب غفلت است

خواهی به کعبه رو کن و خواهی یه سومنات

دل بد مکن که شش جهت از بهر طاعت است

بیرون بود حلاوت و تلخی و مدح و ذم

رد و قبول با همه از روی عادت است

احباب را سلام و دعایی ضرور نیست

این شیوه ها وسیله ی مهر و محبت است

غافل مرو که تا در بیت الحرام عشق

صد منزل است و منزل اول قیامت است

عرفی مخوان به شاعر بی فضل شعر خویش

نزد حکیم بر که نه شعر است، حکمت است

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

بر دل یوسف غمی در کنج زندان بر نخاست

کز پریشانی فغان از پیر کنعان بر نخاست

وه که تا لب های من آلوده از افغان نکرد

تشنگی از هر طرف، جویی به حیوان بر نخاست

باغبان عشق با دعوی به رضوان گفت خیز

تا در هر باغ نگشادیم رضوان بر نخاست

عشق را نازم که شاه حسن در بزم ازل

بهر دل تعظیم کرد، از بهر ایمان بر نخاست

بی نیازی کن که گرد کوچه ی افتادگی

دام را دریوزه تا نگرفت انسان بر نخاست

تا دل تحت الثری از کشتگان عشق سوخت

لیک دردی از شهادت های انسان بر نخاست

شد به اوج غم بسی رد و بدل عرفی نهاد

کین محیط از موج سالم بود، طوفان بر نخاست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

امید صلح از آن با شکیب ایوب است

که دشمن آشتی انگیز و دوست محجوب است

همین عطیه به هر حال خوشدلم دارد

که هر چه رفت به عنوان خیر محسوب است

تهی بساطی این عهد بین که بی من و تو

زمانه نازکش و آفتاب محبوب است

نسیم پیرهن می برد از هوش ور نه

به رود نیل ز کنعان دو گام یعقوب است

خبر نیافته عرفی ز طبع نازک دوست

زبان بکش قلم این جا نه جای مکتوب است

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

صد شکر که بتخانه ی اندیشه خراب است

ناقوس و تبش در گرو باده ی ناب است

با قسمت خود هر که تو بینی جم و دارا است

محتاجی مردم همه آن سوی حساب است

سیرابی و لب تشنگی از هم نشناسیم

این است که آسایش ما عین عذاب است

حرمان مرا شوق دهد نشاء مقصود

بس تشنه فرو مرد ندانست که آب است

گر کبک دل من نزند قهقه ی ذوق

معذور همی دار که در چنگ عقاب است

توفیق بهانه است اگر عازم راهی

بشتاب که سرمایه ی توفیق شباب است

دی پیر مغان گفت دلم سوخت که عرفی

جویای رموز است ولی بیهده یاب است

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

مراد و خضر عنان گیر باید از چپ و راست

که کج روی نکنم ور نه عزم راه خطاست

عجب که باورم آید از راه اندیشی

که آفتاب قیامت ز سایه ی طوبی است

به ملک صدق گنه را به عفو دشمنی است

جزاء جرم در این خطه جزو کاه رباست

به میوه ای که رسد دست امیدوارم کن

که دست کوته و شاخ بلند دام بلاست

ز بس که نور جمالش ز پرده می جوشد

نیافتم که نقابش حریر و باد صباست

از آن من گردیدند طایران حرم

که هر آن نوا که شنیدم شناختم که کجاست

جوی در وجود خود از مردمی نیابم هیچ

عرق ز ناصیه بیرون جهد که شرم کجاست

به آدمی ی فرومایه دل مبند عرفی

که این متاع زبون بازمانده ی یغماست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

صد فوج عشوه از نظر من گذشته است

تا شهسوار عشوه گر من گذشته است

چون نگذرد به جور که از راه تجربه

بر ناله های بی اثر من گذشته است

بیچاره عافیت که ز وی تا بریده ام

عمرش به جستن خبر من گذشته است

شادی به دستگیری من آمد، مرا نیافت

صد تیره آب غم ز سر من گذشته است

هر جا که بگذرم به طلب نقش پای غم

کان فتنه خوی بر اثر من گذشته است

عرفی ببزم قدس بر آن نظم گوهرش

کانجا حکایت از نظر من گذشته است

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

عشق ناوک ریز و یک مویم تهی از یار نیست

باورم باید که هر مویی ز یار افگار نیست

برهمن چون بست زنارم، مغان گفتند حیف

کاین زمان در کافرستان عرب زنار نیست

می تراود می به جام و جام می آید به لب

نیست باکی گر به بزم عشق کس هشیار نیست

شرمسار از همت عشقم که در هنگام نزع

اضطراب جان سپردن مانع دیدار نیست

با سر هر موی تو هر صنف را صد دعوی است

گر چه یک مو از کسی، طبع تو منت دار نیست

انتظار نو بهار از تنگ چشمی های ماست

صد تماشا هست در گلخن که در گلزار نیست

سوزن عیسی بیفکن، رشته ی مریم بسوز

خلوت عشق است، هان، آلودگان را بار نیست

هان ره عشق است و کج رفتن ندارد بازگشت

جرم را این جا عقوبت هست و استغفار نیست

هر سر مویم کلیمی لن ترانی بشنو است

باز گو، بگشای لب، این جا ادب درکار نیست

می روی با غیر و می گویی بیا عرفی تو هم

لطف فرمودی برو کین پای را رفتار نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

غزلی گفته ام آن باعث گفتار کجاست

نوگلی چیده ام آن گوشه ی دستار کجاست

یک سبو می به در صومعه آرم که دگر

می فروشان بستانند که بازار کجاست

خرمن آن ده دنیا به جوی گو بفروش

آن که داند که سر کوچه ی خمار کجاست

گام اول به سرت بر نهم اندر طلبش

گر بدانم که گشاینده ی اسرار کجاست

عرفی از پرده برون شو که جهان گلزار ست

این تماشا به سراپرده ی پندار کجاست

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

صد چشمه ی زهر از لب داغ دل ما ریخت

غم روغن تلخی به چراغ دل ما ریخت

ساقی چو می عشق تو می کرد به ساغر

هر صاف که آید به ایاغ دل ما ریخت

هر گرد ملالی که برفتند ز دل ها

عشقت همه بر روی فراغ دل ما ریخت

فریاد که هر دل که به دیوار غم او

بر کوفت سری چون ز دماغ دل ما ریخت

آبی که بنوشید خضر، وه، که ز مژگان

در بادیه غم به سراغ دل ما ریخت

این گریه که برگشت به دل از ره دیده

صد دانه ی الماس به داغ دل ما ریخت

عرفی جگر افشان نبود ناله ی هر دل

این برگ ز گلدسته ی باغ دل ما ریخت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

نعره زد عشق دین ما بگریخت

کفر نیز از کمین ما بگریخت

بسکه شد ابر گریه آتشبار

تخم عیش از زمین ما بگریخت

در دم نزع یار غم گردیم

نفس واپسین ما بگریخت

باز کردیم دیده بر رخ دوست

نگه شرمگین ما بگریخت

زآتش دل چراغ بر کردیم

سایه از همنشین ما بگریخت

شوق دیدار حمله ای آورد

ادب از آستین ما بگریخت

دستی از آستین برون کردیم

نام آز از نگین ما بگریخت

دست عرفی نقاب راز گشود

خرد تیزبین ما بگریخت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4366149
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث