به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

صد شکر کز اقبال غم و لشگر آفت

در مملکت عشق نشینم به خلافت

هر چند که در خورد جمالت نظری نیست

حیف است که پنهان بود آن حسن لطافت

تا دختر رز دست در آغوش برقصید

گو محتسب شهر مکن ترک ملامت

هر چند که شمشیر به بیگانه نراند

بر حوصله ی عشق بکش تیغ ظرافت

آلودگی از دهنم دور نگردد

گر چشمه ی کوثر کنمش صرف نظافت

در عشق چه یک گام و چه صد مرحله، عرفی

تا شوق نباشد نشود طی مسافت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

گشود برقع و توفان حسن عالم سوخت

متاع شادی و غم جمع بود در هم سوخت

که زد به داغ دلم دامن کرشمه که باز

به نیم شعله هم خان و مان مرهم سوخت

فروغ حسن تو در گلشن بهشت افتاد

که برگ لاله و گل در میان شبنم سوخت

به العطش مگشا لب که خضر وادی عشق

گلوی تشنه به آب حیات و زمزم سوخت

جز آب ساقی عشقم که جام جرعه ی او

کلیم را کف دست و مسیح را دم سوخت

دلم به گوشه نشینان عشق می لرزد

که حسن او گل شوخی بچید و عالم سوخت

به لوح مشهد پروانه این رقم دیدم

که آتشی که مرا سوخت خویش را هم سوخت

خوشم که سوخت دو کون از غمت وزین خوشتر

که کس به داغ دل عرفی از غمت کم سوخت

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب

غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب

یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه

یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب

جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون

تشنه رسی چو خضر، زهر فنا از او طلب

آن که کشید یک شراب، زو مطلب درد و صاف

وآنکه خورد نوش زهر، درد و دوا از او طلب

از چه روی به نزد شیخ، جانب عرفیم شتاب

مطلب اگر های و هوی است، خیز و بیا از او طلب

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

از بس که در معارضه دیدم مثال ها

عاجز شدم ز کشمش احتمال ها

با آن که هیچ مطلب ممکن روا نشد

دل خوش نمی کنیم مگر از محال ها

آن جاست برگ عیش که هز سو فشانده اند

پروانه های سوخته پرها و بال ها

مشغول درد خویش چو مستان عشق باش

همدرد همنشین عنانی ست حال ها

در ملک عشق هر که شفا یابد از مرض

رسوای خلق گردد و گویند سال ها

صد ره گشود دیده و بشناخت چشم عقل

با آن که آشنا شده بود از مثال ها

گه گه فتد ز طاق دل دوستان ولی

خورشید را زیان نرسد از زوال ها

عرفی دگر به انجمن بی غمان نشست

گز جام جم شراب کند در سفال ها

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

صد قول به یک زمزمه طی می کنم امشب

مستی نه به اندازه ی می می کنم امشب

مجنون ترا قبله اجابت ز دعا بود

هنگام دعا روی به حی می کنم امشب

تا کی طلب از وادی راحت کندم دور

این ناقه درین مرحله پی می کنم امشب

آن خنده که دی ساغر جم داشت به خورشید

بر جام جم و مجلس کی می کنم امشب

نگشود در گفت و شنودم به مشایخ

آن داد و ستد با دف و نی می کنم امشب

همت نه متاعی است که ارزد به تقاضا

این زمزمه با حاتم طی می کنم امشب

عرفی لب من درد به افغان بگشودست

این ناله به فرموده ی می می کنم امشب

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:11 PM

 

گفت و گوی غم یعقوب بود پیشه ی ما

بوی پیراهن یوسف دهد اندیشه ی ما

اندر آن بیشه که با شیر دُمم آفت نیست

روبه از بی جگری رم کند از بیشه ی ما

کوهکن صنعت ما داشت ولی فرق بسی است

قوت بازوی دل می طلبد تیشه ی ما

در دل ما غم دنیا غم معشوق شود

باده گر خام بود پخته کند شیشه ی ما

عرفی افسانه تراشی به خموشی بفروخت

لله الحمد که آزاد شد از پیشه ی ما

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

نداد نور شراری چراغ هستی ما

گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما

عنایت صمدی رد کفر ما نکند

اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما

سر فتادگی تا به عرش می ساید

کلاه فخر بلندی ربود پستی ما

ز نیم مستی ما زآن کرشمه می‌بارد

که چشم شاهد عشق است نیم مستی ما

دمی که عشق بتازد به قلب ما عرفی

به تاق عرش نشیند غبار هستی ما

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

نوش دارو نشأ ی علت نهد در جان ما

در خمار معجز افتد عیسی از درمان ما

آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن

صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما

ما خجل اما سخن در صنعت مشاطه اشت

گر نمود کفر دارد شاهد ایمان ما

زخم ها برداشتیم و فتح ها کردیم، لیک

هرگز از خون کسی رنگین نشد میدان ما

چشم اگر باز است و گر پوشیده از هم نگسلد

آمد و رفت نظر در دیده ی حیران ما

نی ز عصمت پاک دامانیم کز ناموس و ننگ

می کند آلودگی پرهیز از دامان ما

معنی روشن برون می جوشدم عرفی ز دل

در سیاهی می نگنجد چشمه ی حیوان ما

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

صبح گدا و شام ز خورشید روشن است

گر قادری ببخش چراغی به شام ما

ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت

دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما

در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست

داغ است شیخ شهر ز عیش مدام ما

در روزگار نیست رسولی که بی حسد

در گوش چون تویی برساند پیام ما

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

ار نالهٔ شبانه اثر برده‌ایم ما

ناموس گریه‌های سحر برده‌ایم ما

سرمای عافیت نشناسیم کز ازل

در گرمسیر عشق به سر برده‌ایم ما

باد مراد گر نوزد دم به دم چه باک

کشتی ز موج خیز به در برده‌ایم ما

راهی که خضر داشت ز سرچشمه دور بود

لب تشنگی ز راه دگر برده‌ایم ما

سود متاع ما چه بود کز دیار عمر

مژگان خشک و دامن تر برده‌ایم ما

خامی نرفت عرفی و گشتیم بحر و بر

بنشین که آبروی سفر برده‌ایم ما

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4368008
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث