به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هر دم زند هوس به چراغ دگر مرا

رسوا کند ز شکوه ی داغ دگر مرا

گو بوی گل بسوز دماغم که داده اند

از بهر بوی دوست دماغ دگر مرا

مشتاق شمع طورم و هر دم هجوم شوق

آلوده می کند به چراغ دگر مرا

هر محرمی که می کنم از وی سراغ دوست

محتاج می کند به سراغ دگر مرا

عرفی نوا مجو که حریفان بلبل اند

هر دم مکش به نغمه ی زاغ دگر مرا

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

چراغ عشق به گلخن شود دلیل مرا

شبی به گلخن خود می برد خلیل مرا

ز باغ وصل ثمر خواهم آن قدر که دهند

کجا نظر به کثیر است و یا قلیل مرا

رو ای مگس به مگس ران مساز محتاجم

که منفعل نکند بال جبرییل مرا

علاج تشتگی ام خون دل کند ور نه

ز روی لب گذرد بند سلسبیل مرا

چه گونه باورم آید ز اهل حسن وفا

نکرده حسن تو ملزم به صد دلیل مرا

فغان ز جلوه ی جنت که با سخاوت عشق

به بر فشاندن جان می کند بخیل مرا

دلم ز جور خسیسان الم کشد ور نه

نمی گزد ستم مردم اصیل مرا

کجاست عرفی مجنون که تازیانه ی او

ز کوی عقل بدارد هزار میل مرا

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

به زهر تشنه لبم با شکر چه کار مرا

دراز باد شبم با سحر چه کار مرا

مرا نشاط تماشا بس از بهشت وصال

به قیمت کم و بیش ثمر چه کار مرا

ز بهر کاوش دل اهل درد نیش طلب

من و نگاه تو، با نیشتر چه کار مرا

مرا فریب دهد ناله ای و به غم گوید

ز من ترانه شنو با اثر چه کار مرا

ز ناز شربت کوثر نمی چشیدم، آه

به آتش دل داغ جگر چه کار مرا

من و شکستن افغان به سینه در شب غم

به نغمه سنجی مرغ سحر چه کار مرا

چرا ز غرفی جانباز سر نمی طلبی

فدای تیغ تو جانم، به سر چه کار مرا

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

چرا خجل نکند چشم اشکبار مرا

که آرزوی دل آورد در کنار مرا

به راه غشق نگیرم زشوق بال و پری

که نی پیاده شمارند نی سوار مرا

فغان ز نشأ ی دون همتی، کزین شادم

که هیچ کام نیارد به انتظار مرا

نه رام مردم اهلم نه صید مرشد شهر

نشسته ام که نسیمی کند شکار مرا

ز بیم فتنه ی شادی چو کودکان همه عمر

غمت گرفته در آغوش و در کنار مرا

میا به ملک عدم، آن چنان مکن عرفی

که بی غمی نشناسد در این دیار مرا

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

التفاتی نیست با امید مطلوب مرا

مرحمت با یاس باشد، خوی محبوب مرا

تا به حال من کند اندیشه های باطلش

پیش او در آتش اندازید مکتوب مرا

زان حجاب افتاد و زین عم خانه می ناید برون

دشمنی با خویش تا کی جان محبوب مرا

گفت و گو های دل شوریده ام باطل مدان

بهره ی از هوشمندی هست مجذوب مرا

گریه را ذوق است کانر تهمتی باعث نشست

ور نه یوسف در گریبان است یعقوب مرا

جسن و ناز و عشوه خواهد هر دم از شرم ادب

حسن اهلیت دهد آزاد محبوب مرا

ناصبوری گر کند عرفی دلم عیبش مکن

ناصبوری شرط اصلاح است ایوب مرا

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا

تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا

در می طامات خوش لایعلقم، مطرب کجاست

تا به هوش از نغمه های ارغنون آرد مرا

در بهشتم کن خدایا تا نمانم شرمسار

تا که از شرم گنه دوزخ برون آرد مرا

می رود اندیشه ام در کعبه از دیر مغان

می برد باری نمی دانم که چون آرد مرا

گر بنالم عرفی از عقل و خرد معذور دار

من به این وادی نه خود آیم، جنون آرد مرا

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

منم که یافته ام ذوق صحبت غم را

به صبح عید دهم وعده ی شام ماتم را

ز لاف صبر بسی نادمیم، طعنه مزن

مروت که ملامت بلاست ملزم را

به لذت ابد ار زنم او دلا مژده

که داد بی اثری انفعال مرهم را

هوای باغ محبت به غایتی گرم است

که هیچ سبزه ندیده است روی شبنم را

قبول عشق عنانم گرفت عرفی برد

به خلوتی که تصور نبود محرم را

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

در باغ طبیعت بفشردیم قدم را

چیدیم و گذشتیم،گل شادی و غم را

نوبت به من افتاد، بگویید که دوران

آرایشی از نو بکند مسند جم را

در بحث دل و عشق تصرف نتوان کرد

در خون کشد این مساله برهان حکم را

الماس بود طعنه شنو از جگر ما

بیهوده به زهرآب مده تیغ ستم را

در روضه چو با این دهن تلخ بخندم

بس غوطه که در زهر دهم باغ ارم را

ما سجده بر سایه ی دیوار کنشتیم

از بی ادبان پرس حرم گاه صنم را

عرفی غم دل گر طلب جان کند از تو

زنهار بر افشان و مرنجان دل غم را

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را

ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را

صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون

کند آتشفشان چون شمع، استخوانش را

برآمد جان ز تن وان زلف می جوید جوان مرغی

که از دامی شود آزاد و جوید آشیانش را

ز غیرت پیچ و تاب افتاده در رگ های جان من

همانا دست امید کسی دارد عنانش را

ز سنگ آن قدم هرگز به روی آستان ننهد

که ناگه شب نهان بوسیده باشم آستانش را

دلم گم گشت و غمهای جهان، عرفی، طلب کارش

به دنبال غم افتم تا مگر یابم نشانش را

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

 

در نو بهار باده ننوشد کسی چرا

می در پیاله زهد فروشد کسی چرا

مرغان چنین به شوق و بهاران چنین به ذوق

همراه بلبلان نخروشد کسی چرا

سر رشته ی معامله در دست قسمت است

با دشمنان به مهر بجوشد کسی چرا

صد دشمنم به خون به حل و تشنه دوست هم

این بی خمار باده ننوشد کسی چرا

چون دمبدم عنایت توفیق ممکن است

در تنگنای نزع نکوشد کسی چرا

هم دوستی است عرفی و هم رفع دشمنی

عیب غنیم دوست بپوشد کسی چرا

ادامه مطلب
یک شنبه 15 مرداد 1396  - 12:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 70

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4373351
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث