به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هر دل شیدا که شد به روی تو مایل

باز نگردد به صدهزار دلایل

سرو فرازنده از قیام تو بی پا

مهر فروزنده از جمال تو زایل

حلقهٔ گیسوی تو کمند مجانین

جلوهٔ بالای تو بلای قبایل

پردهٔ تن را به دست شوق دریدیم

تا نشود در میان ما و تو حایل

واسطه را با تو هیچ رابطه‌ای نیست

کس به وصال تو چون رسد به وسایل

عشق صدا می‌زند به کافر ومؤمن

باده طرب می‌دهد به منکر و قایل

ای که ندیدی مقام عاشق و معشوق

عزت منعم ببین و ذلت سایل

دم نتوان زد به مجلسی که در آن جا

مهر خموشی زدند بر لب قایل

من نه کنون پا نهاده‌ام به خرابات

بر سر این کوچه بوده‌ام از اوایل

آن که نشوید به باده خرقهٔ تقوی

پاک نخواهد شدن ز عین رذایل

کی ز تو شیرین شود مذاق فروغی

بی کرم خسرو خجسته خصایل

چشم و چراغ ستاره ناصردین شاه

آن که به گوش فلک کشیده قنایل

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

در عالم عشق تو نه کفر است و نه اسلام

عشاق تو فارغ ز پرستیدن اصنام

آن جا که جمال تو نه تغییر و نه تبدیل

وان جا که وجود تو نه آغاز و نه انجام

در مژده گذر کن که دمی در بدنش روح

بر زنده نظر کن که بری از دلش آرام

سرمایه آمالی و بخشندهٔ احوال

دیباچهٔ ارواحی و شیرازهٔ اجسام

هم قبلهٔ عشاقی و هم کعبهٔ مشتاق

هم شورش آفاقی و هم فتنهٔ ایام

دل های مجرد همه در چنبر آن زلف

مرغان بهشتی همه در حلقهٔ آن دام

یک میکده می‌خوردم از آن لعل می‌آلود

یک باغچه گل چیدم از آن عارض گلفام

ما را نه غم طعن و نه اندیشهٔ ناموس

مستان تو آسوده هم از ننگ و هم از نام

تا زیب بناگوش تو شد طرهٔ مشکین

هرگز خبرم نیست نه از صبح و نه از شام

هیچ از لب و چشم تو قناعت نتوان کرد

یارب چه نهادند در این شکر و بادام

بگذار ببوسد لب نوش تو فروغی

زان پیش که جان را بنهد بر سر این کام

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل

جمع نخواهد شدن حال پریشان دل

شوق تو در هم شکست پنجهٔ شاهین صبر

عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل

هم خط نوخیز تو سبزه گل‌زار جان

هم لب جان بخش تو چشمهٔ حیوان دل

کار من آمد به جان از ستم پاسبان

رفتم از آن آستان جان تو و جان دل

چاره هر درد را خلق به درمان کنند

درد تو را کرده عشق مایهٔ درمان دل

گر چه صبوری خوش است در همه کاری ولی

کردن صبر از رخت کی شود امکان دل

دل به تو بربست عهد، کز سر جان بگذرد

جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل

در طلب چشم تو دور به آخر رسید

آه که آن هم نشد حاصل دوران دل

رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق

گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل

سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت

بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل

عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت

گر تو مراد ولی وای ز حرمان دل

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق

طایر پران شدم از ناوک پران عشق

نوح را کشتی شکست از لطمهٔ توفان عشق

کس نیامد بر کنار از بحر بی‌پایان عشق

نعرهٔ منصورت از هر مو به سر خواهد زدن

گر نهی پای طلب در حلقهٔ مستان عشق

نشهٔ عشاق را هرگز نمی‌دانی که چیست

تا ننوشی جرعه‌ای از بادهٔ رخشان عشق

تودهٔ خاکسترت گوگرد احمر کی شود

تا نسوزد پیکرت بر آتش سوزان عشق

گوشهٔ ابروی معشوقت نیاید در نظر

تا نریزد خونت از شمشیر خون‌افشان عشق

می‌خورد خون دل و از دیده می‌ریزد برون

هر که را می‌سازد آن یاقوت لب مهمان عشق

فصل گل گر اشک گلگونت ز سر خواهد گذشت

گل به سر خواهی زدن از گلبن بستان عشق

گشته ویران خانه‌ام از سیل عشق خانه کن

چشم آبادی مدار از خانمان ویران عشق

سر سرگردانی ما را نخواهی یافتن

تا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق

یا لبم را می‌رسانم بر لب میگون دوست

یا سرم را می‌گذارم بر سر پیمان عشق

چون تو خورشیدی نتابیده‌ست در ایوان حسن

ذره‌ای چون من نرقصیده‌ست در میدان عشق

همت سلطان عشقم داد طبع شاعری

شاعر سلطان شدم از دولت سلطان عشق

ناصرالدین شاه اعظم، کارفرمای ملوک

آن که نافذتر بود فرمانش از فرمان عشق

از طبیبان هم فروغی چارهٔ دردم نشد

جان من بر لب رسید از درد بی درمان عشق

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

خاک سر راهت شدم ای لعبت چالاک

برخیز پی جلوه که برداریم از خاک

از عکس رخت دامن آفاق گلستان

وز یاد لبت خاطر عشاق طربناک

هم زخم ز شست تو شود مایهٔ مرهم

هم زهر ز دست تو دهد نشهٔ تریاک

با چشم تو آسوده‌ام از فتنهٔ ایام

با خوی تو خوش فارغم از تندی افلاک

جور است که در جام فشانند به جز می

حیف است که بر خاک نشانند به جز تاک

در دیر مغان باده ننوشم به چه دانش

وز مغبچگان دیده بپوشم به چه ادراک

بر هر سر شاخی که زند برق محبت

نه شاخ به جا ماند و نه خار و نه خاشاک

گوشم همه بر نالهٔ زار دل خویش است

چون گوش جگرسوختگان بر اثر راک

فریاد که از دست گریبان تو ما راست

هم جامهٔ صدپاره، هم سینهٔ صد چاک

با این همه آبی که فروریختم از چشم

خاک سر کویت نشد از چهرهٔ من پاک

با بوس و کناری ز تو قانع نتوان شد

می ریز به پیمانه که مردیم ز امساک

مشکل برود زنده ز کوی تو فروغی

کایمن نتوان بودن از آن غمزهٔ بی‌باک

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

شبان تیره به سر وقت چشم جادویش

چنان برو که نیفتی ز طاق ابرویش

یکی فتاده به زنجیر زلف مشکینش

یکی دویده به دنبال چشم آهویش

یکی سپرده تن سخت را به هجرانش

یکی نهاده سر بخت را بر ایوانش

یکی به غایت حسرت ز لعل میگونش

یکی به عالم حیرت ز روی نیکویش

یکی به حال پریشان ز موی پیچانش

یکی بر آتش سوزان ز تابش رویش

به یک تجلی رخسار او جهان می‌سوخت

اگر حجاب نمی‌شد نقاب گیسویش

من از عدم به همین مژده آمدم به وجود

که هم بمیرم و هم زنده گردم از بویش

فغان که تا خط سبز از رخش هویدا شد

گریختند حریفان سفله از کویش

چه کامی از لب شیرین رسید خسرو را

که پارهٔ جگرش پاره کرد پهلویش

به غیر شاه فروغی کسی نمی‌بینم

که داد من بستاند ز خال هندویش

جهان گشای عدوبند ناصرالدین شاه

که آسمان همه دم بوسه زد به بازویش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

چندین هزار صید فتد از قفای تو

هر گه که التفات کنی بر قفای خویش

امکان شکوه هست ز جور و جفای تو

شرم آیدم ز دعوی مهر و وفای خویش

دانی ز ناله بهر چه خاموش گشته‌ام

رشک آیدم به عالم عشق از صدای خویش

از شنعتی که محرم و بیگانه می‌زند

مگذر ز آشنای دیر آشنای خویش

یا لاف عاشقی بر معشوق خود مزن

یا با رضای او بگذر از رضای خویش

در شاه راه عشق مرو با هوای نفس

گر مرد این رهی بنه از سر هوای خویش

دردا که درد عشق مجال این قدر نداد

عشاق را که چاره کنند از برای خویش

ما را اگر فلک بگذارد به اختیار

بیرون ز کوی او نگذاریم پای خویش

فارغ نشد فروغی از آن شمع خانه‌سوز

تا آتشی ز ناله نزد در سرای خویش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

آن را که اول از همه خواندی به سوی خویش

آخر به کام غیر مرانش ز کوی خویش

جویی ز خون دیده گشادم به روی خویش

بر روی خویش بسته‌ام آبی ز جوی خویش

نتوان به قول زاهد بیهوده‌گوی شهر

برداشت دل ز شاهد پاکیزه خوی خویش

کی می‌رسی به حلقهٔ رندان پاکباز

تا نشکنی ز سنگ ملامت سبوی خویش

ای نوبهار حسن خزانت ز پی مباد

گر تر کنی دماغ ضعیفم به بوی خویش

هر بسته‌ای گشاده شود آخر از کمند

الا دلی که بستیش از تار موی خویش

گیرد سپهر چشمهٔ خورشید را به گل

گر بامداد پرده نپوشی به روی خویش

دانی چرا نشسته به خاکستر آفتاب

تا بنگری در آینه روی نکوی خویش

من جان به زیر تیغ تو آسان نمی‌دهم

تا بر نیارم از تو همه آرزوی خویش

بوسیدن گلوی تو بر من حرام باد

گر در محبت تو نبرم گلوی خویش

امشب فروغی آن مه بیدار بخت را

در خواب کردم از لب افسانه‌گوی خویش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر

گنج مقصود بجو از دل ویرانهٔ خویش

از بلا مرد خدا هیچ ندارد پروا

وز هوا شیر علم هیچ ندارد تشویش

همه شاهان سپر افکندهٔ تیر فلکند

مرد میدان قضا نیست کسی جز درویش

دل یک قوم به خون خفتهٔ آن چشم سیاه

حال یک جمع پراکندهٔ آن زلف پریش

چه کنم گر نخورم تیر بلا از چپ و راست

که سر راه مرا عشق گرفت از پس و پیش

قوت من خون جگر بود ز یاقوت لبش

هیچ کس در طلب نوش نخورد این همه نیش

من و ترک خط آن ترک ختایی، هیهات

که میسر نشود توبهٔ صوفی ز حشیش

عشق نزدیک سر زلف توام راه نداد

تا نجستم ز کمند خرد دوراندیش

باوجود تو دگر هیچ نباید ما را

که هم آسایش رنجوری و هم مرهم ریش

مهر آن مهر فروغی نپذیرد نقصان

نور خورشید فروزنده نگردد کم و بیش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

 

کمتر فکن به چاه زنخدان نگاه خویش

ترسم خدای ناکرده درافتی به چاه خویش

گر در محبت تو بریزند خون من

خود روز رستخیز شوم عذرخواه خویش

امروز اگر به جرم وفا می‌کشی مرا

فردای حشر معترفم بر گناه خویش

اکنون که خاک راه تو شد جان پاک من

زنهار پا مکش ز سر خاک راه خویش

برگشته‌ام ز کوی تو تا یک جهان امید

نومید کس مباد ز امیدگاه خویش

روزی اگر در آینه افتد نگاه تو

مفتون شوی ز فتنهٔ چشم سیاه خویش

از خاک غیر نرگس بیمار بر نخاست

تا چشم ما گریست به حال تباه خویش

درمانده‌ام به عالم عشقش ز بی کسی

آه ار نگیردم غم او در تباه خویش

نازد به خیل غمزه بت نازنین من

چون خسروی که ناز کند بر سپاه خویش

با جور او بساز فروغی که اهل دل

جایی نمی‌برند شکایت ز شاه خویش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 55

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4672210
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث