به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش

در بندگی خاک درش صدر نشین باش

یک چند به گرد حرم و کعبه دویدی

یک چند مقیم در می‌خانهٔ چین باش

بگذر ز سر عقل و قدم نه به ره عشق

چندی پی آن رفتی، چندی پی این باش

بگذار ز کف سبحه و بردار صراحی

یک چند چنان بودی، یک چند چنین باش

بستان می باقی ز کف ساقی مجلس

آسوده دل از کوثر و فردوس برین باش

خواهی که شوی خازن اسرار امانت

جبریل صفت در همه احوال امین باش

تا کی به گمان در پی مطلوب دوانی

در راه طلب پیرو ارباب یقین باش

ایمن مشو از فتنهٔ چشم سیه او

چون رند نظرباز شدی حادثه بین باش

شاید که شکاری ز کناری به در آید

با تیر و کمان در همه راهی به کمین باش

ای آن که شدی آینه‌دار رخ یوسف

یک لحظه به فکر دل یعقوب حزین باش

هرگه که بخندند امیران ملاحت

خونین دل از آن خندهٔ لعل نمکین باش

هر جا که درآیند ملوک از در حشمت

مشغول تماشای ملک ناصردین باش

شاهی که چنین عرضه دهد چرخ بلندش

تا دور زمانی است شه روی زمین باش

شاها به دعای تو چنین گفت فروغی

تا تاج و نگین است تو با تاج و نگین باش

تا مقصد خویش از می و معشوق توان یافت

ساغرکش و با شاهد مقصود قرین باش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

 

من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باش

گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش

گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو

ور وصال گنج خواهی سر به سر ویرانه باش

گر ز تیر غمزه خونت ریخت ساقی دم مزن

ور به جای باده زهرت داد در شکرانه باش

چون قدح از دست مستان می خوری مستانه خور

چون قدم در خیل مردان می‌زنی مردانه باش

گر مقام خوش‌دلی می‌خواهی از دور سپهر

شام در مستی، سحر در نعرهٔ مستانه باش

گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند

گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش

یا به چشم آرزو سیر رخ صیاد کن

یا به صحرای طلب در جستجوی دانه باش

یا مشامت را ز بوی سنبلش مشکین مخواه

یا هم آغوش صبا یا هم نشین شانه باش

یا گل نورسته شو یا بلبل شوریده‌حال

یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش

یا که طبل عاشقی و کوس معشوقی بزن

یا به رندی شهره شو یا در جمال افسانه باش

یا به زاهد هم قدم شو یا به شاهد هم نشین

یا خریدار خزف یا گوهر یک دانه باش

یا مسلمان باش یا کافر، دورنگی تا به کی

یا مقیم کعبه شو یا ساکن بت خانه باش

یا که در ظاهر فروغی ذکر درویشی مکن

یا که در باطن مرید خسرو فرزانه باش

ناصرالدین شه که چرخش عرضه می‌دارد مدام

شادکام از وصل معشوق و لب پیمانه باش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

 

آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش

سر خیل مجانین شو، سرحلقهٔ طفلان باش

گر با رخ و زلف او داری سر آمیزش

هم صبح جهان آرا، هم شام غریبان باش

خواهی نکند خطش از دایرهٔ بیرونت

هر حکم که فرماید سر بر خط فرمان باش

هر جا که چنین ترکی با تیر و کمان آید

آماجگه پیکان آمادهٔ قربان باش

دور از خم گیسویش تعظیم به رویش کن

از کفر چو برگشتی جویندهٔ ایمان باش

با نفس خلاف اندیش یک بار تخلف کن

یک چند شدی کافر، یک چند مسلمان باش

گر کاستهٔ رنجی یک خمکده صهبا نوش

ور در طلب گنجی یک مرتبه ویران باش

پر کن قدح از شیشه بشکن خم اندیشه

آتش بزن این بیشه سوزندهٔ شیران باش

چون خنده زند ساقی صهباخور و خوش‌دل زی

چون گریه کند مینا ساغر کش و خندان باش

اکسیر قناعت را سرمایه دستت کن

در عالم درویشی افسرزن و سلطان باش

شمشاد فروغی را در شهر تماشا کن

آسوده ز بستان شو فارغ ز گلستان باش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

 

دلا مقید آن گیسوان پرچین باش

در این دو سلسله خاقان چین و ماچین باش

غلام خواجه عنبرفروش نتوان شد

اسیر حلقهٔ آن چین زلف مشکین باش

چو شاهدان شکرخنده در حدیث آیند

تو در مشاهده آن دهان نوشین باش

اگر به شربت شمشیر او سری داری

حریف ضربت آن بازوان سیمین باش

بده به شیوهٔ فرهاد جان به شیرینی

مرید پستهٔ شکرفشان شیرین باش

شبی ز روی عرقناک او سخن سر کن

پی شکستن بازار ماه و پروین باش

ببین خرابی دوران چرخ مینا رنگ

تو هم خراب ز جام شراب رنگین باش

چرا ز سینه برون رفتی ای کبوتر دل

کنون ز طرهٔ او زیر چنگ شاهین باش

نگار ساده اگر پیکرت به خون بکشد

رهین منت سرپنجهٔ نگارین باش

اگر ز مسکنت اورنگ سلطنت خواهی

بر آستانهٔ سلطان عشق مسکین باش

گر از مقام مقیمان سدره بی‌خبری

مقیم بارگه شاه ناصرالدین باش

ز فر طلعت او آفتاب تابان شو

ز قرب حضرت او آسمان تمکین باش

گهی ز دولت او مستحق احسان شو

گهی ز خدمت او مستعد تحسین باش

شها فروغی شاعر مدیح گستر تست

گهی مراقب مدحت شعار دیرین باش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

در میکده خدمت کن بی معرکه سلطان باش

فرمان بر ساقی شو، فرمانده دوران باش

در حلقهٔ می‌خواران بی‌کار نباید شد

یا خواجهٔ فرمانده یا بندهٔ فرمان باش

گر صحبت یوسف را پیوسته طمع داری

با آینه روشن یا آینه گردان باش

خواهی که به چنگ آری آن زلف مسلسل را

یا سلسله بر گردن یا سلسله جنبان باش

گر باده ننوشیدی شرمندهٔ ساقی شو

ور عشق نورزیدی از کرده پشیمان باش

چون خنده زند لعلش در در دل دریا ریز

چون گریه کند چشمم آماده طوفان باش

سرچشمهٔ حیوان را نسبت به لبش کم کن

از عالم حیوانی بیرون رو و انسان باش

گر بر سر کوی او افتد گذرت روزی

نه طالب جنت شو نه مایل رضوان باش

خواهی که فلک گردد گرد خم چوگانت

در عرصهٔ میدانش گوی خم چوگان باش

اسباب پریشانی جمع است برای من

جمعیت اگر خواهی زان طره پریشان باش

تا آگهیت بخشند از مساله معنی

در کارگه صورت عاشق شو و حیران باش

در عهد ملک غم را از شهر به در کردند

شکرانهٔ این شادی ساغرکش و خندان باش

شه ناصردین کز دل پیر فلکش گوید

تا مهر درخشان است، آرایش ایوان باش

گر روز فروغی را تاریک نمی‌خواهی

در خانهٔ تاریکش خورشید درخشان باش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

 

دلا موافق آن زلف عنبرافشان باش

سیاه روز و سراسیمه و پریشان باش

به معنی ار نتوانی به رنگ یاران شد

برو به عالم صورت، شبیه ایشان باش

بخر به جان گران مایه وصل جانان را

وگرنه تا به ابد مستعد هجران باش

به عمر اگر عملی غیر عشق کردستی

کنون ز کردهٔ بی حاصلت پشیمان باش

مراد اهل دل از دیر و کعبه بیرون است

برون ز دایره کافر و مسلمان باش

غلام عالم ترکیب تا به کی باشی

طلسم را بشکن شاه عالم جان باش

به زیر بار طبیبان شهر نتوان رفت

به درد خو کن و آسوده دل ز درمان باش

نظر به دامن گل چین نمی‌توان کردن

به خار سر کن و فارغ ز سیر بستان باش

نصیب خضر خدا کرد آب حیوان را

بگو سکندر ظلمت دویده حیران باش

به دست خواجه دهند آستین دولت را

تو خواه راضی از این داده، خواه نالان باش

همای طالع اگر سایه بر سرت فکند

پی سجود همایون سریر خاقان باش

ستوده ناصردین شه کش آسمان گوید

همیشه زینت اورنگ و زیب ایوان باش

ستاره تا که بود بر ستاره فرمان ده

زمانه تا که بود در زمانه سلطان باش

فروغی ار به سخن نوبت شهی بزنی

رهین منت شاهنشه سخن دان باش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

 

بستهٔ زلف تو شوریده سرانند هنوز

تشنهٔ لعل تو خونین جگرانند هنوز

ساقیا در قدح باده چه پیمودی دوش

که حریفان همه در خواب گرانند هنوز

حال عشاق تو گلهای گلستان دانند

که به سودای رخت جامه درانند هنوز

از غم سینهٔ سیمین تو ای سیمین ساق

سنگ بر سینه زنان سیم برانند هنوز

نه همین مات جمال تو منم کز هر سو

واله حسن تو صاحب نظرانند هنوز

کاش برگردی از این راه که ارباب امید

در گذرگاه تو حسرت نگرانند هنوز

هیچ کس را نرسد دعوی آزادی کرد

که همه بندهٔ زرین کمرانند هنوز

همت ما ز سر هر دو جهان تند گذشت

دیگران قید جهان گذرانند هنوز

کامی از ماهوشان هیچ فروغی مطلب

کز سر مهر به کام دگرانند هنوز

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

 

در سر کوی وفا با کوه کن هم گام باش

جان شیرین را به شیرین بخش و شیرین کام باش

گر زلیخا نیستی پیراهن یوسف مدر

ور نه در بازارها رسوای خاص و عام باش

یا به دور چشم او لاف نظر بازی مزن

یا به عمر خویشتن قانع به یک بادام باش

سوخت عشق آتشین هم شمع و هم پروانه را

گر نداری تاب این سوزنده آتش خام باش

تا مرید جام شد جمشید کامش را گرفت

گر تو هم جویندهٔ کامی مرید جام باش

تا بیابی خال او جویندهٔ هر دانه شو

تا بگیری زلف او افتاده هر دام باش

پیش روی و موی او سر خط مملوکی بده

تا قیامت مالک اقلیم صبح و شام باش

گر برای سیم باید بندگی کردن گرفت

بندهٔ آن سرو سیمین ساق سیم اندام باش

خستهٔ تیر نگاهش با هزار اصرار شو

بستهٔ زلف سیاهش با هزار ابرام باش

گر به شمشیر کشد ابروی او، تسلیم شو

ور به زنجیرت کشد گیسوی او، آرام باش

هیچ غافل از دعای آن شه خوبان مشو

وز دهانش در عوض آماده دشنام باش

گر مقام از خواجه خواهی بندهٔ چالاک شو

ور نشان از مهرجویی ذره گمنام باش

گر فروغی فخر خواهی بر همایون آفتاب

در همایون ظل ظل الله نیک انجام باش

ناصرالدین شاه فرمانده که در هر دفتری

مدح او را ثبت کن شایستهٔ انعام باش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

 

منت خدای را که خداوند بی‌نیاز

عمر دوباره داد به شاه گدانواز

داری تخت ناصردین شاه تاجور

کز فضل کردگار بود عمر او دراز

تا سرکشان دیومنش را کشد به خون

پا بر سر سریر سلیمان نهاد باز

مستوفی قلمرو او مالک عراق

طغرانویس دفتر او والی حجاز

ارکان خصم سوخته از قهر خصم سوز

کار زمانه ساخته از لطف کارساز

هم دوستان او همه در عیش و در نشاط

هم دشمنان او همه در سوز و در گداز

هم شحنه در ولایت اوباش ذوالجلال

هم فتنه در ممالک او مست خواب ناز

هم در دعای او همه مردان پاک دل

هم در ثنای او همه رندان پاک‌باز

جز با محب او نتوان گشتن آشنا

جز از عدوی او نتوان کرد احتراز

ایجاد اوست باعث امنیت جهان

زان رو وجوب یافت دعایش به هر نماز

گر او نبود مانع ترکان فتنه‌جو

آسودگی نبود جهان را ز ترک تاز

شاهی که تا ابد شده از فیض مدح او

هم خامه با طراوت و هم نامه با طراز

تا روز رستخیز همین است شاه و بس

وین نکته آشکار بود نزد اهل راز

شعر از علو طبع فروغی است سربلند

شاعر ز سجدهٔ در شه باد سرفراز

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

 

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر

شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر

ای لب عشاق تو، بوسه‌زن ساق تو

سینهٔ مشتاق تو، تیر بلا را سپر

کوی تو ای دلبرا، کعبهٔ اهل صفا

روی تو ای خوش لقا، قبلهٔ اهل نظر

سنبلت ای گل عذار، بر سر نسرین گذار

هم طبق گل بیار، هم رمق دل ببر

زلف زره‌پوش تو، درع برو دوش تو

کوته از آغوش تو دست قضا و قدر

چاک گریبان تو، صحن گلستان تو

سنبل پیچان تو، چنبر باد سحر

ذکر تو کام زبان، فکر تو روح و روان

داغ تو بهتر ز جان، داد تو خوش‌تر ز سر

مشک‌تر از روی تو، ریخته در کوی تو

در هوس بوی تو، شهری خونین جگر

چند ز آهوی چین، دم زنی ای هم نشین

چشم سیاهش ببین، روز فروغی نگر

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 11:48 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 55

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4670478
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث