به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری

من و پیمودن پیمانه و دیوانه‌گری

چون همه وضع جهان گذران در گذر است

مگذر از عالم شیدایی و شوریده‌سری

تا کی از شعبدهٔ دور فلک خواهد بود

بادهٔ عیش به جام من و کام دگری

تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم

بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری

تا شدم بی‌اثر، از ناله اثرها دیدم

بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری

تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید

بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری

سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد

بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری

تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست

خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری

بیستون تاب دم تیشهٔ فرهاد نداشت

عشق را بین که از آن کوه گران شد کمری

پری از شرم تو در پرده نهان شد وقتی

که برون آمدی از پرده پی پرده‌دری

شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه

تو به خوش منظری و بنده صاحب نظری

آفتاب فلک عدل ملک ناصردین

که ازو ملک ندیده‌ست به جز دادگری

آن که تا دست کرم گسترش آمد به کرم

تنگ دستی نکشیدیم ز بی سیم و زری

تا فروغی خط آن ماه درخشان سر زد

فارغم روز و شب از فتنه دور قمری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری

همت آن است که الا تو نگیرد یاری

ای سر زلف قمرپوش عجب طراری

عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری

دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم

تا صبا مهر کند خانهٔ هر عطاری

طبلهٔ مشک تتاری همه آتش گیرد

گر تو بر باد دهی زان خم گیسو تاری

هم از آن موی سیه مایهٔ هر سودایی

هم از آن روی نکو یوسف هر بازاری

از خط نافه گشا مرهم هر مجروحی

وز لب شهدفشان شربت هر بیماری

تو به خواب خوش و من شب همه شب بیدارم

که مباد از پی این خفته بود بیداری

به که بر جان بکشم منت آزار تو را

من که تن داده‌ام از چرخ به هر آزاری

مستی ما همه این است که در مجلس دوست

با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری

عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی

عاشق آن است که جز عشق نداند کاری

از فروغ نظر پاک فروغی پیداست

که ندارد به جز از نیر اعظم یاری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری

نیکو نگاه‌دار دلی را که می‌بری

معشوق پرده‌پوشی و منظور پرده‌در

هم پرده می‌گذاری و هم پرده می‌دری

دلهای برده را همه آورده‌ای به دست

هم دلبری به عشوه‌گری هم دلاوری

می‌رانیم ز مجلس و می‌خوانیم ز در

هم بنده می‌فروشی و هم بنده می‌خری

من در کمند عشق اسیر ستم کشم

تو بر سریر حسن امیر ستم گری

کار من است دادن جان زیر تیغ تو

من کار خود چگونه گذارم به دیگری

تیغی نمی‌کشی که فقیری نمی‌کشی

جایی نمی‌روی که اسیری نمی‌بری

چشمت نظر به هیچ مسلمان نمی‌کند

این ظلم سر نمی‌زند از هیچ کافری

هر تشنه را که لعل تو آب حیات داد

نتوان برید حنجرش از هیچ خنجری

پیکان آه من به تو کاری نمی‌کند

تا در نظام لشکر آه مظفری

کشورگشای ناصردین شاه جنگ جوی

کز لشکرش ندیده امان هیچ لشکری

آن ماه بر سر تو فروغی گذر نکرد

در رهگذار او مگر از خاک کمتری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری

دادم تسلی دل در عین بی قراری

خواری کشان حسنش گلهای بوستانی

شوریدگان عشقش مرغان شاخساری

شاخ گلی که آبش از جوی دیده دادم

دورم ز خویشتن کرد با صد هزار خواری

دوش آن مهم به تندی می‌زد به تیغ و می گفت

کاین است دوستان را پاداش دوستاری

خون آبه جگر بود کز چشم تر فشاندم

نقشی که بر درش ماند از من به یادگاری

گیرم طبیب وقتی احوال من بپرسد

کی در شمارش آید دردم ز بی شماری

نومیدیم به حدی است در عالم محبت

کز ایزدم نمانده‌ست چشم امیدواری

باد صبا رسانید خاکسترم به کویش

بر کام خود رسیدم اما ز خاکساری

دادیم جان ولیکن آسودگی ندیدیم

ما را به هیچ حالت فارغ نمی‌گذاری

تا خار او خلیده ست در پای دل فروغی

چشمم گرو کشیده‌ست با ابر نوبهاری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

گرد مه خط سیهکار نداری، داری

روز روشن به شب تار نداری، داری

صنعت دلکش داود ندانی، دانی

زره از طرهٔ طرار نداری، داری

زلف رام دام دل‌آویز نسازی، سازی

فکر دلهای گرفتار نداری، داری

صف دلها همه از تیر ندوزی، دوزی

خم ابروی کمان دار نداری، داری

خون مردم همه بر خاک نریزی، ریزی

چشم سر مست دل آزار نداری، داری

بی دلان را همه رنجور نخواهی، خواهی

عاشقان را همه بیمار نداری، داری

چشم صاحب نظر از سحر نبندی، بندی

چشم افسونگر سحار نداری، داری

پی خون ریزی عشاق نکوشی، کوشی

سپه غمزه خونخوار نداری، داری

بر فلک توسن اقبال نتازی، تازی

بر قمر عقرب جرار نداری، داری

جام می از کف اغیار ننوشی، نوشی

سر خونخواریم ای یار نداری، داری

بر فروغی ز جفا تیغ نیازی، یازی

قصد یاران وفادار نداری، داری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

زان فشانم اشک در هر رهگذاری

تا به دامان تو ننشیند غباری

زلفت از هر حلقه می‌بندد اسیری

چشمت از هر گوشه می‌گیرد شکاری

از برای بی قراران محبت

آه اگر زلف تو نگذارد قراری

اختیاری آید اندر دست ما را

گر گذارد عشق در دست اختیاری

چشم تو گر گوشهٔ کارم نگیرد

پیش نتوانم گرفتن هیچ کاری

رنج عشقت راحت هر دردمندی

زخم تیغت مرهم هر دل فکاری

از کنارم رفته تا آن سرو بالا

جوی اشکم می‌رود از هر کناری

گوشه‌ای خواهم نهان از چشم مردم

تا به کام دل بگیریم روزگاری

تا گره بگشاید از کارم فروغی

بسته‌ام دل را به زلف تاب داری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

تو شکر لب که با خسرو بسی شیرین سخن داری

کجا آگاهی از شوریده حال کوه کن داری

مرا از انجمن در گوشهٔ خلوت نشانیدی

ولی با مدعی خوش خلوتی در انجمن داری

من آن شهرم که سیلاب محبت ساخت ویرانم

تو آن گنجی که در ویرانهٔ دلها وطن داری

نخواهی بر سر خاک من آمد روز محشر هم

که از هر سو هزاران کشتهٔ خونین کفن داری

گرفتار کمندت تازه گردیدم به امیدی

که لطف بی نهایت با اسیران کهن داری

اگر از پرده رازم آشکارا شد چه غم دارم

که پنهان از همه عالم نگاهی سوی من داری

هم از موی تو پا بستم هم از بوی تو سر مستم

که سنبل در سمن داری و گل در پیرهن داری

تو هم یوسف کنی در چاه و هم از چه کشی بیرون

که هم چاه ذقن داری و هم مشکین رسن داری

کمان داری ندیدم در کمین گاه نظر چون تو

که دلها را نشان غمزهٔ ناوک فکن داری

سزد گر قدر قیمت بشکنی عنبر فروشان را

که خط عنبرین و طره عنبر شکن داری

نجات از تلخ کامی می‌توان دادن فروغی را

که هم شکر فشان یاقوت و هم شیرین دهن داری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

این چه دامی است که از سنبل مشکین داری

که به هر حلقهٔ آن صد دل مسکین داری

همه را نیش محبت زده‌ای بر دل ریش

این چه نوشی است که در چشمهٔ نوشین داری

خون بها از تو همین بس که ز خون دل من

دست رنگین و کف پای نگارین داری

عرقت خوشهٔ پروین و رخت خرمن ماه

وه که بر خرمن مه خوشهٔ پروین داری

همه صاحب نظران بر سر راهت جمعند

خیز و بخرام اگر قصد دل و دین داری

به چمن گر نچمی بهر تماشا نه عجب

گر خط و عارض خود سبزه و نسرین داری

من اگر سنگ تو بر سینه زنم عیب مکن

زان که در سینهٔ سیمین دل سنگین داری

از شکرپاشی کلک تو فروغی پیداست

که به خاطر هوس آن لب شیرین داری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

چو در میناست می، یاقوت رخشان است پنداری

چو در ساغر چکد، لعل بدخشان است پنداری

چو افتد در بلورین کاسه عکس طلعت ساقی

پری در خانهٔ آیینه پنهان است پنداری

عبیر آمیز و عنبربیز و عطرانگیز می‌آید

گذرگاه نسیم از جعد جانان است پنداری

گل آتش زد چاک سینه‌اش دامان گلشن را

گریبان، چاک آن چاک گریبان است پنداری

ز کویش دوش می‌آمد خروش حسرت انگیزی

دل از کف داده‌ای در دادن جان است پنداری

کسی نشنیده هرگز داد دلهای مسلمانان

سر کوی نکویان کافرستان است پنداری

رسنهای رسا از هر طرف تابیده گیسویش

گرفتاری در آن چاه زنخدان است پنداری

ز تقریری که واعظ می‌کند بر عرشهٔ منبر

طلوع صبح محشر شام هجران است پنداری

نمی‌گردد زمانی خاطرم جمع از پریشانی

هنوز آن طرهٔ مشکین پریشان است پنداری

مرا تا چند گویی بگذر از جانان به آسانی

گذشت از سر جان کاری آسان است پنداری

گرفت از من بهای بوسه لعلش جان شیرین را

ولی بسیار از این سودا پشیمان است پنداری

فروغی از مه رخسار ساقی بزم شد روشن

فروغش از ادیب المک سلطان است پنداری

خدیو ذره‌پرور ناصرالدین شاه نیک اختر

که در ایوان رخش مهر درخشان است پنداری

شه بخشندهٔ عادل، گهر بخشای دریادل

که دست همتش ابر درافشان است پنداری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

 

تا از مژهٔ دلکش تیری به کمان داری

هر گوشه شکاری را حسرت نگران داری

فرخنده پر آن مرغی کش غرقه به خون سازی

آسوده دل آن صیدی کش بهر نشان داری

هم باده‌گساران را بشکسته قدح خواهی

هم شاه‌سواران را بگسسته عنان داری

در حلقهٔ مشکینت سر رشتهٔ آزادی

در حلقهٔ مرجانت سرمایهٔ جان داری

از جعد پریشانت جمعی به پریشانی

وز چشم سیه مستت شهری به امان داری

ترسم گسلد مویت از کشمکش دلها

زنهار سبک می‌رو کاین بار گران داری

کس طاقت دیدارت زین دیده نمی‌آرد

آن به که جمالت را در پرده نهان داری

هیچ از دهن تنگت مفهوم نمی‌گردد

یعنی که در این معنی خلقی به گمان داری

هر لحظه جهان دارد از حسن تو آشوبی

بر چهره نقابی کش، کآشوب جهان داری

زان رو لب میگون را آلوده به می کردی

تا خون فروغی را از دیده روان داری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 مرداد 1396  - 12:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 55

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4289278
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث