به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آه کامسال اندرین بستان سرای

دهر هر گل را که بهتر دید چید

واندرختی را که خوش‌تر بود پار

چرخ ناخوش خوی از بی‌خش برید

وانکه در برداشت تشریف قبول

دست مرگ اول لباس او برید

لاجرم زان پیشتر کاید ز شیب

شاه راه عمر را پایان پدید

پیک مرگ از دشت آفت بی‌محل

بر سر حافظ محمد جان رسید

وه چه حافظ آن فرید روزگار

کایزدش در عهد خود فرد آفرید

آن که بود از پرتو انفاس او

گرمی هنگامهٔ شاه شهید

وانکه دوران انتظار شغل او

از محرم تا محرم می‌کشید

واندرین ماتم سرا گل‌بانگ او

گوش حوران جنان هم می‌شنید

عندلیب روحش از بستان دهر

از صدای کوس رحلت چون رمید

بهر تاریخش یکی از غیب گفت

عندلیبی باز ازین بستان پرید

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 مرداد 1396  - 12:29 PM

 

میر حیدر گوهر درج ورع

کز عدم نامد نظیرش در وجود

بس که قابل بود در آغاز عمر

از هدایت بر رخش درها گشود

گشت اکرم نزد حق کاندر رخش

نور عندالله اتقیکم نمود

زبدهٔ ساداتش ار خوانم رواست

کز همه گوی صلاحیت ربود

حجت این بس کز ندای ارجعی

مژده گلگشت جنت چون شنود

بهر تاریخش یکی از غیب گفت

میر حیدر زبدهٔ سادات بود

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 مرداد 1396  - 12:29 PM

 

ای جوان بخت مدبر که در اصلاح امور

خرد پیر ز تدبیر تو شرمنده شود

در روا کردن حاجات شتابی داری

کز تو امسال روا حاجت آینده شود

هستی ای خسرو فرهاد لقب قابل آن

که شود خسرو اگر زنده تو را بنده شود

مهر هر صبح گه از بهر سرافرازی خویش

بعد صد سجده به پای تو سرافکنده شود

سرورا در دلم از قلبی بد سودایان

هست خاری که به لطف تو مگر کنده شود

در صفاهان زری از من شده افشانده به خاک

همچو آن مرده که اجزاش پراکنده شود

نام مبلغ نبرم کز من کم همت اگر

بشنود همت والای تو در خنده شود

به مسیحائیت اقرار کنم در همه کار

اگر از سعی تو این مردهٔ من زنده شود

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 مرداد 1396  - 12:29 PM

 

خان جم جاه پادشاه منش

ملک کامکار ملک وجود

آسمان سداد و بحر و داد

نسخهٔ لطف کردگار ودود

سر گردنکشان محمدخان

که کنندش سران به طول سجود

آن که حزمش به صولجان ظفر

گوی نصرت ز کائنات ربود

وانکه از کشتزار هستی خصم

همهٔ سرها به داس تیغ درود

قبه بر روی نیلگون سپرش

آفتابست بر سپهر کبود

دست صد پیل ساز بسته به چوب

تیغ او در دو نیمه کردن خود

در هر ملک را که حادثه بست

او به مفتاح تیغ تیز گشود

گر بود پرتوی ز تربیتش

زنگ ظلمت توان ز دود زدود

به نسیم حمایتش شاید

گل دماند ز آتش نمرود

هست اگر صدهزار میر و ملک

او پناه عساکر است و جنود

حاصل آن خان کامران که سزاست

در امیری به خسرویش ستود

در زمانی که محتشم می‌کرد

قلم اندر ثنایش غالیه سود

زیب دیوان به نام او می‌داد

از ورود ثنا و مدح و درود

آمدند از سفر دو خواهنده

بر سر آن اسیر غم فرسود

در محلی که برنمی‌آمد

هفته هفته ز مطبخ او دود

وان قدر زر نداشت در کیسه

که گدائی شود بدان خوشنود

داشت اما قراضه‌ای در قم

که نه معدوم بود و نه موجود

پیش شخصی که با وجود سند

راه آن کار صرف می‌پیمود

دیگری چون نبود کان زر را

بتواند به حکم نقد نمود

التماس وجود دادن آن

کرد از آن پادشاه کشور جود

وز زبان مبارکش با آن

مژدهٔ لطف خاص نیز شنود

پس از آن قابضان روح که هست

راه مهلت به عهد شه مسدود

به یکی وعدهٔ زرقم کرد

که وصولش ز ممکنات نبود

به یکی وعدهٔ زر نواب

که یقین می‌رسد نه دیر و نه زود

لیک در وجه نقد و نسیه چو هست

آن قدر فرق کز زیان تا سود

هر دو بستند دل در آن مبلغ

که خداوند وعده می‌فرمود

حالیا بر در سرای فقیر

که به دو دولت است قیراندود

بر سر این دو زر که در عدمند

یکی اما نهاده رو بوجود

یک دگر را عجب اگر نکشند

این دو کم صبر و پر شتاب حسود

وارثان تا ز راه دور آیند

ز پی آن دو منبع موعود

از پی کفن دفنشان باید

قرض دیگر بر آن دو قرض افزود

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 مرداد 1396  - 12:29 PM

 

مسافران سبک سیر عالم ملکوت

که چون متاع سخن ز آسمان فرود آرند

هزار خیل خریدار گرم سودا را

بر متاع خود از چرخ در سجود آرند

در آفرینش شخصی سخن به معجزشان

همیشه زنده بود آن چه در وجود آرند

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 مرداد 1396  - 12:29 PM

 

سپهر حوصله آن ابر دست دریا دل

که جیب و دامن پر زر به سایل افشاند

حساب بخشش او در جهان به خلق خدا

به غیر قادر دانا کسی نمی‌داند

در اولم یکی از قابلان لطف چو دید

به تحفه خواست مرا شرمسار گرداند

ولی در آخر کارم چو یافت ناقابل

به آن رسید که آنها که داده بستاند

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 مرداد 1396  - 12:29 PM

 

ای کریمی که ز لطفت همه ذرات جهان

جرعهای کرم از جام عطا نوشیدند

نیست پوشیده که در مدح سلاطین قدیم

شعر ابهر طمع آن همه می‌کوشیدند

طمعی نیست مرا لیک ملولم که چرا

مدح من گفتم و خلعت دگران پوشیدند

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 مرداد 1396  - 12:29 PM

 

ای به ذات کریم بی‌همتا

وی به طبع سلیم بی‌مانند

وی به نخجیر گاه دهر تو را

شیر گردون کمینه صید کمند

ظل قدرت چو آسمان عالی

قدر ظلت چو آفتاب بلند

در رهت همچو بندگان همه روز

خور به تشریف چاکری خرسند

بر درت همچو چاکران همه شب

مه به عنوان بندگی دربند

افتابا سپهر ایوا نا

ای به عونت سپهر حاجتمند

وی به لطف تو چرخ اطلس بود

از مه و افتاب زیور بند

خلعتی کز تن مبارک خود

وعده کردی به این فقیر نژند

بس که می‌باید از تن تو شرف

که نیاید ز خلق چشم گزند

ترسم آن دم که لطف فرمائی

از بر من فرشته‌ها به برند

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:44 PM

 

حبذا مرز و بوم دارالمرز

که به خلد از شرف مقابل شد

چه شرف این که چون ز اقبالش

لطف پروردگار شامل شد

میر سلطان مرادخان آن جا

از سپهر وجود نازل شد

خاتم ملک کرد چون در دست

حاتم او را کمینه سایل شد

در عموم رسوم معدلتش

رسم ظلم از زمانه زایل شد

قصه کوته عروس دولت را

عقد بند آن خدیو عادل شد

بعد از آن داد ایزدش خلفی

که به عهد شباب کامل شد

چو خلف آن نتیجهٔ اقبال

کز شرف قبلهٔ قبایل شد

حضرت میرزا محمد خان

که سرو سرور اماثل شد

هم طرازندهٔ مجالس گشت

هم فروزندهٔ محافل شد

چون برای بقای نسل شریف

طبع آن مه به زهره مایل شد

زان محیط جلال هم گوهری

متوجه به سوی ساحل شد

چه گوهر آن که در بهای دو کون

قیمتش صد خزانه فاضل شد

وارث ملک میرشاهی خان

که به شاهیش دهر قایل شد

حاصل آن ماه افتاب نژاد

چون به ملک وجود واصل شد

بهر سال ولادتش گفتم

ماهی از آفتاب حاصل شد

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:44 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 97

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4294707
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث