گر زر گردی جفا عیار تو بود
ور گل گردی برگ تو خار تو بود
ای دشمن آنکه دوستدار تو بود
بی یار بود هر آنکه یار تو بود
گر زر گردی جفا عیار تو بود
ور گل گردی برگ تو خار تو بود
ای دشمن آنکه دوستدار تو بود
بی یار بود هر آنکه یار تو بود
من شاهم و شاعران سواران منند
پس چون که همه ز دوستداران منند
هر چند به باب شعر یاران منند
والله والله که نیم کاران منند
اول گردون ز رنج در تابم کرد
در اشک دو دیده زیر غرقابم کرد
پس بخشش نوساخته اسبابم کرد
واندر زندان به ناز در خوابم کرد
بر هم زده بود عشقت اسباب خرد
در دفتر باز یافتم باب خرد
بنشستم معتکف به محراب خرد
بر آتش عاشقی زدم آب خرد
تا دعوت دولت تو در گوشم شد
هر زهر که داد بخت بدنوشم شد
آن روز که گفته تو در گوشم شد
از نغمت پاک خود فراموشم شد
خاک از رخم ار برو نهم زرد شود
آتش ز دمم گر بدمم سرد شود
روز من اگر ز مرگ پر گرد شود
والله که جهان فضل بی مرد شود
چون موج سیاه روی هامون گیرد
از خنجر تو روی زمین خون گیرد
بس شیر نگر که شیر پرخون گیرد
شیر علم تو شیر گردون گیرد
آن کوه گذار آهوی دشت نورد
اندر تگ گرم شد به تگ بهر تو سرد
تیری که همیشه جگر شیران خورد
آلوده به آهویی چرا باید کرد
بورشد رشید کز فلک ماه آورد
جان اعدا ز گناه در چاه آورد
آورد برای هر کسی راه آورد
از بهر ملک ملک ملکشاه آورد
شاها ملکا جهان به فرمان تو باد
ملک تو شکفته باغ و بستان تو باد
شمشیر تو در دست تو برهان تو باد
رحمت همه بر دل و تن و جان تو باد