آرام ز خویشتن جدا خواهم کرد
جان از قبل تو در فنا خواهم کرد
تو پنداری تو را رها خواهم کرد
تا جان دارم تو را وفا خواهم کرد
آرام ز خویشتن جدا خواهم کرد
جان از قبل تو در فنا خواهم کرد
تو پنداری تو را رها خواهم کرد
تا جان دارم تو را وفا خواهم کرد
ای صدر جهان ناصر تو یزدان باد
رای تو معین و دولتت سلطان باد
عمر تو و دولت تو جاویدان باد
آنچت باد ز کامرانی آن باد
در شعر مرا نیک و بد چرخ یکی است
گو خواه بگرد بر من و خواه بایست
هر شاعر نیک را قوی طایفه ایست
والله که مرا به طایفه حاجت نیست
تا بار غمت نهاده بر محمل ماست
در جستن تو باد هوا حاصل ماست
دایم سر کوی عاشقی منزل ماست
رنگ رخ تو گواه درد دل ماست
هر جای که عشوه ایست پرورده توست
هر جای که رنگی است برآورده توست
عشوه گری و سیه گری پرده توست
اینک کف دست تو سیه کرده توست
در بأس چو طاهر علی آهن نیست
بی منت طاهر علی گردن نیست
جز منت طاهر علی بر من نیست
والله که چو طاهر علی یک تن نیست
آنی شاها که جز سخا کیش تو نیست
یک شاه ز بیم تو بداندیش تو نیست
ای آن ملکی که جز ملک خویش تو نیست
یک شاه چو طاهر علی پیش تو نیست
با من چو زمانه تیر در شست گرفت
از بالا بخت من ره پست گرفت
از غفلت چون فلک مرا مست گرفت
جای ملک الموت مرا دست گرفت
امروز جهان بهار از ایران ملکست
میدان همه پر نگار از ایران ملکست
رامش چو گلی به بار از ایران ملکست
افروخته شه کنار از ایران ملکست
بر چرخ فتاده نور ایران ملکست
واندر هر دل سرور ایران ملکست
شادی همه از حضور ایران ملکست
بفزا به طرب که سور ایران ملکست