به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای خواجه بوالفرج نکنی یاد من

تا شاد گردد این دل ناشاد من

دانی که هست بنده آزاد تو

هر کس که هست بنده و آزاد من

نازم بدانکه هستم شاگرد تو

شادم بدانکه هستی استاد من

ای رونی ای که طرفه بغدادی

دارد نشستگاه تو بغداد من

مانا نه آگهی تو که باران اشگ

از تن همی بشوید بنیاد من

در کوره ای ز آتش غم یافته ست

نرم آهن است گویی پولاد من

نزدیک و دوربینی که خاص و عام

فریاد گر برفت ز فریاد من

پنجاه و پنج وعده درین سال شد

کز هیچ گونه ناگذرد داد من

بنشاد روزگار و اندر نشاند

در عاج سفته و سفته شمشاد من

ران هزبر لقمه کند رنگ من

مغز عقاب طعمه کند خاد من

چون باد و آب در که و دشت اوفتد

تیغ چو آب و آب چون باد من

با گیتی استوار کنم کار خویش

گر بخت استوار کند لاد من

از روزگار باز نخواهم شدن

تا روزگار می بدهد داد من

هیچم مکن فرامشم از یاد خویش

زیرا که نه فرامشی از یاد من

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

افتخار زمین و فخر و زمن

خواجه سید رئیس ابن حسن

آن که مهریست در میانه صدر

وآنکه بحریست زیر پیراهن

آنکه چرخیست وقت باد افراه

وآنکه ابریست وقت پاداشن

آنکه هست او امام در هر باب

وآنکه هست او تمام در هر فن

آنکه مفتاح روزی خلقان

کلک او کرد ایزد ذوالمن

وعده ای داد مرمرا که کند

روزگار نشاط من روشن

چون بدان مجلس رفیع رسم

مگر او ابتدا کند به سخن

که ز بس حشمت و بزرگی او

زود گردد زبان من الکن

چون بود وقت من بفرماید

تا به هنگام خود بیابم من

دولتش باد و زندگانی و عز

او به لهو و مخالفش به حزن

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

بوستان شد همچو روی دوستان

باز روی دوستان چون بوستان

بوستان با دوستان خوشتر کنون

ایخوشا در بوستان با دوستان

دوستان را خیز و دستانی سرای

ای به خوبی در زمانه داستان

باستانی باده ای ده چون عقیق

من به یاد خسرو گیتی ستان

شاه مسعود آنکه یاد او کند

دشتها را نو شکفته بوستان

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

به خدمت آمد فرخنده فصل فروردین

مهی که تازه ازو گشت عز و دولت و دین

خجسته باد بدان شاه سرفراز کز او

رسید رایت شاهی به اوج علیین

ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود

که شهریار زمانست و پادشاه زمین

خدایگانی شاهنشهی جهان گیری

که چرخ زیر قدم کرد و ملک زیر نگین

تو شاهی دلشاد زی خداوندا

که بندگان تواند اختران چرخ برین

ازین دوازده برج سپهر و هفت اختر

همه جلالت یاب و همه سعادت بین

به کامگاری بر دیده زمانه خرام

به بختیاری بر تارک سپهر نشین

جهان به کام و زمانه غلام و دولت رام

قضا معین و سعادت قرین و بخت رهین

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

دوشم جمازه به کف آمد کش

با بور خویش گفتم جولان کن

الحق معید بچه دیدم

گفتمش گفتگوی به پایان کن

ما را فروش جامه ها کنند

کار سپید چرخ به سامان کن

گفتا تو این ز من نخری دانم

گفتم خرم بهاش تو ارزان کن

ور دل نمی دهدت که بفروشی

اینک به دست سرخ گروگان کن

بشنو ز من گر هوای ما داری

این کن که منت گفتم فرمان کن

گر کارکرد او تو نپسندی

او را بدآنچه خواهی تاوان کن

بر پای جست سرخ بدو گفتم

کاین دردمند را درمان کن

قدش بدید و گفت بنامیزد

از چشم بد جمالش پنهان کن

گفتم که شبروست عسس پیشه

این را بگیر و زود به زندان کن

گفت این به دست من چه کنم این را

گفتم تنور داری بریان کن

چون نیمه ای به حیله درون کردم

گفت ای خدای بر من آسان کن

وقف است بر غریبان این خانه

کت گفت وقف خلق و پیران کن

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

این چنین روز مر حریفان را

پای باید کشید در دامن

میزبان نیز کعبتین خزان

سیم آسا ز خانه روشن

این چه گوید که هفت بخشیده

وآن دگر گویدش بزن بر من

گویدش میز نصر آزاده

می نبینی سبک مترس و بزن

باز سرهنگ ابوالحسن گوید

بزن وگرنه کعبتین بفکن

این و آن را به دم علی ناییست

کند انکار ده و به زرق و به فن

سوسو اندر میان نشسته چو شیر

با یکی دوست با یکی دشمن

دستها را برهنه کرده تمام

راست چون دست های بابیزن

سخن از هفتم آسمان گوید

پنج شش جای پاره پیراهن

دعوی ده کند که در خانش

به خدای ار علف بود یک من

زخم های برهنه کرده بره

دست از دست باشدش بشکن

زان حلال و حرام باغ و زرع

می خورد همچو شکر و روغن

باز نور زیاده قمره زده

مانده بر بسته همچو چوب دهن

گاه گوید ز درد دل یارب

گاه خارد ز زخم بد گردن

پسران نجیب ایزد یار

کرد بیرون نهاده با دو سه تن

گر ببردند برجهند که بیش

نتوان بست پایشان به رسن

ور نمانند هیچ آن گویند

که بود راست بابت گلخن

دانی آنگاه تا چگونه رود

از ثناهای خوب و مادر و زن

وآن مجاهز شماره های جهیز

کرده و تازه گشته همچو سمن

ای برادر به گرد سیم برآی

بر نیاید جهیز تو به سخن

گر بخواهی که تخم جمع شود

بیش خویشش تریز چون خرمن

مایه باید که سود بربندی

ورنه برخیز و خیره ریش مکن

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

چو من جریده اشعار خویش عرض کنم

نخست یابم نام تو بر سر دیوان

سزد که نام من ای نامدار ثبت کنی؟

به کلک غفلت در متن دفتر نسیان

مرا مدار به طبع هنر گران و سبک

که من به سایه سبک هستم و به طبع گران

بجز مراد نکویی نکو مدار که من

بهر نکویی حقم به هر بها ارزان

همیشه تا به جهان خالی و تهی نبود

جواهر از اعراض و عناصر از ارکان

دو حال نیک و بد آرد همی ز هفت فلک

به هفت کوکب در پنج حس و چار ارکان

چو سرو و لاله بناز و چو صبح و باغ بخند

چو مهر و ماه بتاب و چو عقل و روح بمان

خجسته دولت و فرخنده بخت تو همه سال

چو آفتاب منیر و چو نوبهار جوان

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 97

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4528265
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث