به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

از وفات امیر یعقوبم

تازه تر شد وقاحت عالم

آنچنان شخص را که یار نداشت

جان ستاند چه گویم اینت ستم

گوهری بود در هنر که ازو

فخر می کرد گوهر آدم

گفت و از گفته برنتافت عنان

کرده و از کرده برنداشت قدم

پشت عمرش به خم شد و هرگز

گردن نخوتش نگشت به خم

بر سخن بود نیک چیره سوار

در هنر بود بس بلند علم

در سرآوردش آخر ای عجبی

پویه اشهب و تگ ادهم

که کند پیش باز در که گشاد

گره و بند مشکل و مبهم

پس ازو روز فضل و دانش و علم

نبود هیچ روشن و خرم

نگشاید دهان به طبع دوات

به نبندد میان به طوع قلم

خشک شد خشک مرغزار ادب

تیره شد تیره جویبار حکم

تعزیت کرد کی تواند صبر

مرثیت گفت کی تواند غم

که نشسته ست وایستاده به جد

نثر در سوک و نظم در ماتم

جان ما را همی بپالد تف

جسم ما را همی بکوبد نم

ملک اهل فضل بی جان شد

چه شگفتی که بی دلند حشم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

ای بخت بد که هیچ نبودم من از تو شاد

هر لحظه ای ز زخم تو درد دگر کشم

بس آب گرم و باد خنک هر شبی که من

از دیدگان ببارم و از سینه برکشم

یا پاره کن به قهر گریبان عمر من

یا دامنی بده که بدان پای درکشم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

ای نسیم صبا تحیت من

برسان نزد خواجه ابراهیم

آنکه چون خلق او نداند بود

در بهاران به باغ بوی نسیم

ای کریمی که در کرم چون تو

مادر مکرمت نزاده کریم

ای ز تو برده منعمان نعمت

وای تو را بر مقدمان تقدیم

شده گیتی به چون تو راد بخیل

گشته گردون تو مرد عقیم

روی دولت به همت تو سپید

جسم دولت به همت تو جسیم

باز این شعر چون نعیم گرفت

پیش بر عزم من رهی چو جحیم

هیکلی زیر ران کشیدم باز

در تک و پوی چون عذاب الیم

نه چو او در شتاب طبع سفیه

نه چو او در درنگ رأی حلیم

پس از ایزد مراد بود چنانک

که کنم وصف او به طبع کریم

نتوانم ثناش کرد به حق

نتوانمش وصف کرد از بیم

که اگر وصف او براندیشم

شود اندیشه را میان بدو نیم

زو کنم حکم نیک و بد که دروست

گوهری چون حروف بر تقویم

وان یکی وصف دون اندیشه

تا بدو داد طبع را تعلیم

هفت سیاره در سفر کشدم

ناشده هفته ای به خانه مقیم

چه کنم چاره چون نمی سازد

چیره عزم صحیح و بخت سقیم

هم برون آرمش ز آهن و سنگ

عرضم ار در شود به تاب عظیم

ای بهر مفخرت که در گیتی است

کرده فرزانگان تو را تسلیم

زآتش کارزار و آب حسام

کیسه چون در شود به آتش و سیم

کس تو را در میان آتش و آب

باز نشناسد از خلیل و کلیم

عز تو گشت عصر تو ور نه

مانده بود این جهان سیاه و تمیم

کعبه دولت است فتح آثار

تا بود در مقام ابراهیم

کی بود کی که باز بینم باز

آن همایون لقا و فرخ دیم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

ای بزرگی که همتت گوید

من به قدر آسمان دوارم

مهر مانند بر جهان تابم

ابر کردار بر زمین بارم

من که مسعود سعد سلمانم

خویش را بنده تو انگارم

خدمتت را به دیده کوشانم

مجلست را به جان خریدارم

ور چنین نیست اینکه می گویم

از خدا و رسول بیزارم

بی تو داند خدای عزوجل

کز همه شادیی بر انکارم

پس چه سازم که بس پریشانم

چیست حیلت که بس گرانبارم

من که دل پر ز نقطه ام بسیار

گر چه سرگشته تر ز پرگارم

همه آفاق می بباید گشت

راست گوئی سپهر سیارم

این همه هست و هیچ غم نخورم

طبع روشن به دیو نسپارم

من ز بی باک روزگار حرون

باک دارم که چون تویی دارم

لیک امروز هم به نعمت تو

که ز یک چیز بس دل افگارم

همه یادند و من فراموشم

تو چه گویی نباید آزارم

بس لطیفی و هم بدین معنی

که کنی آرزوی دیدارم

هر چه خواهی بکن که در همه عمر

نیست جز مدح و شکر تو کارم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

ای تو بحر و فضایل تو درر

وای تو چرخ و مکارم تو نجوم

ای به حری به هر زبان ممدوح

وی به رادی به هر مکان مخدوم

لیکن اینجا موانعی است مرا

که در آن هست عذر من معلوم

زی تو خواهم همی که بفرستم

هر دو سه روز خدمتی منظوم

سخنان را چگونه جمع کند

خاطر بر بلا شده مقسوم

چرخ با سعد و نحس اگر گردد

همه یمن زمانه بر من شوم

طبع من موم بود و کردش سنگ

نقش بر سنگ بود و کردش موم

بخت بد کرد هر چه کرد به من

نیستم چون ز بخت بد مظلوم

ور نه جز خود همی که داند کرد

چون منی را ز چون تویی محروم

نه عجب گر ز بخت بد گردم

بهر خلق چو مشک تو مز کوم

سیدی حق من رعایت کن

بازخر مر مرا ز چرخ ظلوم

مصطفی گفت هر عزیز که او

به دلیلی فتد بود مرحوم

داند ایزد که من به کدیه طبع

از ضرورت نمی شوم مرسوم

تا همی از خرد به طبع اندر

منقسم نیست نقطه موهوم

باد جاه تو را زمانه رهی

باد رایی تو را سپهر خدوم

نه ز رای تو فرخی زایل

نه ز طبع تو خرمی معدوم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

ابرم که همی ز دریا بردارم

وآنگاه همی به دریا بر بارم

از خواجه عمید همی گیرم

مدحی که همی تو را دارم

مادح شدمش گر چه نه طماعم

بنده شدمش گر چه ز احرارم

در آفتاب دولت او دایم

مانند چرخ عالی مقدارم

روزی که من نبینم رویش را

آن روز از عمر می نانگارم

وانگاه بینمش به دو سه روزی

بس کوته ست عمر که من دارم

در ره همی نیابم تا یک ره

بر صد هزار حیله دهد بارم

دورم چرا کند که نه من جغدم

از من چرا رمد که نه من مارم

کردم بر آنکه خامه برگیرم

بس وهم بر خیالش بگمارم

کافور و مشک ناب برانگیزم

وآن صورت لطیفش بنگارم

هر گه که بار بدهد بنشینم

با صورتش غم دل بگسارم

ای صاحب موفق فرزانه

اندیشه می نداری از کارم

نه نیز بپرسی احوالم

نه بیش بخوانی اشعارم

بازار تیز گشت مرا زی تو

زیرا شدی به طبع خریدارم

از من چو جان و دل را بخریدی

نزدیک تو تبه شد بازارم

می جوی مر مرا که نوا جویم

باز آر مر مرا که دل آزارم

بادت بقا و دولت پیوسته

این خواهمت ز ایزد دادارم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

ملکا بنشین بر تخت به کام

می مشکین خور در زرین جام

هیبت سوزان خود خنجر توست

بر مکش خنجر زرین ز نیام

حشمت عدل علایی به جهان

قهرمان تو تمام است تمام

مر تو را چرخ مطیع است مطیع

مر تو را دهر غلام است غلام

مملکت بر تو حلال است حلال

بر همه جز تو حرام است حرام

وآنکه از شاهان جز چاکر توست

در همه عصر کدام است کدام

طالعی داری مسعود به قال

زآنکه تو شاهی مسعود بنام

تا بود تخت تو بر تخت نشین

تا بود ملک تو در ملک خرام

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

چه خدمت کرد شاها بنده تو

که با توست این چنین اعزاز و اکرام

ولیکن خسروا تو آفتابی

که هست این گیتی از تو گشته پدرام

تو دریایی و از دریا همه کس

لالی و درر یابد به اقسام

تویی بارنده ابر و ابر دایم

ببارد یکسره بر خاص و بر عام

چه دانم گفت شاها من ز شکرت

کنم شکرت به طاقت تا سرانجام

خداوند جهان پاداش بدهد

تو را ای شه بدین انعام و اکرام

ببند شکر پای بنده بستی

به منت بنده را کردی تو احکام

همیشه یار بادت چرخ گردون

نگهدار تو باد ای شاه قسام

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

بتی یافتم دوش گفتم به حرص

که امشب جماعی فراوان کنم

رگ من بخسبید و خفته بماند

ندانستمش تا چه درمان کنم

بدو گفتم ار چاره آن کنی

که این لت شود تا در انبان کنم

حقیقت تو را آنچه باید ز من

به جای تو از مردمی آن کنم

مرا گفت اگر زآنکه موسی شوم

عصای تو در دست ثعبان کنم

چه خواهی ز من من نه عیسی شوم

که اندر چنین مرده ای جان کنم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

 

من مایه عدل و مایه جودم

سلطان ملک ارسلان مسعودم

خورشید جهان فروز شد رأیم

باران زمین نگار شد جودم

محمود خصال و رسم و ره رانم

زیرا شرف نژاد محمودم

با قوت و قدرت سلیمانم

زیرا از اصل و نسل داودم

خورشید ملوک هفت اقلیمم

تا سایه کردگار معبودم

ایزد داند که جز رضای او

از ملک نبود و نیست مقصودم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 5:52 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 97

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4522689
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث