به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای که در جام رقیبان می پیاپی می‌کنی

خون دل در ساغر عشاق تا کی می‌کنی

می‌نوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا

دم بدم خون در دل از جور پیاپی می‌کنی

راه اگر گم شد نه جرم ناقه از سرگشتگی است

بی گناه ای راه پیما ناقه را پی می‌کنی

ناله و افغان من بشنو خدا را تا به کی

گوش بر آواز چنگ و نالهٔ نی می‌کنی

ساقیا صبح است و طرف باغ و هاتف در خمار

گر نه در ساغر کنون می می‌کنی کی می‌کنی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

 

من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی

کار دل بود که با دل نفتد کار کسی

دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم

وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی

ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب

چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی

آخر کار فروشند به هیچش این است

سود آن کس که به جان است خریدار کسی

هاتف این پند ز من بشنو و تا بتوانی

بکش آزار کسان و مکن آزار کسی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

 

زهی از رخ تو پیدا همه آیت خدایی

ز جمالت آشکارا همه فر کبریایی

نسپردمی دل آسان به تو روز آشنایی

خبریم بودی آن روز اگر از شب جدایی

نبود به بزمت ای شه ره این گدا همین بس

که به کوچهٔ تو گاهی بودم ره گدایی

همه جا به بی‌وفایی مثلند خوب رویان

تو میان خوبرویان مثلی به بی‌وفایی

تو درون پرده خلقی به تو مبتلا ندانم

به چه حیله می‌بری دل تو که رخ نمی‌نمایی

شد از آشناییش جان ز تن و کنون که بینم

دل آشنا ندارد خبری ز آشنایی

گرهی اگر چه هرگز نگشوده‌ام طمع بین

که ز زلف یار دارم هوس گره‌گشایی

همه آرزوی هاتف تویی از دو عالم و بس

همه کام او برآید اگر از درش درآیی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

 

صبوری کردم و بستم نظر از ماه سیمایی

که دارد چون من بیتاب هر سو ناشکیبایی

به حسرت زین گلستان با صد افغان رفتم و بردم

به دل داغ فراق لاله‌رویی سرو بالایی

به ناکامی دو روز دیگر از کوی تو خواهم شد

به چشم لطف بین سوی من امروزی و فردایی

به کام دل چو با اغیار می نوشی به یاد آور

ز ناکامی از خون جگر پیمانه پیمایی

به جان از تنگنای شهر بند عقل آمد دل

جنونی از خدا می‌خواهم و دامان صحرایی

به پای سرو و گل در باغ هاتف نالد و گرید

به یاد قامت رعنایی و رخسار زیبایی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

 

کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی

این گلستان بی‌خس و خاشاک بودی کاشکی

یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظر

دیده او چون دل من پاک بودی کاشکی

قصد قتلم دارد و اندیشه از مظلومیم

یار در عاشق کشی بی‌باک بودی کاشکی

تا به دامانش رسد دستم به امداد نسیم

جسم من در رهگذارش خاک بودی کاشکی

سینه‌ام از تیر دلدوز تو چون دارد نشان

گردنم را طوق از آن فتراک بودی کاشکی

غنچه‌سان هاتف دلم از عشق چون صد پاره است

سینه‌ام زین غم چو گل صد چاک بودی کاشکی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

 

دو چشمم خون فشان از دوری آن دلستانستی

که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبر فشانستی

چسان خورشید رویت را مه تابان توان گفتن

که از روی تو تا ماه از زمین تا آسمانستی

حرامم باد دلجویی پیکانش اگر نالم

ز زخم ناوکی کز شست آن ابرو کمانستی

غمش گفتم نهان در سینه دارم ساده‌لوحی بین

که این سر در جهان فاش است و پندارم نهانستی

در این بستان به پای هر صنوبر جویی از چشمم

روان از حسرت بالای آن سرو روانستی

بیا شیرین زبانی بین که همچون نیشکر خامه

شکربار از زبان هاتف شیرین زبانستی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

 

شستم ز می‌در پای خم، دامن ز هر آلودگی

دامن نشوید کس چرا، زابی بدین پالودگی

می‌گفت واعظ با کسان، دارد می و شاهد زیان

از هیچکس نشنیده‌ام حرفی بدین بیهودگی

روزی که تن فرسایدم در خاک و جان آسایدم

هر ذرهٔ خاکم تو را جوید پس از فرسودگی

ای زاهد آسوده جان تا چند طعن عاشقان

آزار جان ما مکن شکرانهٔ آسودگی

من شیخ دامن پاک را آگاهم از حال درون

هاتف تو از وی بهتری با صدهزار آلودگی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

 

ای که مشتاق وصل دلبندی

صبر کن بر مفارقت چندی

باش آمادهٔ غم شب هجر

ای که در روز وصل خرسندی

بندگان را تفقدی فرمای

تو که بر خسروان خداوندی

تو بمانی به کام دل، گر مرد

در تمنایت آرزومندی

چشم بد دور از رخت که نزاد

مادر دهر چون تو فرزندی

رخشی بیداد تاختی چندان

که غبار مرا پراکندی

کی شدی هاتف این چنین رسوا

گر شنیدی ز ناصحی پندی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

 

روز و شب خون جگر می‌خورم از درد جدایی

ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی

چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم

کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی

چارهٔ درد جدایی تویی ای مرگ چه باشد

اگر از کار فرو بستهٔ من عقده گشایی

هر شبم وعده دهی کایم و من در سر راهت

تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی

که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآیم

من که در کوچهٔ او ره ندهندم به گدایی

ربط ما و تو نهان تا به کی از بیم رقیبان

گو بداند همه کس ما ز توییم و تو ز مایی

بستهٔ کاکل و زلف تو بود هاتف و خواهد

نه از آن قید خلاصی نه ازین دام رهایی

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 4:58 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 20

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4294024
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث