به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

به تایید دارای گردون سپهر

که لطفش بود آب این سبز کشت

شد از حاجی آقا محمد جهان

خصوص اصفهان رشک باغ بهشت

در آنجا ز سعیش که مشکور باد

شد آباد هم مسجد و هم کنشت

برافراخت بنیان افعال نیک

برانداخت بنیان اعمال زشت

در آن شهر دلکش یکی باغ ساخت

که مشک و عبیرش بود خاک و خشت

گل عشرت‌آمیز آن روضه را

تو گوئی که از آب حیوان سرشت

ز گیسوی عنبرفشان حورعین

پی استوای زمین رشته رشت

خزانش فرحبخش چون نوبهار

دیش جانفزا همچو اردیبهشت

از آن دلگشا نام کردش خرد

که در دل تماشای آن غم نهشت

چو آن باغ فردوس مانند را

نهادند بنیاد هاتف نوشت

به شوق از پی سال تاریخ آن

که دایم بود دلگشا چون بهشت

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

 

دریغ و درد که دور سپهر فاطمه را

به کام ریخت به ناکام شربت فرقت

هزار حیف ازین مایهٔ عفاف که بود

طراز قامت رعناش کسوت عصمت

دل از متاع جهان کند از آن به آسانی

که داشت دوش و برش زیب و زینت عفت

ازین سرای پرآشوب، جان آگاهش

ملول گشت و روان شد به خلوت جنت

چو سوی بزم جنان شد ز بزم هم‌نفسان

چه باکش از غم دوری و کربت و غربت

غرض چو کرد ازین گلستان پرخس و خار

به سوی گلشن جنت عزیمت و رحلت

رقم زد از پی تاریخ رحلتش هاتف

مکان فاطمه بادا به ساحت جنت

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

 

حیف از هدیه آن گل رعنا

که پری چهره بود و حور سرشت

حیف از آن تازه گل که بر شاخش

دست گلچین روزگار نهشت

از حریرش لباس بود آخر

بسترش خاک گشت و بالین خشت

رشتهٔ عمر آن یگانه گهر

گردش چرخ بین چگونه برشت

بود تا مزرع جهانش جای

تخم خیرات جاودانی کشت

همه نیکی گزید و نیکی کرد

آری از خوب برنیاید زشت

الغرض چون ازین جهان خراب

سوی گلزار خلد رفت نوشت:

هاتف خسته‌دل به تاریخش

از جهان هدیه شد به سوی بهشت

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

 

فخر زمان میرزا صادق نیکو سرشت

معدن عز و شرف، منبع جود و سخا

آن که رسد روز و شب از کف فیاض او

جود به هر بی‌نصیب، فیض به هر بینوا

منتظر فیض حق بود شب و روز و گشت

عاقبت از لطف حق، کام دل او روا

از افق او دمید کوکب رخشنده‌ای

کرده مه و مهر از آن، کسب فروغ و ضیا

از صدفش شد پدید در گران قیمتی

هم ز صفا بی‌نظیر، هم ز شرف بی‌بها

از چمنش برکشید سرو سهی قامتی

تازه و تر چون خضر، بر لب آب بقا

در چمن او شکفت تازه گلی مشکبوی

نکهت او دلفریب، طلعت او جان فزا

آمد از او در وجود کودک فرخنده‌ای

سرو قد و گلعذار، مهر رخ و مه لقا

سرو ز قدش خجل گل ز رخش منفعل

غیرت گل رشک سرو، در شرف و در صفا

هر طرف از بوی اوست مشک‌فشان روز و شب

جیب نسیم سحر، دامن باد صبا

نام نکو خواستند بهر وی و عاقبت

کرد محمدرضا، نامزد او قضا

چون به سعادت گذاشت پا به جهان و گرفت

مهر رخش همچو جان، بر رخ احباب جا

هاتف عشرت نصیب از پی تاریخ او

کرد رقم کامیاب باد محمدرضا

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

 

بلبل گویای این باغ آذر از دور سپهر

لب فروبست از نوای زندگی ناگاه آه

ناگهان دم درکشید از بذلهٔ دلکش دریغ

عاقبت خاموش گشت از نغمهٔ دلخواه آه

دامن صحبت کشید از چنگ اهل دل فسوس

ظل رحمت برگرفت از فرق اهل الله آه

صبح او گردید شام از گردش انجم فغان

روز عالم شد سیاه از دور مهر و ماه آه

رشتهٔ آمال ما زان در فاخر بس دراز

رشتهٔ عمر وی آمد لیک بس کوتاه آه

کرد تنها عزم ره وز دوستان کس را نبرد

خاصه چون من چاکری با خویشتن همراه آه

راز دل ناگفته چشم از محرمان پوشید و رفت

کس ز راز آن دل آگه نشد آگاه آه

چرخ روبه باز کردش طعمهٔ گرگ اجل

شد زبون شیری چو او در چنگ این روباه آه

یوسف افتاد ار به چاه آخر ز چاه آمد برون

یوسف من ماند تا آخر زمان در چاه آه

چون سوی جنت به پرواز آمد اندر ماتمش

بر فلک رفت از دل و جان گدا و شاه آه

کلک هاتف از پی تاریخ سال رحلتش

زد رقم از بلبل گویای این باغ آه آه

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

 

در عهد خان دوران فرمانروای گیتی

یعنی کریمخان آن خان سپهر خرگاه

شیرافکنی که در رزم گر شیر بیند او را

از پیش او گریزد چون شیر دیده روباه

فرماندهی که بر چرخ روز و شب و مه و سال

در حکم او بود مهر فرمان او برد ماه

گردن‌کشی که هر صبح بر درگهش ز مژگان

گردنکشان عالم روبند خاک درگاه

فخر زمانه حاجی آقا محمد آمد

از خلق و خوی نیکو چون خلق را نکوخواه

در رفع فتنه و ظلم کوشید در صفاهان

تا پای فتنه را ساخت چون دست ظلم کوتاه

از بهر تشنگان ساخت حوضی پر آب و چاهی

کاب حیات از وی جاری است گاه و بیگاه

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

 

صدهزار افسوس کز جور سپهر واژگون

رفت از دار جهان فخر زمان شهبازخان

درة التاج امارت قرة العین کمال

خیمهٔ اجلال بیرون زد به صوب لامکان

آفتاب آسمان حشمت و جاه و جلال

در زمین ناگاه پنهان شد ز دور آسمان

سرو رعنای ریاض عزت و مجد و شرف

در بهار زندگی افتاد از باد خزان

نخل شیرین بار باغ همت و جود و کرم

سوخت برگش از سموم مرگ و شاخش ناگهان

حیف از آن بحر سخا و منبع احسان که بود

دست او پیوسته چون ابر بهاری در فشان

کار عالم را به دست خویشتن دادی نظام

گاهی از تیغ و سنان و گاهی از کلک و بنان

مهر سلطان نجف چون داشت در جان از نخست

رفت در خاک نجف و ز هر غمش آسوده جان

رحلت او خون دمادم ریخت از چشم فلک

ماتمش خاکستر غم ریخت بر فرق جهان

رفت سوی آسمان آه و فغان از شیخ و شاب

شد به کیوان ناله و فریاد از پیر و جوان

چون ازین وحشت سرای پر خطر پرواز کرد

مرغ روح لامکان سیرش به گلزار جنان

عقل با هاتف پی تاریخ سال رحلتش

گفت شد سوی جنان شهباز طوبی آشیان

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

 

حیف از حاجی محمد صادق روش ضمیر

شمع بزم افروز زیبای شبستان جهان

حیف از آن ماه جهان آرای بی‌نقصان که کرد

جای در زیر زمین آخر ز دور آسمان

حیف از آن مهر جهانتاب بلند اختر که شد

عالمی تاریک چون در زیر غبرا شد نهان

حیف از آن نخل برومند ثمرپرور که ریخت

برگ و بارش ناگه از دمسردی باد خزان

حیف از آن سرو سرافراز سهی قد کاو فتاد

عاقبت بر روی خاک تیره در این بوستان

حیف از آن در درخشان گران قیمت که شد

گنج‌سان جایش درون خاک در این خاکدان

آن که بودش نطق چون باد بهاری جان فزا

وان که بودش دست چون ابر بهاری درفشان

رفت و سیل اشک جاری شد ز چشم مرد و زن

رفت و جوی خون روان از دیدهٔ پیر و جوان

مرغ روحش زین قفس آمد به پرواز و نهاد

از گلستان جنان بر شاخ طوبی آشیان

آه از این ماتم که خلق دهر را خون کرد دل

آه از این اندوه که اهل عالمی را سوخت جان

چون ازین محنت سرای پرکدورت رفت و یافت

از غم ایام آسایش به گلزار جنان

خامهٔ هاتف رقم زد بهر تاریخش که آه

شد روان حاجی محمد صادق از جور زمان

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

 

سپهر مجد و خورشید سماحت اختر عزت

نظام عالم و دستور گیتی آصف دوران

جناب صاحب اعظم خدیو افخم اکرم

ربیع گلشن عالم بهار عالم امکان

جهانگیر و جهانبخش و جهاندار و جهان داور

که گردونش نپیچد گردن از حکم و سر از فرمان

جوانمرد و جوانبخت و جوان طبع و جوان دولت

که در ایام او نو شد جهان و تازه شد کیهان

به دست و کلک او نازند ملک و دین بود آری

قوام دین و ملت این نظام ملک و دولت آن

گرش خلق جهان جان جهان گویند می‌شاید

که آمد عالم فرسوده را بر تن ز عدلش جان

کهن گلدستهٔ قم را که ویران بود بنیادش

مجدد شد به حکم او اساس و تازه شد بنیان

تعالی الله زهی گلدستهٔ زیبا که پنداری

به هم بر بسته از گل دستهٔ دهقان این بستان

بود مقری بر اوجش با سروش چرخ هم نغمه

مؤذن بر فرازش با خروش عرش همدستان

به گلبانگ بلند آوازهٔ انصاف و جود او

به شرق و غرب ازین گلدسته خواهد رفت جاویدان

غرض چون نو شد این گلدستهٔ زیبا و رفت از وی

سوی عرش برین بانگ مذن‌های خوش الحان

دبیر خامهٔ هاتف پی تاریخ اتمامش

رقم زد: شد ز حکم آصف این گلدسته آبادان

ادامه مطلب
یک شنبه 22 مرداد 1396  - 5:14 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 20

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4291443
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث